من اصلاً نمیتوانم درک کنم چرا دو تا آدمیزاد، نفرتی را که از زندگی دارند، به بهانهی عشق بار هم میکنند و به ادامهی این نفرت و کثافتِ جهنمی، آنقدر پافشاری میکنند تا دستآخر مثل توُ کتابهای پلیسی، یکیشان پیشقدم بشود و برای کندن شرِ طرف مقابل، هزار جور نقشه بچیند.
بابا! همان روز اول که فهمیدید اشتباه کردهاید، مثل دو تا آدم عاقل بگویید از تو بهخیر و از ما بهسلامت. بادامی را انداختهای دهانت، حالا میبینی تلخ است، خب درش بیار!
مجبور نبودی چندین میلیون تومان مهریه و شیربها بالایش بدهی که حالا توش در بمانی. یا مجبور نبودهای این مقدار رو خودت قیمت بگذاری که حالا به طمع دریافتش روزگار خودت و شوهره را سیاه کنی؛ مثل یک کنیز خودت را فروختهای و دو قورت و نیمت هم باقیست که چرا مثل یک انسان آزاد بات رفتار نمیشود.
#مهدی_اخوان_لنگرودی
📕 یکهفته با احمد شاملو در اتریش
#سالروز_درگذشت
بابا! همان روز اول که فهمیدید اشتباه کردهاید، مثل دو تا آدم عاقل بگویید از تو بهخیر و از ما بهسلامت. بادامی را انداختهای دهانت، حالا میبینی تلخ است، خب درش بیار!
مجبور نبودی چندین میلیون تومان مهریه و شیربها بالایش بدهی که حالا توش در بمانی. یا مجبور نبودهای این مقدار رو خودت قیمت بگذاری که حالا به طمع دریافتش روزگار خودت و شوهره را سیاه کنی؛ مثل یک کنیز خودت را فروختهای و دو قورت و نیمت هم باقیست که چرا مثل یک انسان آزاد بات رفتار نمیشود.
#مهدی_اخوان_لنگرودی
📕 یکهفته با احمد شاملو در اتریش
#سالروز_درگذشت
وطن!
کولیان آمدند
سراغ دریا را از من گرفتند
رودی کوچک از اشک هایم را نشانشان دادم
گفتند « ما برای دریا آمدهایم »
گفتم
« تا سال دیگر
همه اینجا دریاست. »
وطن
#مهدی_اخوان_لنگرودی
#سالمرگ
کولیان آمدند
سراغ دریا را از من گرفتند
رودی کوچک از اشک هایم را نشانشان دادم
گفتند « ما برای دریا آمدهایم »
گفتم
« تا سال دیگر
همه اینجا دریاست. »
وطن
#مهدی_اخوان_لنگرودی
#سالمرگ
وطن!
دوستت دارم
در دیرترها و دورترها
در دیروزها
در جوانی هایی که دیگر نیستند
و حتی اکنون، همین حالا...
نمی دانم،
چرا شب نمی گذارد
برایت روشنی بیاورم
خانه بیاورم
سفره ای را که از آن من و توست
آن را بگشایم
و پیراهنی را که برای تو از آب های خزر بافته ام
بر تنت کنم
وطن
#مهدی_اخوان_لنگرودی
دوستت دارم
در دیرترها و دورترها
در دیروزها
در جوانی هایی که دیگر نیستند
و حتی اکنون، همین حالا...
نمی دانم،
چرا شب نمی گذارد
برایت روشنی بیاورم
خانه بیاورم
سفره ای را که از آن من و توست
آن را بگشایم
و پیراهنی را که برای تو از آب های خزر بافته ام
بر تنت کنم
وطن
#مهدی_اخوان_لنگرودی
قلبم اکنون آنچنان زلال است
که مردن و آواز خواندن برایش یکسان می نماید
کتاب قلب من نانوشته بر جای مانده
قلبی که می اندیشد و رویا می بافد
خواه با زندگی پُر شود
خواه با مرگ
در این هر دو ابدیتی نهفته
ای دل ! تو را یکسان است
بمیر یا بخوان
#خوان_رامون_خیمنس #مهدی_اخوان_لنگرودی
مهدی اخوان لنگرودی (زادهٔ ۵ مهر ۱۳۲۴ در لنگرود – درگذشتهٔ ۵ خرداد ۱۳۹۹ در وین) شاعر و نویسنده ایرانی بود.
که مردن و آواز خواندن برایش یکسان می نماید
کتاب قلب من نانوشته بر جای مانده
قلبی که می اندیشد و رویا می بافد
خواه با زندگی پُر شود
خواه با مرگ
در این هر دو ابدیتی نهفته
ای دل ! تو را یکسان است
بمیر یا بخوان
#خوان_رامون_خیمنس #مهدی_اخوان_لنگرودی
مهدی اخوان لنگرودی (زادهٔ ۵ مهر ۱۳۲۴ در لنگرود – درگذشتهٔ ۵ خرداد ۱۳۹۹ در وین) شاعر و نویسنده ایرانی بود.
قلبام اکنون آنچنان زلال است
که مردن و آواز خواندن برایاش یکسان مینماید
کتابِ قلبِ من نانوشته بر جای مانده
قلبی که میاندیشد و رؤیا میبافد
خواه با زندگی پُر شود
خواه با مرگ
در این هر دو ابدیتی نهفته
ای دل! تو را یکسان است
بمیر یا بخوان
شاعر: #خوان_رامن_خیمهنس [ «خُوآن رامُن خیمِنِس» | Juan Ramón Jiménez Mantecón | اسپانیا، ۱۹۵۸–۱۸۸۱ ]
برگردان: #مهدی_اخوان_لنگرودی
که مردن و آواز خواندن برایاش یکسان مینماید
کتابِ قلبِ من نانوشته بر جای مانده
قلبی که میاندیشد و رؤیا میبافد
خواه با زندگی پُر شود
خواه با مرگ
در این هر دو ابدیتی نهفته
ای دل! تو را یکسان است
بمیر یا بخوان
شاعر: #خوان_رامن_خیمهنس [ «خُوآن رامُن خیمِنِس» | Juan Ramón Jiménez Mantecón | اسپانیا، ۱۹۵۸–۱۸۸۱ ]
برگردان: #مهدی_اخوان_لنگرودی