معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
مرا تو مردم چشمی چه غم که غايبی از من
حضور عين چه حاجت بود که عين حضوری

چو عکس ماه که افتد درون چشمه روشن
به چشم من همه نزديکی و ز من همه دوری

#قاآنی_شیرازی
Forwarded from ℳoŋireɦ
دیوان_کامل_حکیم_قاآنی_شیرازی.PDF
11.9 MB
دیوان حکیم #قاآنی_شیرازی
با مقدمه و تصحیح #ناصرهیری
Forwarded from Shahnaz
#قاآنی_شیرازی

زادروز : ۲۸ مهر ۱۱۸۷ _ شیراز
درگذشت: ۱۳ اردیبهشت ۱۲۳۳ _ تهران

با یک کلیک وارد دیوان «قاآنی» شوید👇👇

<http://ganjoor.net/ghaani/>
آهِ مظلوم تیرِ دِل دوزیست
که زِ شَستِ قضا رَها گردد

گر رسد بر نشان عجب نبُود
تیر از آن شست کی رَها گردد


#قاآنی_شیرازی
مو زِرِه
مژ‌گان سنان
ابرو کمان‌،
گیسو کمند

رُخ‌ سمن‌
لب بهر من
زلف‌ اهرمن،‌
صورت ‌شهاب

#قاآنی_شیرازی
نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی
چه شود کز دلم امروز گره بگشایی

ور تو آیی نشود چاره‌ی تنهایی من
که من از خویش روم چون‌ تو ز در باز آیی

کاش از مادر آن ترک بپرسند که تو
گر نه‌ای از پریان از چه پری می‌زایی؟

شاه باید که خراج شکر از وی گیرد
که دکان بسته ز شرم لب او حلوایی

تو بهل غالیه بر موی تو خود را ساید
تو به مو غالیه این‌قدر چرا می‌سایی؟

چه خلاف است ندانم که میان من و توست
کآن‌چه بر مهر فزایم تو به جور افزایی

بعد از این در صفت حسن تو خاموش شوم
زآن‌که در وصف تو گشتم خجل از‌ گویایی

دُرفشانیِ تو قاآنی‌ام از دست ببُرد
آدمی دُر نفشاند تو مگر دریایی

#قاآنی_شیرازی
#غزل_کامل

•دیوان حکیم قاآنی شیرازی، بر اساس نسخه‌ی میرزا محمود صانعی، به تصحیح امیر صانعی (خوانساری)•

‌گر بداند لذت جان_باختن در راه عشق

هیچ عاقل زنده نگذارد به عالم خویش را

#قاآنی_شیرازی
نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی
چه شود کز دلم امروز گره بگشایی

ور تو آیی نشود چاره‌ی تنهایی من
که من از خویش روم چون‌ تو ز در باز آیی

کاش از مادر آن ترک بپرسند که تو
گر نه‌ای از پریان از چه پری می‌زایی؟

شاه باید که خراج شکر از وی گیرد
که دکان بسته ز شرم لب او حلوایی

تو بهل غالیه بر موی تو خود را ساید
تو به مو غالیه این‌قدر چرا می‌سایی؟

چه خلاف است ندانم که میان من و توست
کآن‌چه بر مهر فزایم تو به جور افزایی

بعد از این در صفت حسن تو خاموش شوم
زآن‌که در وصف تو گشتم خجل از‌ گویایی

دُرفشانیِ تو قاآنی‌ام از دست ببُرد
آدمی دُر نفشاند تو مگر دریایی

#قاآنی_شیرازی
#غزل_کامل

•دیوان حکیم قاآنی شیرازی، بر اساس نسخه‌ی میرزا محمود صانعی، به تصحیح امیر صانعی (خوانساری)•
حدیث خُلد با شیرازیان جانا بدان مانَد
که مُشتی زیره، زی ‌کرمان برند از بهر کرمانی

#قاآنی_شیرازی
نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی
چه شود کز دلم امروز گره بگشایی

ور تو آیی نشود چاره‌ی تنهایی من
که من از خویش روم چون‌ تو ز در باز آیی

کاش از مادر آن ترک بپرسند که تو
گر نه‌ای از پریان از چه پری می‌زایی؟

شاه باید که خراج شکر از وی گیرد
که دکان بسته ز شرم لب او حلوایی

تو بهل غالیه بر موی تو خود را ساید
تو به مو غالیه این‌قدر چرا می‌سایی؟

چه خلاف است ندانم که میان من و توست
کآن‌چه بر مهر فزایم تو به جور افزایی

بعد از این در صفت حسن تو خاموش شوم
زآن‌که در وصف تو گشتم خجل از‌ گویایی

دُرفشانیِ تو قاآنی‌ام از دست ببُرد
آدمی دُر نفشاند تو مگر دریایی

#قاآنی_شیرازی
دلبران اخترند و تو ماهی
نیکوان لشکرند و تو شاهی
چند گویی دلت چگونه بُوَد؟
تو درون دلی خود آگاهی
بس درازستی ای شب یلدا
لیک با زلف دوست کوتاهی...

#قاآنی_شیرازی
#یلدا
دل تو خاره و جسمت حریر را ماند

رخت ستاره و زلفت عبیر را ماند

رخم چو زلف تو پرچین شدست و شادم ازین

که موی یار جوان روی پیر را ماند

چنین که روی تو در شام زلف جلوه کند

مسلمست که ماه منیر را ماند

بدین صفت که سر افکنده زلف پیش رخت

ستاده پیش توانگر فقیر را ماند

تو شاه لشکر حسنی و سینه و دل من

به بارگاه تو طبل و نفیر را ماند

چسان ز دست غمت صید دل خلاص شود

که مژه‌های تو یک جعبه تیر را ماند

سریر عاج که گویند داشت خسرو هند

سرین سیمبران آن سریر را ماند

ز خندهٔ گل و از رقص سرو معلومست

که باد صبح به بستان بشیر را ماند

ز بس در آن تن نازک فرو رود انگشت

گمان بری که سراپا خمیر را ماند

لطیفه‌های وی از بس که چرب و شیرینست

اگر غلط نکنم شهد و شیر را ماند

#قاآنی_شیرازی
#سالمرگ
ای شیخ چه دل نهی به دستار
گر مرد دلی دلی به دست آر

بالای بتان بلای جانست
یارب دلم از بلا نگهدار

تن لاغر و بار عشق فربه
صبر اندک و جود دوست بسیار

آهم به دلت نکرد تاثیر
در سنگ فرو نرفت مسمار

هم گل برم از رخت به خرمن
هم می کشم از لبت به خروار

دزدیست دو سنبلت زره پوش
مستیست دو نرگست کماندار

پوشیده به زیر سنبلت گل
روییده به دور نرگست خار

امروز مراست بخت منصور
کز عشق توام زنند بر دار

گفتم شب تیره پیشت آیم
تا سایه نباشدم خبردار

غافل که ز آه آتشینم
صد روز بر آید از شب تار

با دوست جفا نمی کند دوست
با یار ستم نمی کند یار

چون حسن تو عشق من جهانگیر
چون زلف تو بخت من نگونسار

#قاآنی_شیرازی
گر بداند لذت جان باختن در راه عشق...

هیچ عاقل زنده نگذارد بعالم خویش را...

#قاآنی_شیرازی