گلشن چه کنم بی تو که گلخن به از آن است
در آتش سوزنده نشیمن به از آن است
از خرمن گل،بی گل روی تو چه حاصل
آتش بر این سوخته خرمن به از آن است
ای گوهر وصل تو گرانمایه تر از عمر
عمری است مرا بی تو که مردن به از آن است
جانان مرا ای فلک از من چه کنی دور؟
گر دور کنی جان من از تن به از آن است
زهدی که سر از جیب ریا بر زند ای شیخ
در معصیت آلایش دامن به از آن است
#شریف_تبریزی
در آتش سوزنده نشیمن به از آن است
از خرمن گل،بی گل روی تو چه حاصل
آتش بر این سوخته خرمن به از آن است
ای گوهر وصل تو گرانمایه تر از عمر
عمری است مرا بی تو که مردن به از آن است
جانان مرا ای فلک از من چه کنی دور؟
گر دور کنی جان من از تن به از آن است
زهدی که سر از جیب ریا بر زند ای شیخ
در معصیت آلایش دامن به از آن است
#شریف_تبریزی
به مراد دل خود،روی تو دیدن نتوان
گلی از گلشن دیدار تو چیدن نتوان
مردن و سوختن و جور کشیدن ز رقیب
همه بتوان،ز تو پیوند بریدن نتوان
گر همه مژدهٔ دیدار دهد باد صبا
سخن یار ز اغیار شنیدن نتوان
میرود آه که مانع شود از قتل منش
آه اگر پیشتر از آه رسیدن نتوان
زهر هجران تو آورده به لب جانِ"شریف"
وای اگر شهد وصال تو چشیدن نتوان.
#شریف_تبریزی
گلی از گلشن دیدار تو چیدن نتوان
مردن و سوختن و جور کشیدن ز رقیب
همه بتوان،ز تو پیوند بریدن نتوان
گر همه مژدهٔ دیدار دهد باد صبا
سخن یار ز اغیار شنیدن نتوان
میرود آه که مانع شود از قتل منش
آه اگر پیشتر از آه رسیدن نتوان
زهر هجران تو آورده به لب جانِ"شریف"
وای اگر شهد وصال تو چشیدن نتوان.
#شریف_تبریزی