معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
بی‌تابیِ دل ساخت مرا چون کفِ خاکی
ویران شود آن‌جا که شود زلزله بسیار

مشکل که رسد در خمِ زلفِ تو به‌جایی
شبْ تیره و ره نابلد و مرحله بسیار

#قصاب_کاشانی
دیوان صفی ‌قلی ‌بیگ چرکس و قصاب، نسخهٔ خطی کتابخانهٔ مجلس، شمارهٔ ثبت ۲۱۰۱۳۸
یاران و همنشینان کردند کوچ و رفتند
تنها در این بیابان ما چون نشسته باشیم

#قصاب_کاشانی
یاران و همنشینان کردند کوچ و رفتند
تنها در این بیابان ما چون نشسته باشیم

#قصاب_کاشانی
نیست نفعی جز ضرر در آشنایی‌های خلق
رو ز ما هرچند گردانند یاران مفتِ ماست

#قصاب_کاشانی
دگرچیزی‌ست شرطِ آدمیت در جهان ورنه
کسی از چشم و گوش و دست و پا آدم نمی‌گردد

#قصاب_کاشانی
ما حریفِ حیله‌بازی‌هایِ گردون نیستیم
هست با این خصمِ بی‌زنهار جنگِ ما عبث

#قصاب_کاشانی
در کعبه و بتخانه ز حُسنِ تو صنم، های!
عشق آمده و ریخته دل بر سر هم، های!

تا چند توان ریخت سرشک از مژه بر دل؟
فرداست که ویران شده این خانه ز نَم، های!

بر خویشتن از شوق کنم پاره، کفن را
گر بر سر خاکم نهی از لطفْ قدم، های!

چون سبحهٔ بگسسته فرو ریخته صد دل
تا زلف تو را شانه جدا کرد ز هم، های!

زین عمر، تماشای تو چون سیر توان‌کرد؟
فریاد از این خرجِ پُر و مایهٔ کم، های!

آشفته‌تر از باد گذشتیم و نکردیم
در کوی تو خاکی به سر خویش ز غم، های!

از دیده نگه بر خَمِ ابروش کن ای دل
زنهار! مپرهیز از این تیغِ دو دَم، های!

رخسار تو آسان نتوان دید از اندام
گردیده حیا پردهٔ فانوسِ حرم، های!

«قصّاب» ، بُوَد نامهٔ قتل تو، حذر کن
زآن خط که لبش کرده دگر تازه‌ رقم، های!

#قصاب_کاشانی
در کعبه و بتخانه ز حُسنِ تو صنم، های!
عشق آمده و ریخته دل بر سر هم، های!

تا چند توان ریخت سرشک از مژه بر دل؟
فرداست که ویران شده این خانه ز نَم، های!

بر خویشتن از شوق کنم پاره، کفن را
گر بر سر خاکم نهی از لطفْ قدم، های!

چون سبحهٔ بگسسته فرو ریخته صد دل
تا زلف تو را شانه جدا کرد ز هم، های!

زین عمر، تماشای تو چون سیر توان‌کرد؟
فریاد از این خرجِ پُر و مایهٔ کم، های!

آشفته‌تر از باد گذشتیم و نکردیم
در کوی تو خاکی به سر خویش ز غم، های!

از دیده نگه بر خَمِ ابروش کن ای دل
زنهار! مپرهیز از این تیغِ دو دَم، های!

رخسار تو آسان نتوان دید از اندام
گردیده حیا پردهٔ فانوسِ حرم، های!

«قصّاب» ، بُوَد نامهٔ قتل تو، حذر کن
زآن خط که لبش کرده دگر تازه‌ رقم، های!

#قصاب_کاشانی
هر رویْ که کردی نظرت،جانبِ یار است
ای دیده ی من، قبله نما بلکه تو باشی

#قصاب_کاشانی
بِکش تیغ از میان،ای من فدای دست و بازویت
به صد ذوق از لبِ زخمم صدای آفرین بشنو !!

#قصاب_کاشانی
خطر ْ قصابْ بسیار است، گر وصل آرزو داری
مبادا در رَهِ او تا نگردی کشته، برگردی...!

#قصاب_کاشانی
غم آفاق را به من دادند
رتبه و اعتبار را نازم
ز پدر دارم ارث صحرا را
خانه‌ی بی‌حصار را نازم.

#قصاب_کاشانی


دل آباد اگر خواهی مکن ویران دل کس را

که می‌باشند اکثر خانه دل‌ها خراب از هم


#قصاب_کاشانی
رفت شب تا پرده از رخسار بگشاید صباح
بر رخ بلبل در گلزار بگشاید صباح
سر دهد تا پرده شب حق و باطل را به هم
عقده را از سبحه و زنار بگشاید صباح

#قصاب_کاشانی
دل چو در خون می‌نشیند شوقش افزون می‌شود


مرغ آبی می‌زند از شوق آری پر در آب...

#قصاب_کاشانی
دلم را بُرده ،

بازیگوش‌طفلی کز رَهِ شوخی ،





دو چشمِ کافرش ،

با مسجد و منبر ، کند بازی ،




#قصاب_کاشانی
چون قلم ،

روزی که می‌بستم ،

میانِ خویش را ،




وقفِ شرحِ دوستی کردم ،

زبانِ خویش را ،




#قصاب_کاشانی
ای آبِ خضر ،

لعلِ لبِ یار ،

بِه از توست ،




وی عمرِ ابد ،

دیدنِ دلدار ،

بِه از توست ،




#قصاب_کاشانی
چه بینا گشته‌ای از بهرِ عیبِ دیگران دیدن؟ ،



تو را دادند مژگانی ، که سرپوشِ نظر باشد ،




#قصاب_کاشانی
نیست هم‌دردی ، که بردارد ز دل ، بارِ کسی ،

در جهان ، یا رب ، نیافتد با کسی ، کارِ کسی ،




هیچ بیداری نباشد ، خفته‌ایش اندر کمین ،

چون‌که در خوابی ، بترس از چشمِ بیدارِ کسی ،




کعبه رفتن ، دل به دست آوردنِ خلق است و بس ،

سودمند است ، آنکه می‌گردد خریدارِ کسی ،




هیچ‌کس ، جانا ،،، نمی‌سوزد چراغش تا به صبح ،

پر مخند ای صبحِ صادق ، بر شبِ تارِ کسی ،




در جهان ، قصاب ، گر خواهی بمانی در امان ،

خویش را ، راضی مکن از بهرِ آزارِ کسی ،




#قصاب_کاشانی