معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
دریغا آن شب که شب آدینه بود
که این کلمات می‌نوشتم
به جایی رسیدم که هرچه در ازل و ابد بود و باشد در حرف «الف» بدیدم.
دریغا کسی بایستی که فهم کردی که چه می‌گویم!



دریغا اول حرفی که در لوح محفوظ پیدا آمد، لفظ «محبت» بود
پس نقطه‌ی «ب» با نقطه‌ی «نون» متصل شد، یعنی «محنت» شد
مگر آن بزرگ از اینجا گفت که در هر لطفی، هزار قهر تعبیه کرده‌اند؛ و در هر راحتی، هزار شربت به زهر آمیخته‌اند
.

#عین‌القضات_همدانی
اگر زلیخا بترسیدی، هرگز نام یوسف نبردی. لا! بل این طُرفه‌تر است که در عشق به جایی رسید که به زبان خویش با زنان مصر گفت. بل با خود عزیز گفت که {الآنَ حَصْحصَ الحَقُ أنا راوَدْتُه عن نفسِه}.
زهی عشق زلیخا!



#عین‌القضات_همدانی 
جوانمردا
معشوق به‌همگی خود جمال است و کمال است و جلال است. تو کجایی؟ چرا به‌همگی خود ادراک نباشی؟
همه دیده باش تا او جمال بنماید. همه گوش باش تا او همه نطق شود.
همه سوال باش که او همه اجابت است



#عین‌القضات_همدانی 
بدایت عشق به کمال، عاشق را آن باشد که معشوق را فراموش کند که عاشق را حساب با عشق است، با معشوق چه حساب دارد؟ مقصود وی عشق است و حیات وی از عشق باشد، و بی عشق او را مرگ باشد. در این حالت وقت باشد که خود را نیز فراموش کند که عاشق وقت باشد که از عشق چندان غصه و درد و حسرت بیند که نه در بند وصال باشد، و نه غم هجران خورد زیرا که نه ازوصال او را شادی آید ونه از فراق او را رنج و غم نماید. همۀ خود را به عشق داده باشد

چون از تو بجز عشق نجویم بجهان
هجران و وصال تو مرا شد یکسان

بی عشق تو بودنم ندارد سامان
خواهی تو وصال جوی خواهی هجران




#عین‌القضات_همدانی
بدایت عشق به کمال، عاشق را آن باشد که معشوق را فراموش کند که عاشق را حساب با عشق است، با معشوق چه حساب دارد؟ مقصود وی عشق است و حیات وی از عشق باشد، و بی عشق او را مرگ باشد. در این حالت وقت باشد که خود را نیز فراموش کند که عاشق وقت باشد که از عشق چندان غصه و درد و حسرت بیند که نه در بند وصال باشد، و نه غم هجران خورد زیرا که نه ازوصال او را شادی آید ونه از فراق او را رنج و غم نماید. همۀ خود را به عشق داده باشد

چون از تو بجز عشق نجویم بجهان
هجران و وصال تو مرا شد یکسان

بی عشق تو بودنم ندارد سامان
خواهی تو وصال جوی خواهی هجران




#عین‌القضات_همدانی
جوانمردا
معشوق به‌همگی خود جمال است و کمال است و جلال است. تو کجایی؟ چرا به‌همگی خود ادراک نباشی؟
همه دیده باش تا او جمال بنماید. همه گوش باش تا او همه نطق شود.
همه سوال باش که او همه اجابت است



#عین‌القضات_همدانی 
اگر زلیخا بترسیدی، هرگز نام یوسف نبردی. لا! بل این طُرفه‌تر است که در عشق به جایی رسید که به زبان خویش با زنان مصر گفت. بل با خود عزیز گفت که {الآنَ حَصْحصَ الحَقُ أنا راوَدْتُه عن نفسِه}.
زهی عشق زلیخا!



#عین‌القضات_همدانی 
در عرف عشق عاشق اصل ست و عشق معشوق فرع زیرا که عشق در معشوق از تابش عشق عاشق است و این سخن را مدار بر اصلیست و آن اصل آنست که نیاز و درد و سوز و قلق و ضجرت و ولع و نزاع و شوق و احتراق در عشق عاشق یافت شود
معشوقه تو باش عاشقی کار تو نیست. این شراب قهر در میدهد اما چون در جام لطف است لذتش در ظاهرست و المشدر باطن زیرا که او را بطعن از مقام عاشقی بدر می کند و خود می‌داند که ازو معشوقی نیابد اما در عالم حقیقت عشق معشوق اصل است و عشق عاشق فرع و سرّاین معنی در یُحِبُّهُم وَیُحِبّونَهُ یافت شود


اول از او بد این حکایت عشق
بس مگو عشق را بدایت نیست

عشق چون آتشی ست روحانی
روح کس را ازو شکایت نیست

عشق چون بر لطیفه غیبیست
بی نشانست ازو حکایت نیست

بوالعجب سوره‌ایست سورۀ عشق
چار مصحف ازو یک آیت نیست



#عین‌القضات_همدانی
اگر کسی گوید که مسلم است که راهی هست که از سلوک آن را بنده به خدا رسد، ولیکن اول باید مرا یقین شود که آن راه موسی است یا راه عیسی یا راه محمد تا سلوک کنم. و پیش از یقین سلوک نکنم. این‌جا معلوم است که این مرد را این کار ننهاده‌اند که این راه رود چه اگر او را نهاده بودندی این خاطر بر وی مستولی نشدی.

