#غزلیات_شمس
چو شب شد جملگان در خواب رفتند
همه چون ماهیان در آب رفتند
دو چشم عاشقان بیدار تا روز
همه شب سوی آن محراب رفتند
چو ایشان را حریف از اندرونست
چه غم دارند اگر اصحاب رفتند
همه در غصه و در تاب و عشاق
به سوی طره پرتاب رفتند
همه اندر غم اسباب و ایشان
قلنداروار بیاسباب رفتند
کی یابد گرد ایشان را که ایشان
چو برق و باد سخت اشتاب رفتند
تو چون دلوی بر بن دولاب میگرد
که ایشان برتر از دولاب رفتند
ببین آنها که بند سیم بودند
درون خاک چون سیماب رفتند
ببین آنها که سیمین بر گزیدند
به روی سرخ چون عناب رفتند
چو شب شد جملگان در خواب رفتند
همه چون ماهیان در آب رفتند
دو چشم عاشقان بیدار تا روز
همه شب سوی آن محراب رفتند
چو ایشان را حریف از اندرونست
چه غم دارند اگر اصحاب رفتند
همه در غصه و در تاب و عشاق
به سوی طره پرتاب رفتند
همه اندر غم اسباب و ایشان
قلنداروار بیاسباب رفتند
کی یابد گرد ایشان را که ایشان
چو برق و باد سخت اشتاب رفتند
تو چون دلوی بر بن دولاب میگرد
که ایشان برتر از دولاب رفتند
ببین آنها که بند سیم بودند
درون خاک چون سیماب رفتند
ببین آنها که سیمین بر گزیدند
به روی سرخ چون عناب رفتند
ای پرده در پرده بنگر که چهها کردی
دل بودی و جان بردی این جا چه رها کردی
خورشید جهانی تو سلطان شهانی تو
بیهوشی جانی تو گیرم که جفا کردی
هم عاقبت ای سلطان بردی همه را مهمان
در بخشش و در احسان حاجات روا کردی
هر سنگ که بگرفتی لعل و گهرش کردی
هر پشه که پروردی صد همچو هما کردی
یک طایفه را ای جان منشور خطا دادی
یک قافله را ناگه اصحاب صفا کردی
آثار فلکها را اجزای زمین کردی
اجزای زمینها را در لطف سما کردی
پس من ز چه بشناسم از چرخ زمینها را
چون قاعده بشکستی وز درد دوا کردی
#غزلیات_شمس
دل بودی و جان بردی این جا چه رها کردی
خورشید جهانی تو سلطان شهانی تو
بیهوشی جانی تو گیرم که جفا کردی
هم عاقبت ای سلطان بردی همه را مهمان
در بخشش و در احسان حاجات روا کردی
هر سنگ که بگرفتی لعل و گهرش کردی
هر پشه که پروردی صد همچو هما کردی
یک طایفه را ای جان منشور خطا دادی
یک قافله را ناگه اصحاب صفا کردی
آثار فلکها را اجزای زمین کردی
اجزای زمینها را در لطف سما کردی
پس من ز چه بشناسم از چرخ زمینها را
چون قاعده بشکستی وز درد دوا کردی
#غزلیات_شمس