This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یلدا حق داشت آرام آرام بگذرد...آبستن عروسک برفی زمستان بود...دی را در دل داشت!
حالا تو را با لبهای سرخ اناری و آجیل داغ چشمهایت و حس شاعرانه ای که از یلدا به ارث برده ای کجای دلم جا دهم؟ برای این همه زیبایی باید سفره پهن کرد!
دی را نه برف شروع میکند نه باران...
چکه چکه های عشق از چشمهای تو آغازگر رقص عروس سپیدپوش زمستانست...
سرما که چیزی نیست، برای خاطر توست که دست و دلم می لرزد...بگذار در این رقص باشکوه دامنگیر تو باشم!
حالا تو را با لبهای سرخ اناری و آجیل داغ چشمهایت و حس شاعرانه ای که از یلدا به ارث برده ای کجای دلم جا دهم؟ برای این همه زیبایی باید سفره پهن کرد!
دی را نه برف شروع میکند نه باران...
چکه چکه های عشق از چشمهای تو آغازگر رقص عروس سپیدپوش زمستانست...
سرما که چیزی نیست، برای خاطر توست که دست و دلم می لرزد...بگذار در این رقص باشکوه دامنگیر تو باشم!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
• آواز :محمدرضا شجریان
بر عمل تکیه مکن خواجه که در روز ازل
تو چه دانی قلم صنع به نامت چه نوشت
حضرت حافظ
بر عمل تکیه مکن خواجه که در روز ازل
تو چه دانی قلم صنع به نامت چه نوشت
حضرت حافظ
آتش به دل اندر زدی و نفط به جان
وانگه گوئی که راز ما دار نهان؟!
تا کی صبر؟ فریاد از تو! دردِ فراوان از تو!
چنین کند، بیقرارش کند، پس گوید: قرار گیر!
...باش تا وقت این کار در رسد. تو جانی میکَن که من از تو این دوست دارم! «أنا عند المنکسرة قلوبهم»
...بار خدایا اگر رضای تو درین است مبارک!
نامههای عینالقضات همدانی
وانگه گوئی که راز ما دار نهان؟!
تا کی صبر؟ فریاد از تو! دردِ فراوان از تو!
چنین کند، بیقرارش کند، پس گوید: قرار گیر!
...باش تا وقت این کار در رسد. تو جانی میکَن که من از تو این دوست دارم! «أنا عند المنکسرة قلوبهم»
...بار خدایا اگر رضای تو درین است مبارک!
نامههای عینالقضات همدانی
بپرسید و گفتش که: «برگوی راست
که تا از گذشته پشیمان کهراست؟»
چنین داد پاسخ که: «آن تیره تَرگ
که بر سر نهد پادشا روز مرگ
پشیمان شود دل کند پرهراس
که جانش به یزدان بُوَد ناسپاس
دو دیگر که کردار دارد بسی
به نزدیکِ آن ناسپاسان کسی»
اندرز فردوسی :
به هر کار بهتر درنگ از شتاب
بمان تا برآید بلند آفتاب
#فردوسی
که تا از گذشته پشیمان کهراست؟»
چنین داد پاسخ که: «آن تیره تَرگ
که بر سر نهد پادشا روز مرگ
پشیمان شود دل کند پرهراس
که جانش به یزدان بُوَد ناسپاس
دو دیگر که کردار دارد بسی
به نزدیکِ آن ناسپاسان کسی»
اندرز فردوسی :
به هر کار بهتر درنگ از شتاب
بمان تا برآید بلند آفتاب
#فردوسی
سیهچشمی به کارِ عشق استاد
به من درس ِمحبت یاد میداد
مرا از یاد برد آخر، ولی من
بجز او عالَمی را بردم از یاد...
#فريدون_مشيرى
به من درس ِمحبت یاد میداد
مرا از یاد برد آخر، ولی من
بجز او عالَمی را بردم از یاد...
#فريدون_مشيرى
من چرا بخواهم با کسی باشم
اگر از او خیر به من نرسد
و اگر اثبات شد برایم که خیر به همراه دارد
چگونه سر ننهم تا که عشقش را به سر ببرم
راهِ شرک آخرش به کافری منتهی ست
و اگر که نخواهم کافر شوم
ریشه شرک را باید در نتیجه عملکردهایم
بیابم ...
مومن اگر به علم _آگاهی_ نرسد
شجاعتش در جهلش خرج خواهد شد
چون گرفتار شرک میشود
استاد فرمود :
قدرتِ تمیزِ خودم را هم باید ببینم که کجاست ؟
در حضرت شمس :
«تا او را تمام نباشی ،
تو را تمام نباشد. »
و دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند
معشوق در باز نمیکند
تا که تو تویی
و اینجاست که این تبدیلات« من به او» وارد مراحل فراتر از عقل معاش اندیش میشود , حیرت اندر حیرت است
بادا حضورِ طبیبِ الهی بر کنیزکان نفسِ ما و این فیض تبدیلات .
هو..
هو...
هو...
در عطر افشانی «عطار» مان
به یاد بیاور
ناحیت دل گرفت لشکر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هوشیار باش
اگر از او خیر به من نرسد
و اگر اثبات شد برایم که خیر به همراه دارد
چگونه سر ننهم تا که عشقش را به سر ببرم
راهِ شرک آخرش به کافری منتهی ست
و اگر که نخواهم کافر شوم
ریشه شرک را باید در نتیجه عملکردهایم
بیابم ...
