معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
#اصلاحیه

پری‌رخی به شکرخنده قتلِ* مردم کرد
چو گفتمش که مرا هم بکش، تبسّم کرد

بیتِ فوق مطلعِ غزلی‌ست از #کاتبی_ترشیزی/نیشابوری شاعر قرن نهم
از #کمال‌اسماعیل اصفهانی نیست، در بسیاری از سایت‌ها به اشتباه به نامِ ایشان پخش شده است.

*در دیوان‌ غزلیات کاتبی «قصد» آمده است. البته مصحح در پاورقی به ضبطِ «قتل» در دیگر ‌نسخ اشاره کرده است.
گروهی از حلال خرج کنند بر عمارت (ساختن مدرسه یا مسجد و امثالهم) ولیکن مقصود ایشان ریا باشد ، تا اگر یک درم یا دینار خرج کنند ، خواهند تا نام خویش به خِشت ِ پخته بر آن جا نویسند .
اگر گویند : منویس ! یا نام ِ دیگری بنویس که خدای تعالی داند که این که (چه کسی)کرده است ، نتواند شنید ؛
نشان ِ این ریا آن بُوَد که اندر قرابت و همسایگی ِ وی باشد که درویشان باشند که به یک گِرده نان محتاج باشند ، و آن به ایشان دادن فاضل‌تر بُود ، و نتواند داد که به خشت ِ پخته اندر پیشانی ِ وی نتواند کَنْد که : « بَناهُ فُلان اَطالَ اللهُ بَقائُه .» (این بنا را فلان کس ساخت ، خدا عمرش را دراز کند)


کیمیای سعادت
امام محمد غزالی
چون نیایی و نگویی ای غریب
پیش آمد این چنین ظلمی مهیب


چرا نیامدی و نگفتی که ای غریب، چنین ستم هولناکی برای تو رخ داده؟ حواست جمع باشد.

گفت والله آمدم من بارها
تا ترا واقف کنم زین کارها


خادم به صوفی گفت: به خدا قسم من چندین بار آمدم تا تو را از این کارها آگاه و با خبر کنم.

تو همی‌گفتی که خر رفت ای پسر
از همه گویندگان با ذوق‌تر


ولی تو نیز مانند دیگر صوفیان می گفتی: ای پسر خر رفت! بلکه از همه آنها با ذوق تر و شورانگیزتر این دم را تکرار می کردی.

باز می‌گشتم که او خود واقفست
زین قضا راضیست مردی عارفست


از پیش تو باز می گشتم و با خود می گفتم: او از این قضیه خبر دارد و به این کار رضایت دارد، زیرا که او مردی عارف و آگاه است.


گفت آن را جمله می‌گفتند خوش
مر مرا هم ذوق آمد گفتنش


صوفیِ مالباخته در جواب خادم گفت: واقع امر اینست که صوفیان دمِ " خر برفت و خر برفت و خر برفت"را خیلی دلنشین و گیرا می گفتند، و این دمِ گیرا مرا هم بر سر ذوق آورد.

شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
دوستت دارم اگر
لطف کنی ور نکنی

به دو چشم تو که چشم
از تو به انعامم نیست

#سعدی
#محبت_خداوند

تصور این که پروردگار چه قدر ما را دوست دارد در عمر ما و زندگی ما در بهشت و در ابدیت ما نمی گنجد
ما هرگز نخواهیم فهمید

نشانه هایی برای ما گذاشته مانند وجود مقدس پیامبر اکرم , حضرات معصومین, پیامبران الهی , فرشتگان و همه و همه

که فرشتگان يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ اند
فرشتگان, انسان را دوست دارند چرا که انسان ها رنگ الهی گرفته اند , رنگ خداوند را دارند , رنگ محبوبشان را دارند و بلکه از جنس محبوبند
بلکه تعین و حضور محبوبند....
ما جدای از خداوند نیستیم.
فرشتگان و آنها که در عالم وحدتند ما را به شکل موجودی جدا از حق نمی بینند , حضور خداوند را می بینند ,می گویند ایشان حضور خداوند است
او از خودش چیزی ندارد , جاء الحق است, حق است

پس بیاییم صدای پروردگار که ما را به خودش دعوت می کند را بشنویم

استاد (سایه)
همه عالم چو عکس صورت اوست
بجز از او کسی ندارد دوست

به مجاز این و آن نهی نامش
به حقیقت چو بنگری همه اوست

شد سبو(جسم) ظرف آب(جان) در تحقیق
عجب این است که آب عین سبوست

قطره(فردیت) و بحر(تمامیت) جز یکی نبود
آب دریا چو بنگری از جوست

بر دلش کشف کی شود اسرار ؟
هر که راضی شود ز مغز به پوست (سطحی نگری)

