معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #فرستادن_افراسیاب_بارمان_و_هومان_را_به_نزدیک_سهراب فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۷ ( #قسمت_اول ) ۱ خبر شد به نزدیکِ افراسیاب ، که افکند سهراب ، کشتی بر آب ، ۲ یکی لشکری ، شد برو انجمن ، همی سر فرازد چو سروِ چمن…
داستان رستم و سهراب
#فرستادن_افراسیاب_بارمان_و_هومان_را_به_نزدیک_سهراب
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۷
( #قسمت_دوم )
۱۲
ده و دو هزار ، از دلیرانِ گُرد ،
گُزیدش ز لشکر ، بدیشان سپرد ،
۱۳
به گُردانِ لشکر ، سپهدار گفت ،
که این راز ،، باید که مانَد نهفت ،
۱۴
چنین گفت ، که این چاره اندر جهان ،
بسازید و ، دارید اندر نهان ،
۱۵
پسر را ، نباید که دانَد پدر ،
ز پیوندِ جان و ، ز مِهر و گُهر ،
۱۶
فرستم گرانلشکری نزدِ اوی ،
به ایران شود ، در زمان ،، جنگجوی ،
در زمان = فوری
۱۷
چو روی اندر آرَند هر دو ، بهروی ،
تهمتن بُوَد بیگمان چارهجوی ،
۱۸
مگر ، کآن دلاور گَوِ سالخورد ،
شود کُشته بر دستِ این شیرمرد ،
۱۹
چو ، بی رستم ، ایران به چنگ آوَریم ،
جهان ، پیشِ کاوس ، تنگ آوَریم ،
۲۰
وزآن پس ، بسازیم سهراب را ،
ببندیم یک شب بِدو ، خواب را ،
۲۱
وگر کُشته گردد به دستِ پدر ،
از آن پس ، بسوزد دلِ نامور ،
۲۲
برفتند بیدار ، دو پهلوان ،
به نزدیکِ سهرابِ روشنروان ،
بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »
بخش ۶ : « به مادر چنین گفت سهراب گو »
ادامه دارد 👇👇👇
#فرستادن_افراسیاب_بارمان_و_هومان_را_به_نزدیک_سهراب
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۷
( #قسمت_دوم )
۱۲
ده و دو هزار ، از دلیرانِ گُرد ،
گُزیدش ز لشکر ، بدیشان سپرد ،
۱۳
به گُردانِ لشکر ، سپهدار گفت ،
که این راز ،، باید که مانَد نهفت ،
۱۴
چنین گفت ، که این چاره اندر جهان ،
بسازید و ، دارید اندر نهان ،
۱۵
پسر را ، نباید که دانَد پدر ،
ز پیوندِ جان و ، ز مِهر و گُهر ،
۱۶
فرستم گرانلشکری نزدِ اوی ،
به ایران شود ، در زمان ،، جنگجوی ،
در زمان = فوری
۱۷
چو روی اندر آرَند هر دو ، بهروی ،
تهمتن بُوَد بیگمان چارهجوی ،
۱۸
مگر ، کآن دلاور گَوِ سالخورد ،
شود کُشته بر دستِ این شیرمرد ،
۱۹
چو ، بی رستم ، ایران به چنگ آوَریم ،
جهان ، پیشِ کاوس ، تنگ آوَریم ،
۲۰
وزآن پس ، بسازیم سهراب را ،
ببندیم یک شب بِدو ، خواب را ،
۲۱
وگر کُشته گردد به دستِ پدر ،
از آن پس ، بسوزد دلِ نامور ،
۲۲
برفتند بیدار ، دو پهلوان ،
به نزدیکِ سهرابِ روشنروان ،
بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »
بخش ۶ : « به مادر چنین گفت سهراب گو »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رسیدن_سهراب_به_دژ_سپید فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۸ ( #قسمت_اول ) ۱ دژی بود ، کش خواندندی سپید ، بِدان دژ ، بُد ایرانیان را امید ، ۲ نگهبانِ دژ ، رزمدیده هجیر ، که با زور و دل بود و ،، با گُرز و تیر ، ۳…
داستان رستم و سهراب
#رسیدن_سهراب_به_دژ_سپید
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۸
( #قسمت_دوم )
۱۲
چو سهرابِ جنگآور ، او را بدید ،
برآشفت و ، شمشیرِ کین برکشید ،
۱۳
ز لشکر برون تاخت ، بر سانِ شیر ،
به پیشِ هجیر ، اندر آمد دلیر ،
۱۴
چنین گفت با رزمدیده هجیر ،