#عین‌القضات_همدانی #نامه_ها
هرچند که می‌کوشم که از عشق درگذرم،
  عشق مرا شیفته و سرگردان می‌دارد؛ و
با این همه او غالب می‌شود و من مغلوب.
        با عشق کی توانم کوشید؟!


     تمهیدات
    #عین‌القضات_همدانی
هرچند که می‌کوشم که از عشق درگذرم،
  عشق مرا شیفته و سرگردان می‌دارد؛ و
با این همه او غالب می‌شود و من مغلوب.
        با عشق کی توانم کوشید؟!


     تمهیدات
    #عین‌القضات_همدانی
هرچند که می‌کوشم که از عشق درگذرم،
عشق‌، مرا شیفته و سرگردان می دارد؛
و با این همه او غالب می شود‌ و من مغلوب.
با عشق کی توانم کوشید..
کارم اندر عشق مشکل می شود
خان و مانم در سر دل می شود
هر زمان گویم که بگریزم ز عشق
عشق پیش از من بمنزل می شود...

#عین‌القضات همدانی
ذات آفتاب نوازنده است و شعاعش سوزنده است. این آن مقام دان که عاشق بی معشوق نتواند زیستن و بی جمال او طاقت و حیات ندارد و با وصال و شوق معشوق هم بی‌قرار باشد و بار وصل معشوق کشیدن نتواند. نه طاقت فراق و هجران دارد و نه وصال معشوق تواند کشیدن و نه او را تواند به جمال دیدن که جمال معشوق دیده‌ی عاشق را بسوزاند تا به رنگ جمال معشوق کند
غمگین باشم چو روی تو کم بینم
چون بینم روی تو به غم بنشینم
کس نیست بدین سان که من مسکینم
کز دیدن و نادیدن تو غمگینم


تمهیدات
#عین‌القضات_همدانی
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب

آنچه گفته‌اند که عاشق، در مقامِ فِراق خوش‌تر از آنکه در مقامِ وصال، راست است، زیرا در فراق، امیدِ وصال است و در وصال، بیمِ هجر.

#عین‌القضات_همدانی
عشق ،،، سلطان است ،



آنجا فروآید که خواهد .






#عین‌القضات_همدانی
در عشق کار چشم برونق تراست از کار دل اگر چه با یکدیگر پیوسته حسد میکنند و پیوسته از یکدیگر می‌برند:

اَلقَلْبُ یَحْسُدْ عَیْنی لَذَّةَ النَّظَرِ
وَالعَینُ یَحْسُدُ قَلْبی لذَّةَ الفِکرِ


ای درویش چشم عاشق بارگاه جمال معشوق است از آن مردم دیده همیشه در حرکتست و حرکت وی از دو وجه بیرون نیست یا از شادی آنکه با معشوق هم خانه شده است در تقلب است یا از خوف مغلوبی خود از شدت ظهور او بی او بد و در تقلب است و نیکوتر در این معنی آنست که اهل انطباع گفته‌اند که چون صورت مرئی در محل رؤیت منطبع شود دیده دیده شود روحانی گفته است:

چشمی دارم همه پر از صورت دوست
بادیده‌مراخوش‌است چون دوست در اوست

ازدیده و دوست فرق کردن نه نکوست
یا اوست بجای دیده یا دیده خود اوست



دل از لذت دیدن به چشمانم غبطه می خورد
و چشم به لذت انديشه بر دلم غبطه مي خورد



#عین‌القضات_همدانی
هرچند که می‌کوشم که از عشق درگذرم،

عشق مرا شیفته و سرگردان می‌دارد؛ و

با این همه او غالب می‌شود و من مغلوب.
   
     با عشق کی توانم کوشید؟!

  


 #عین‌القضات_همدانی
📝 📝 📝

در عالم عادت‌پرستان مقام کردن
دیگر است و پایِ همت را بر عادت
و عادت‌پرستی زدن دیگر...


#عین‌القضات_همدانی
نامه‌ها، جلد اول
نامه‌ی چهاردهم
.
‏سودای عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد و دیوانگی عشق بر همه عقل‌ها افزون آید.

دریغا همه جهان و جهانیان کاشکی عاشق بودندی
تا همه زنده و با درد بودندی.
‏‌
#عین‌القضات_همدانی
#تمهیدات