ای دل چو شراب معرفت کردی نوش
لب بر هم نه سر الهی مفروش
در هر سخنی چو چشمۀ کوه مجوش
دریا گردی گر بنشینی خاموش
#جناب_عطار_نیشابوری
لب بر هم نه سر الهی مفروش
در هر سخنی چو چشمۀ کوه مجوش
دریا گردی گر بنشینی خاموش
#جناب_عطار_نیشابوری
گم شدم در خود نمیدانم کجا پیدا شدم
شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم
سایهای بودم از اول بر زمین افتاده خوار
راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم
زآمدن بس بی نشانم وز شدن بس بی خبر
گوئیا یکدم برآمد کامدم من یا شدم
میمپرس از من سخن زیرا که چون پروانهای
در فروغ شمع روی دوست ناپروا شدم
در ره عشقش چو دانش باید و بی دانشی
لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم
چون همه تن دیده میبایست بود و کور گشت
این عجایب بین که چون بینا و نابینا شدم
خاک بر فرقم اگر یک ذره دارم آگهی
تا کجاست آنجا که من سرگشتهدل آنجا شدم
چون دل عطار بیرون دیدم از هر دو جهان
من ز تاثیر دل او بی دل و شیدا شدم
#جناب_عطار_نیشابوری
.
چون صبح دميد و دامن شب شد چاک
برخيز و صبوح کن، چرائی غمناک؟
می نوش دمی، که صبح بسيار دمد
او روی به ما کرده و ما، روی به خاک
#جناب_عطار_نیشابوری
با درود،
ازارمغان فروردین،
آباد و پرامید و مهرآیین باد
زمین،هربامداد،و هر لحظه تاهمیشه.
چون صبح دميد و دامن شب شد چاک
برخيز و صبوح کن، چرائی غمناک؟
می نوش دمی، که صبح بسيار دمد
او روی به ما کرده و ما، روی به خاک
#جناب_عطار_نیشابوری
با درود،
ازارمغان فروردین،
آباد و پرامید و مهرآیین باد
زمین،هربامداد،و هر لحظه تاهمیشه.