که تنها به جنگ آمدی خیرهخیر ،
۱۵
چرا خیره ، تنها به جنگ آمدی؟ ،
خرامان ، به جنگِ نهنگ آمدی؟ ،
۱۶
چه مردی و؟ ، نام و نژادِ تو ، چیست؟ ،
که زاینده را ، بر تو باید گریست ،
۱۷
هجیرش چنین داد پاسخ که : بس ،
به جنگت ،، نباید مرا یار ، کس ،
۱۸
منم گُردگیر ، آن سوارِ دلیر ،
که روبَه شود ،،، نزدِ من نرّهشیر ،
۱۹
هجیرِ دلیرِ سپهبد ، منم ،
هم اکنون ، سرت را ،، ز تن برکَنَم ،
۲۰
فرستم به نزدیکِ شاهِ جهان ،
تنت را ، کند کرگس اندر نهان ،
۲۱
بخندید سهراب ، کاین گفتوگوی ،
به گوش آمدش ، تیز بنهاد روی ،
۲۲
سبک ، نیزه بر نیزه ، انداختند ،
که از یکدگر ، بازنشناختند ،
۲۳
چو آتش ،، برآمد گَوِ پیلزور ،
چو کوهی ،، روان کرد از جا ، ستور ،
بخش ۹ : « چو آگاه شد دختر گژدهم »
بخش ۷ : « خبر شد به نزدیک افراسیاب »
ادامه دارد 👇👇👇
#رسیدن_سهراب_به_دژ_سپید
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۸
( #قسمت_دوم )
۱۲
چو سهرابِ جنگآور ، او را بدید ،
برآشفت و ، شمشیرِ کین برکشید ،
۱۳
ز لشکر برون تاخت ، بر سانِ شیر ،
به پیشِ هجیر ، اندر آمد دلیر ،
۱۴
چنین گفت با رزمدیده هجیر ،
که تنها به جنگ آمدی خیرهخیر ،
۱۵
چرا خیره ، تنها به جنگ آمدی؟ ،
خرامان ، به جنگِ نهنگ آمدی؟ ،
۱۶
چه مردی و؟ ، نام و نژادِ تو ، چیست؟ ،
که زاینده را ، بر تو باید گریست ،
۱۷
هجیرش چنین داد پاسخ که : بس ،
به جنگت ،، نباید مرا یار ، کس ،
۱۸
منم گُردگیر ، آن سوارِ دلیر ،
که روبَه شود ،،، نزدِ من نرّهشیر ،
۱۹
هجیرِ دلیرِ سپهبد ، منم ،
هم اکنون ، سرت را ،، ز تن برکَنَم ،
۲۰
فرستم به نزدیکِ شاهِ جهان ،
تنت را ، کند کرگس اندر نهان ،
۲۱
بخندید سهراب ، کاین گفتوگوی ،
به گوش آمدش ، تیز بنهاد روی ،
۲۲
سبک ، نیزه بر نیزه ، انداختند ،
که از یکدگر ، بازنشناختند ،
۲۳
چو آتش ،، برآمد گَوِ پیلزور ،
چو کوهی ،، روان کرد از جا ، ستور ،
بخش ۹ : « چو آگاه شد دختر گژدهم »
بخش ۷ : « خبر شد به نزدیک افراسیاب »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رزم_سهراب_با_گردآفرید فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۹ ( #قسمت_اول ) ۱ چو آگاه شد ، دخترِ گژدهم ، که سالارِ آن انجمن ، گشت کم ، ۲ غمین گشت و ، برزد خروشی بهدَرد ، برآورد از دل ، یکی بادِ سرد ، ۳ زنی بود بر سانِ گُردی سوار ،…
داستان رستم و سهراب
#رزم_سهراب_با_گردآفرید
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۹
( #قسمت_دوم )
۱۷
بیامد دمان ، پیشِ گُردآفرید ،
چو ، دُختِ کمندافگن ، او را بدید ،
۱۸
کمان را ، به زه کرد و ، بگشاد ، بر ،
نبُد مرغ را ، پیشِ تیرش ، گذر ،
۱۹
به سهراببر ، تیرباران گرفت ،
چپ و راست ، جنگِ سواران گرفت ،
۲۰
نگه کرد سهراب و ، آمدش ننگ ،
برآشفت و ، تیز اندر آمد به جنگ ،
۲۱
سِپَر بر سرآورد و ، بنهاد روی ،
ز پیکار ، خون اندر آمد به جوی ،
۲۲
همآورد را ، دید گُردآفرید ،
که برسانِ آتش ، همی بردمید ،
۲۳
کمان را به زهبر ، به بازو فکند ،
سمندش ، برآمد بر ابرِ بلند ،
۲۴
سرِ نیزه را ، سویِ سهراب ، کرد ،
عنان و سنان را ، پُر از تاب ، کرد ،
۲۵
برآشفت سهراب و ، شد چون پلنگ ،
چو بدخواهِ او ، چارهجو شد به جنگ ،
۲۶
عنان برگرایید و ، برداشت ( برگاشت ) اسب ،
بیامد ، به کردارِ آذرگشسب ،
#برداشت و #برگاشت در اینجا به معنی #برانگیخت میباشد .
