.
چو از بنفشهی شب، بوی صبح برخیزد،
هزار وسوسه در جان من برانگیزد
كبوتر دلم از شوق، میگشاید بال
كه چون سپیده به آغوش صبح بگریزد
دلی كه غنچهی نشكفتهی ندامتهاست
بگو به دامن باد سحر نیاویزد
فدای دست نوازشگر نسیم شوم
كه خوش به جام شرابم شكوفه میریزد
تو هم مرا به نگاهی شكوفه باران كن!
در این چمن، كه گل از عاشقی نپرهیزد
لبی بزن به شراب من، ای شكوفهی بخت
كه می خوش است كه با بوی گل درآمیزد!
#فریدون_مشیری
چو از بنفشهی شب، بوی صبح برخیزد،
هزار وسوسه در جان من برانگیزد
كبوتر دلم از شوق، میگشاید بال
كه چون سپیده به آغوش صبح بگریزد
دلی كه غنچهی نشكفتهی ندامتهاست
بگو به دامن باد سحر نیاویزد
فدای دست نوازشگر نسیم شوم
كه خوش به جام شرابم شكوفه میریزد
تو هم مرا به نگاهی شكوفه باران كن!
در این چمن، كه گل از عاشقی نپرهیزد
لبی بزن به شراب من، ای شكوفهی بخت
كه می خوش است كه با بوی گل درآمیزد!
#فریدون_مشیری
گفته بودی که: «چرا محو تماشای منی؟
و آنچنان مات، که یک دم مژه بر هم نزنی»
ـ مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو بهقدر مژه بر هم زدنی!
#فریدون_مشیری
و آنچنان مات، که یک دم مژه بر هم نزنی»
ـ مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو بهقدر مژه بر هم زدنی!
#فریدون_مشیری