آهنگ زیبا—نگاهم کن
عارف و هایده
«نگاهم کن»
وقتی تو هستی آسمون پر از نوره
غم از قلبم هزاران ساله دوره الهی
نشکنه قلبه من وتو
که هرکس عاشقه غرق عشق ونوره
نگاهم کن نگاهم با نگاهت قصه ها داره
نگاهم کن که چشمت قصه های آشنا داره
برای من تو خورشیدی تو نوری
تو دریایی که سرتا پا غروری
بمون بامن که قلیه من نمیره
کناره تو دلم آروم بگیره
دلم افسانه ای جز عشق پاکه ما نمیدونه
که تنها عشق اون افسانه خوبه که میمونه...
خوانندگان:
#عارف
و #بانوهایده
وقتی تو هستی آسمون پر از نوره
غم از قلبم هزاران ساله دوره الهی
نشکنه قلبه من وتو
که هرکس عاشقه غرق عشق ونوره
نگاهم کن نگاهم با نگاهت قصه ها داره
نگاهم کن که چشمت قصه های آشنا داره
برای من تو خورشیدی تو نوری
تو دریایی که سرتا پا غروری
بمون بامن که قلیه من نمیره
کناره تو دلم آروم بگیره
دلم افسانه ای جز عشق پاکه ما نمیدونه
که تنها عشق اون افسانه خوبه که میمونه...
خوانندگان:
#عارف
و #بانوهایده
هایده
میبرد مرا
«میبرد مرا»
همراه خود نسیم صبا می برد مرا
یا رب چو بوی گل به کجا می برد مرا
سوی دیار صبح رود کاروان شب
باد فنا به ملک بقا می برد مرا
با بال شوق ذره به خورشید می رسد
پرواز دل به سوی خدا می برد مرا
گفتم که بوی عشق که را می برد زخویش
مستانه گفت دل که مرا می برد مرا
برگ خزان رسیده بی طاقتم رهی
یک بوسه نسیم ز جا می برد مرا
آواز #بانوهایده
شعر #رهی_معیری
آهنگ و تنظیم #علی_تجویدی
همراه خود نسیم صبا می برد مرا
یا رب چو بوی گل به کجا می برد مرا
سوی دیار صبح رود کاروان شب
باد فنا به ملک بقا می برد مرا
با بال شوق ذره به خورشید می رسد
پرواز دل به سوی خدا می برد مرا
گفتم که بوی عشق که را می برد زخویش
مستانه گفت دل که مرا می برد مرا
برگ خزان رسیده بی طاقتم رهی
یک بوسه نسیم ز جا می برد مرا
آواز #بانوهایده
شعر #رهی_معیری
آهنگ و تنظیم #علی_تجویدی
هایده
میبرد مرا
«میبرد مرا»
همراه خود نسیم صبا می برد مرا
یا رب چو بوی گل به کجا می برد مرا
سوی دیار صبح رود کاروان شب
باد فنا به ملک بقا می برد مرا
با بال شوق ذره به خورشید می رسد
پرواز دل به سوی خدا می برد مرا
گفتم که بوی عشق که را می برد زخویش
مستانه گفت دل که مرا می برد مرا
برگ خزان رسیده بی طاقتم رهی
یک بوسه نسیم ز جا می برد مرا
آواز #بانوهایده
شعر #رهی_معیری
آهنگ و تنظیم #علی_تجویدی
همراه خود نسیم صبا می برد مرا
یا رب چو بوی گل به کجا می برد مرا
سوی دیار صبح رود کاروان شب
باد فنا به ملک بقا می برد مرا
با بال شوق ذره به خورشید می رسد
پرواز دل به سوی خدا می برد مرا
گفتم که بوی عشق که را می برد زخویش
مستانه گفت دل که مرا می برد مرا
برگ خزان رسیده بی طاقتم رهی
یک بوسه نسیم ز جا می برد مرا
آواز #بانوهایده
شعر #رهی_معیری
آهنگ و تنظیم #علی_تجویدی
تنها با گل ها
هایده
#تنها_با_گلها
تنها با گلها گویم غمها را
چه کسی داند ز غم هستی چه به دل دارم
به چه کس گویم شده روز من چو شب تارم
نه کسی آید نه کسی خواند
ز نگاهم هرگز راز من
بشنو امشب غم پنهانم
که سخنها گوید ساز من
تو ندانی تنها همه شب باگلها
سخن دل را میگویم من
چو نسیمی آرام که وزد بر بستان
همه گلها را میبویم من
تنها با گلها گویم غمها را
چه کسی داند ز غم هستی چه به دل دارم
به چه کس گویم شده روز من چو شب تارم
چون ابری سرگردان
میگرید چشم من در تنهایی
ای روز شادیها کی باز آیی
امشب حال مرا تو نمیدانی
از چشمم غم دل تو نمیخوانی
امشب حال مرا تو نمیدانی
از چشمم غم دل تو نمیخوانی
تنها با گلها گویم غمها را
چه کسی داند ز غم هستی چه به دل دارم
به چه کس گویم شده روز من چو شب تارم
آواز #بانوهایده
شعر #علیرضا_طبایی
آهنگ #حسن_لشکری
تنظیم #واروژان
سال اجرا ۱۳۵۲
تنها با گلها گویم غمها را
چه کسی داند ز غم هستی چه به دل دارم
به چه کس گویم شده روز من چو شب تارم
نه کسی آید نه کسی خواند
ز نگاهم هرگز راز من
بشنو امشب غم پنهانم
که سخنها گوید ساز من
تو ندانی تنها همه شب باگلها
سخن دل را میگویم من
چو نسیمی آرام که وزد بر بستان
همه گلها را میبویم من
تنها با گلها گویم غمها را
چه کسی داند ز غم هستی چه به دل دارم
به چه کس گویم شده روز من چو شب تارم
چون ابری سرگردان
میگرید چشم من در تنهایی
ای روز شادیها کی باز آیی
امشب حال مرا تو نمیدانی
از چشمم غم دل تو نمیخوانی
امشب حال مرا تو نمیدانی
از چشمم غم دل تو نمیخوانی
تنها با گلها گویم غمها را
چه کسی داند ز غم هستی چه به دل دارم
به چه کس گویم شده روز من چو شب تارم
آواز #بانوهایده
شعر #علیرضا_طبایی
آهنگ #حسن_لشکری
تنظیم #واروژان
سال اجرا ۱۳۵۲
راوی
هایده
راوی
#بانوهایده
آورده خبر راوی ،کو ساغر و کو ساقی
دوری به سر اومد ، از او خبر اومد
چشم و دل من روشن ، شد کلبه دل گلشن
وا کن در ایوون ، کو گل واسه گلدون
دیدی سر ذوق اومد، با شادی و شوق اومد
زاری نکن
#بانوهایده
آورده خبر راوی ،کو ساغر و کو ساقی
دوری به سر اومد ، از او خبر اومد
چشم و دل من روشن ، شد کلبه دل گلشن
وا کن در ایوون ، کو گل واسه گلدون
دیدی سر ذوق اومد، با شادی و شوق اومد
زاری نکن