۲۷
چو آشفته شد شیر و ، تندی نمود ،
سرِ نیزه را ، سویِ او کرد ، زود ،
۲۸
به دستاندرون ، نیزهٔ جانسِتان ،
پسِ پشتِ خود ، کردش آنگه سنان ،
۲۹
بزد بر کمربندِ گُردآفرید ،
زِرِه بر تنش ، سربسر بردرید ،
۳۰
ز زین برگرفتش ، به کردارِ گوی ،
که چوگان ، ز باد اندر آید بر اوی ،
۳۱
چو بر زین بپیچید گُردآفرید ،
یکی تیغِ تیز ، از میان برکشید ،
۳۲
بزد ، نیزهٔ او ،، به دو نیم کرد ،
نشست از برِ زین و ، برخاست گَرد ،
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب گژدهم پیر »
بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »
ادامه دارد 👇👇👇
#رزم_سهراب_با_گردآفرید
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۹
( #قسمت_دوم )
۱۷
بیامد دمان ، پیشِ گُردآفرید ،
چو ، دُختِ کمندافگن ، او را بدید ،
۱۸
کمان را ، به زه کرد و ، بگشاد ، بر ،
نبُد مرغ را ، پیشِ تیرش ، گذر ،
۱۹
به سهراببر ، تیرباران گرفت ،
چپ و راست ، جنگِ سواران گرفت ،
۲۰
نگه کرد سهراب و ، آمدش ننگ ،
برآشفت و ، تیز اندر آمد به جنگ ،
۲۱
سِپَر بر سرآورد و ، بنهاد روی ،
ز پیکار ، خون اندر آمد به جوی ،
۲۲
همآورد را ، دید گُردآفرید ،
که برسانِ آتش ، همی بردمید ،
۲۳
کمان را به زهبر ، به بازو فکند ،
سمندش ، برآمد بر ابرِ بلند ،
۲۴
سرِ نیزه را ، سویِ سهراب ، کرد ،
عنان و سنان را ، پُر از تاب ، کرد ،
۲۵
برآشفت سهراب و ، شد چون پلنگ ،
چو بدخواهِ او ، چارهجو شد به جنگ ،
۲۶
عنان برگرایید و ، برداشت ( برگاشت ) اسب ،
بیامد ، به کردارِ آذرگشسب ،
#برداشت و #برگاشت در اینجا به معنی #برانگیخت میباشد .
۲۷
چو آشفته شد شیر و ، تندی نمود ،
سرِ نیزه را ، سویِ او کرد ، زود ،
۲۸
به دستاندرون ، نیزهٔ جانسِتان ،
پسِ پشتِ خود ، کردش آنگه سنان ،
۲۹
بزد بر کمربندِ گُردآفرید ،
زِرِه بر تنش ، سربسر بردرید ،
۳۰
ز زین برگرفتش ، به کردارِ گوی ،
که چوگان ، ز باد اندر آید بر اوی ،
۳۱
چو بر زین بپیچید گُردآفرید ،
یکی تیغِ تیز ، از میان برکشید ،
۳۲
بزد ، نیزهٔ او ،، به دو نیم کرد ،
نشست از برِ زین و ، برخاست گَرد ،
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب گژدهم پیر »
بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #نامه_گژدهم_به_نزد_کاوس فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۰ ( #قسمت_اول ) ۱ چو برگشت سهراب ، گژدهمِ پیر ، بیاوَرد و بنشاند ، مردِ دبیر ، ۲ یکی نامه بنوشت نزدیکِ شاه ، برافکند پویندهمردی ، به راه ، ۳ نخست ، آفرین…
داستان رستم و سهراب
#نامه_گژدهم_به_نزد_کاوس
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۰
( #قسمت_دوم )
۱۴
هجیرِ دلاور ، میان را ببست ،
یکی بارهٔ تیزتگ ، برنشست ،
۱۵
بشد پیشِ سهراب ، رزمآزمای ،
بر اسبش ندیدم فزون زان ، بهپای ،
۱۶
که بر هم زَنَد مژه را ، جنگجوی ،
گرایَد ز بینی ، سویِ مغز ، بوی ،
اینجا #فردوسی بزرگ برای تفهیم حداقلِ زمان ممکن ، از عبارت " که بر هم زند مژه را جنگجوی " در مصرع اول معادل چیزی که امروزه متداول است " به اندازه چشم بر هم زدن "
و عبارت " گراید ز بینی ، سویِ مغز ، بوی " در مصرع دوم که معادل است به اندازهی زمانی که بو از بینی به مغز میرسد ،،، استفاده کرده است و در نوع خود و بکارگیری ، این عبارات بینظیرند .