در رخش روی دوست می بینم
میل من با جمال او زان روست

گر چه خود غیر را وجودی نیست
لیکن اثبات این حدیث نیکوست

که به غیر از تو در جهان کس نیست
جز تو موجود جاودان کس نیست


عراقی


سعدی و شازده‌کوچولو

در کتابِ «شازده‌کوچولو» نوشته‌ی «اگزوپری» بخشی در مورد درختان بائوباب است که شازده‌کوچولو معتقد است اگر نهال بائوباب را در زمانی که تازه جوانه زده است ریشه‌کن نکند تمام خاک سیاره‌اش را درختان بائوباب _ که درختانی غول‌پیکرند _ فرا می‌گیرند.

مبحث درختان بائوباب در داستان شازده‌کوچولو نماد عادت‌های بد است، نماد بی‌خیالی آدم‌ها در آینده‌نگری‌ست، نماد عدم اندیشه‌ی فردا کردن است. همین تمثیل را «سعدی» در «گلستان» استفاده می‌کند که در حکایتی برای تشویق به آینده‌نگری دقیقأ نهال درخت را مثال می‌زند و می‌گوید:

ﺩﺭﺧﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﮐﻨﻮﻥ گرفته‌ست ﭘﺎﯼ
ﺑﻪ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺮﺁﯾﺪ ﺯ ﺟﺎﯼ

ﻭ ﮔﺮ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﻫﻠﯽ
ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻭﻧﺶ ﺍﺯ ﺑﯿﺦ ﺑﺮ ﻧﮕﺴِﻠﯽ

«سعدی»
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️تصنیف "شوق دیدار"

▪️مژگان شجریان

شاعر : فریدون مشیری
آهنگساز : سعید فرجپوری


بی تو اما
به چه حالی
من از آن کوچه گذشتم...
بیتی زیبا از صائب


همچو خورشید به ذرات جهان قسمت کن
گر نصیب تو ز گردون همه یک نان باشد
صائب


ناله اگر که برکشم خانه‌خراب میشوی
خانه خراب گشته‌ام بس که سکوت کرده‌ام
صائب


معاشران همه در پای خم ز دست شدند
منم که بر سر خود دست چون سبو دارم
آشفته‌ایم و دلشده، یا مطرب «السماع»
آتش‌دلیم و غمزده، یا ساقی، «العطش»



#اوحدی_مراغه_ای
هر شب به تو با عشق و طرب می‌گذرد
بر من ز غمت به تاب و تب می‌گذرد

تو خفته به استراحت و بی تو مرا
تا صبح ندانی که چه شب می‌گذرد

#هاتف_اصفهانی
ادیب خوانساری_ لاف آشنایی(نوا)
@Jane_oshaagh
آواز : ادیب خوانساری
در دستگاه نوا
همراه با نی مهدی نوایی
در سال ۱۳۰۶

شعر از فرخی یزدی

هر آنکه سخت به من
لاف آشنایی زد
به روز سختی من دم
ز بی‌وفایی زد
نیایش شبانه با حضرت معبود

الهی
چون حاضری چه جویم،
و چون ناظری چه گویم؟

الهی
می‌بینی و می‌دانی
و برآوردن می‌توانی...

الهی
از من دعایی و از تو نگاهی‎ ...

آمیـــن یا رَبَّ 🙏

شبتون پراز نگاه مهربان خدا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر مرد شتر دار اویس قرنی نیست
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست  
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد 
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش نیازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست  
با مرد خدا پنجه میفکن چو نمرود
این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت
خندیدن جلاد ز شیرین سخنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست
صد بار اگر دایه به طفل تو دهد شیر
غافل مشو ای دوست که مادر شدنی نیست...
جانان منی
@ostad_shajariyan
آوای خسرو آواز ایران #محمدرضا_شجریان و فرزند خلف ایشان #همایون_شجریان

🎼 دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کرده‌ای
این چنین طراریت با من مسلم کی شود

عهد کردی تا من دلخسته را مرهم کنی
چون تو گویی یا کنی این عهد محکم کی شود

چون مرا دلخستگی از آرزوی روی توست
این چنین دل خستگی زایل به مرهم کی شود

غم از آن دارم که بی تو همچو حلقه بر درم
تا تو از در در نیایی از دلم غم کی شود...
یادم نمی‌کنی و ز یادم نمی‌روی
یادت بخیر
یار فراموش کار من...


#شهریار