رفتم آرام یقین و شور شک برگشته ام
شِکر از یاد لبت رفتم نمک برگشته ام
قاصد هرکس شدم از کردهی خود توبه کرد
کاسهی خیراتم اما با ترک برگشته ام
بر سر کس جا ندارم همچو دستار دروغ
پنبهی غصبم که از باغ فدک برگشته ام
#معنی_زنجانی
شِکر از یاد لبت رفتم نمک برگشته ام
قاصد هرکس شدم از کردهی خود توبه کرد
کاسهی خیراتم اما با ترک برگشته ام
بر سر کس جا ندارم همچو دستار دروغ
پنبهی غصبم که از باغ فدک برگشته ام
#معنی_زنجانی
از خویش نا امیدم و از خلق پر ز بیم
کوته کنم سخن که جهانم چو محبسی است
دستی برآر و حال دلم را علاج باش
کامروز آنچه کار و کس ماست بی کسی است
#معنی_زنجانی
کوته کنم سخن که جهانم چو محبسی است
دستی برآر و حال دلم را علاج باش
کامروز آنچه کار و کس ماست بی کسی است
#معنی_زنجانی