۱۷
که سهرابش ، از پشتِ زین ، برگرفت ،
برش مانده آن بازو ،، اندر شگفت ،
۱۸
درست است و ،، اکنون به زنهارِ اوست ،
پُرآزار ، جان و ،،، پُر از درد ، پوست ،
۱۹
سوارانِ ترکان ، بسی دیدهام ،
عنانپیچ ، ازینگونه ، نشنیدهام ،
۲۰
نباشد به گیتی ، چو او ، رزمساز ،
مگر پیلتن ، گُردِ گردنفراز ،
۲۱
همآوردِ او ، در جهان سربسر ،
نباشد ، بجز رستمِ زالِ زر ،
۲۲
مبادا که او ، در میانِ دو صف ،
یکی مردِ جنگآوَر ،،، آرَد بکَف ،
۲۳
نخواهم که با او ، بهصحرا بُوَد ،
همآورد ،،، اگر کوهِ خارا ، بُوَد ،
۲۴
بران کوه ، بخشایش آرَد زمین ،
که او اسب رانَد بر او ، روزِ کین ،
۲۵
اگر دَم زند شهریار ، اندرین ،
نرانَد سپاه و ،، نسازد کمین ،
۲۶
از ایران ، همه فرَّهی ، رفته ،، گیر ،
جهان ، از سرِ تیغش ،، آشفته ، گیر ،
بخش ۱۱ : « چو خورشید بر زد سر از برز کوه »
بخش ۹ : « چو آگاه شد دختر گژدهم »
ادامه دارد 👇👇👇
#نامه_گژدهم_به_نزد_کاوس
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۰
( #قسمت_دوم )
۱۴
هجیرِ دلاور ، میان را ببست ،
یکی بارهٔ تیزتگ ، برنشست ،
۱۵
بشد پیشِ سهراب ، رزمآزمای ،
بر اسبش ندیدم فزون زان ، بهپای ،
۱۶
که بر هم زَنَد مژه را ، جنگجوی ،
گرایَد ز بینی ، سویِ مغز ، بوی ،
اینجا #فردوسی بزرگ برای تفهیم حداقلِ زمان ممکن ، از عبارت " که بر هم زند مژه را جنگجوی " در مصرع اول معادل چیزی که امروزه متداول است " به اندازه چشم بر هم زدن "
و عبارت " گراید ز بینی ، سویِ مغز ، بوی " در مصرع دوم که معادل است به اندازهی زمانی که بو از بینی به مغز میرسد ،،، استفاده کرده است و در نوع خود و بکارگیری ، این عبارات بینظیرند .
