دور از آن لب ، بادهی عشرت ،
لبِ ساغر ندید ،
تا ، تو رفتی ، چشمِ عشرت ،
روشنی ، دیگر ندید ،
غیرِ داغِ ناامیدی ،
بر دلِ سوزانِ من ،
آتشِ دوزخ ،
کسی ، در تَشتِ خاکستر ندید ،
#طالب_آملی
لبِ ساغر ندید ،
تا ، تو رفتی ، چشمِ عشرت ،
روشنی ، دیگر ندید ،
غیرِ داغِ ناامیدی ،
بر دلِ سوزانِ من ،
آتشِ دوزخ ،
کسی ، در تَشتِ خاکستر ندید ،
#طالب_آملی
به رقص ، آن نازنین ،
هر گَه ، قدم از ناز ، بردارد ،
دلم در سینه ،
چون خلخالِ او ، آواز بردارد ،
#طالب_آملی
هر گَه ، قدم از ناز ، بردارد ،
دلم در سینه ،
چون خلخالِ او ، آواز بردارد ،
#طالب_آملی
ز گریه شام و سحر دیده چند تَر مانَد؟
دعا کنیم که نی شام و نی سحر مانَد
به غارتِ چمنت بر بهار، منّتهاست
که گُل به دستِ تو از شاخه تازهتر ماند!
دو زلفِ یار، به هم آنقَدَر نمیماند
که روزِ ما و شبِ ما به یکدگر ماند!
نهادهام به جگر داغِ عشق و میترسم
جگر نمانَد و این داغْ بر جگر ماند
کنید داخلِ اجزایِ نوشدارویِ ما
هر آن گیاه که برگش به نیشتر ماند
اگر به جامهی آهن دَمی فِشانم اشک
از او نه اَبره به جا و نه آستر ماند
برای عزّتِ مکتوبِ او به دست آرید
فرشتهای که به مرغانِ نامهبَر ماند
ز بس فُتاده به هرگوشه پارههای دلم
فضایِ دَهر، به دکّانِ شیشهگر ماند
ز شهدِ خامهی #طالب چو لب کنم شیرین
دو هفته در دهنم طعمِ نیشکر ماند
#طالب
نیشتر: ابزاری که با آن رگ میزنند.
ابره: بخش بیرونی لباس
آستر: بخش درونی لباس
دهر: روزگار
خامه: قلم
دعا کنیم که نی شام و نی سحر مانَد
به غارتِ چمنت بر بهار، منّتهاست
که گُل به دستِ تو از شاخه تازهتر ماند!
دو زلفِ یار، به هم آنقَدَر نمیماند
که روزِ ما و شبِ ما به یکدگر ماند!
نهادهام به جگر داغِ عشق و میترسم
جگر نمانَد و این داغْ بر جگر ماند
کنید داخلِ اجزایِ نوشدارویِ ما
هر آن گیاه که برگش به نیشتر ماند
اگر به جامهی آهن دَمی فِشانم اشک
از او نه اَبره به جا و نه آستر ماند
برای عزّتِ مکتوبِ او به دست آرید
فرشتهای که به مرغانِ نامهبَر ماند
ز بس فُتاده به هرگوشه پارههای دلم
فضایِ دَهر، به دکّانِ شیشهگر ماند
ز شهدِ خامهی #طالب چو لب کنم شیرین
دو هفته در دهنم طعمِ نیشکر ماند
#طالب
نیشتر: ابزاری که با آن رگ میزنند.
ابره: بخش بیرونی لباس
آستر: بخش درونی لباس
دهر: روزگار
خامه: قلم