۱۷
که سهرابش ، از پشتِ زین ، برگرفت ،
برش مانده آن بازو ،، اندر شگفت ،
۱۸
درست است و ،، اکنون به زنهارِ اوست ،
پُرآزار ، جان و ،،، پُر از درد ، پوست ،
۱۹
سوارانِ ترکان ، بسی دیدهام ،
عنانپیچ ، ازینگونه ، نشنیدهام ،
۲۰
نباشد به گیتی ، چو او ، رزمساز ،
مگر پیلتن ، گُردِ گردنفراز ،
۲۱
همآوردِ او ، در جهان سربسر ،
نباشد ، بجز رستمِ زالِ زر ،
۲۲
مبادا که او ، در میانِ دو صف ،
یکی مردِ جنگآوَر ،،، آرَد بکَف ،
۲۳
نخواهم که با او ، بهصحرا بُوَد ،
همآورد ،،، اگر کوهِ خارا ، بُوَد ،
۲۴
بران کوه ، بخشایش آرَد زمین ،
که او اسب رانَد بر او ، روزِ کین ،
۲۵
اگر دَم زند شهریار ، اندرین ،
نرانَد سپاه و ،، نسازد کمین ،
۲۶
از ایران ، همه فرَّهی ، رفته ،، گیر ،
جهان ، از سرِ تیغش ،، آشفته ، گیر ،
بخش ۱۱ : « چو خورشید بر زد سر از برز کوه »
بخش ۹ : « چو آگاه شد دختر گژدهم »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۱ ( #قسمت_اول ) ۱ چو خورشید بر زد سر ، از بُرز کوه ، میانها ببستند ، تورانگروه ، ۲ سپهدار سهراب ، نیزه بهدست ، یکی بارهٔ تیزتَگ ، برنشست ، ۳ بِدان بُد که گُردانِ دژ…
داستان رستم و سهراب
#گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۱
( #قسمت_دوم )
۱۲
مرا ، چشمزخمی عجب ، رو نمود ،
که دَهر ، آنچنان صیدی ، از من ربود ،
۱۳
غریبآهوئی ، آمدم در کمند ،
که از بند جَست و ،، مرا کرد بند ،
#آمدم = آمد مرا ، مرا آمد
۱۴
پریپیکری ، ناگهان رو نمود ،
دلم را ربود و ،، غمم را فزود ،
۱۵
بهناگاه ، پنهان شد آن دلرُبا ،
شدم من ، به داغِ غمش مبتلا ،
۱۶
زهی چشم بندی ،، که آن پُر فُسون ،
به تیغم نَخَست و ، مرا ریخت خون ،
* نَخَست = زخمی نکرد
۱۷
مرا ، تلخ شد زندگی ، بی رُخَش ،
تنم ، شد اسیرِ شِکَرپاسخش ،
۱۸
ندانم ، چه کرد آن فسونگر به من ،
که ناگَه ، مرا بست راهِ سخن ،
۱۹
به آن رزم و آن روی و آن گفتگوی ،
نبینم دگر ، دلبری همچو اوی ،
۲۰
از آن گفتنش ، هر گَه آرَم به یاد ،
ز داغش ، شود سوز و دردم ، زیاد ،
۲۱
مرا ، محنتی بیکران رو نمود ،
که از یار دوری ،،، مرا گشت سود ،
۲۲
بهزاری ، مرا خود بباید گریست ،
که دلدارِ خود را ، ندانم که کیست ،
بخش ۱۲ : « یکی نامه فرمود پس شهریار »
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب ، گژدهم پیر »
ادامه دارد 👇👇👇
#گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۱
( #قسمت_دوم )
۱۲
مرا ، چشمزخمی عجب ، رو نمود ،
که دَهر ، آنچنان صیدی ، از من ربود ،
۱۳
غریبآهوئی ، آمدم در کمند ،
که از بند جَست و ،، مرا کرد بند ،
#آمدم = آمد مرا ، مرا آمد
۱۴
پریپیکری ، ناگهان رو نمود ،
دلم را ربود و ،، غمم را فزود ،
۱۵
بهناگاه ، پنهان شد آن دلرُبا ،
شدم من ، به داغِ غمش مبتلا ،
۱۶
زهی چشم بندی ،، که آن پُر فُسون ،
به تیغم نَخَست و ، مرا ریخت خون ،
* نَخَست = زخمی نکرد
۱۷
مرا ، تلخ شد زندگی ، بی رُخَش ،
تنم ، شد اسیرِ شِکَرپاسخش ،
۱۸
ندانم ، چه کرد آن فسونگر به من ،
که ناگَه ، مرا بست راهِ سخن ،
۱۹
به آن رزم و آن روی و آن گفتگوی ،
نبینم دگر ، دلبری همچو اوی ،
۲۰
از آن گفتنش ، هر گَه آرَم به یاد ،
ز داغش ، شود سوز و دردم ، زیاد ،
۲۱
مرا ، محنتی بیکران رو نمود ،
که از یار دوری ،،، مرا گشت سود ،
۲۲
بهزاری ، مرا خود بباید گریست ،
که دلدارِ خود را ، ندانم که کیست ،
بخش ۱۲ : « یکی نامه فرمود پس شهریار »
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب ، گژدهم پیر »
ادامه دارد 👇👇👇