مومن اگر به علم _آگاهی_ نرسد
شجاعتش در جهلش خرج خواهد شد
چون گرفتار شرک میشود
استاد فرمود :
قدرتِ تمیزِ خودم را هم باید ببینم که کجاست ؟
در حضرت شمس :
«تا او را تمام نباشی ،
تو را تمام نباشد. »
و دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند
معشوق در باز نمیکند
تا که تو تویی
و اینجاست که این تبدیلات« من به او» وارد مراحل فراتر از عقل معاش اندیش میشود , حیرت اندر حیرت است
بادا حضورِ طبیبِ الهی بر کنیزکان نفسِ ما و این فیض تبدیلات .
هو..
هو...
هو...
در عطر افشانی «عطار» مان
به یاد بیاور
ناحیت دل گرفت لشکر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هوشیار باش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عاشق
دايم به رقص و حركتِ معنوي است
اگرچه به ظاهر ساكن نمايد
خود چگونه ساكن توانَد بود؟
كه هرذره از ذراتِ كاينات محرّك اوست
چه هرذره كلمه اي است
و هركلمه را اسمي
و هراسمي را زباني
و هر زباني را قولي
و هرقولي را
از محبت، سمعي
و چون نيك بشنوي
قايل و سامع يكي باشد
لمعات
شيخ فخرالدين عراقي
دايم به رقص و حركتِ معنوي است
اگرچه به ظاهر ساكن نمايد
خود چگونه ساكن توانَد بود؟
كه هرذره از ذراتِ كاينات محرّك اوست
چه هرذره كلمه اي است
و هركلمه را اسمي
و هراسمي را زباني
و هر زباني را قولي
و هرقولي را
از محبت، سمعي
و چون نيك بشنوي
قايل و سامع يكي باشد
لمعات
شيخ فخرالدين عراقي
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک شـب پرازآرامش یک دل شاد و
بی غصه ویڪ دعای خیر از ته دل
نصیـب لحظه هاتون در این شـب
سرد پاییزی خونه دلتون گـرم
شبتون بخیر و سراسر آرامش
در آغوش پر از مهر خدا باشید
بی غصه ویڪ دعای خیر از ته دل
نصیـب لحظه هاتون در این شـب
سرد پاییزی خونه دلتون گـرم
شبتون بخیر و سراسر آرامش
در آغوش پر از مهر خدا باشید
.یک حبه نور
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ
همانا انسان را آفریدیم و همواره آنچه را که باطن و نفسش به او وسوسه می کند، می دانیم، و ما به او از رگ گردن نزدیک تریم.
#ق-آیه ۱۶
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ
همانا انسان را آفریدیم و همواره آنچه را که باطن و نفسش به او وسوسه می کند، می دانیم، و ما به او از رگ گردن نزدیک تریم.
#ق-آیه ۱۶
همهٔ ما تا زندهایم
بین اوقاتِ غم و شادی تاب میخوریم
درست مثلِ گذشتِ روزگار
که بر محورِ شب و روز تاب میخورد
زندگی یک تابِ بازی است
دنیا ما را بین غم و شادی تاب میدهد
تا یاد بگیریم چگونه به تعادل برسیم
غم و شادی به نوبت فرا میرسند
باید هنگامِ شادی با فروتنی
و هنگامِ غم با اُمید
خودمان را محکم نگه داریم
و به خدا مطمئن باشیم
که ما را نخواهد انداخت
پس با آرامش و اطمینان بازی کنیم
🌺🌺🌺
یارمهربانم
درود
بامداد پنجشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
امروزت
با طراوت
و چون صدای باران
گوش نواز
دلت سرشار از شادی
زندگيت شیرین تر از عسل
دنیایت غرق درشادی و آرامش
روزت به زیبایی دل مهربونت
🌺🌺🌺
شادباشی
بین اوقاتِ غم و شادی تاب میخوریم
درست مثلِ گذشتِ روزگار
که بر محورِ شب و روز تاب میخورد
زندگی یک تابِ بازی است
دنیا ما را بین غم و شادی تاب میدهد
تا یاد بگیریم چگونه به تعادل برسیم
غم و شادی به نوبت فرا میرسند
باید هنگامِ شادی با فروتنی
و هنگامِ غم با اُمید
خودمان را محکم نگه داریم
و به خدا مطمئن باشیم
که ما را نخواهد انداخت
پس با آرامش و اطمینان بازی کنیم
🌺🌺🌺
یارمهربانم
درود
بامداد پنجشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
امروزت
با طراوت
و چون صدای باران
گوش نواز
دلت سرشار از شادی
زندگيت شیرین تر از عسل
دنیایت غرق درشادی و آرامش
روزت به زیبایی دل مهربونت
🌺🌺🌺
شادباشی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبح آغاز دوست داشتن توست
خیالت
نگاهت
چشمانت
همه زیباست،
در این فاصله دوست داشتنت را
سنجاق میکنم به روی قلبم،
صبح خورشید از چشمانت
طلوع میکند
تو را نمیتوانم پنهان کنم
عشق تو را من فریاد میزنم،
وقتی تو در خیالم می آیی
نفسم تازه میشود
آسمان رنگزیبایی به خود میگیرد
حتی گنجشکها هم میدانند
چقدر دوستت دارم
با من شادی میکنند،.
خیالت
نگاهت
چشمانت
همه زیباست،
در این فاصله دوست داشتنت را
سنجاق میکنم به روی قلبم،
صبح خورشید از چشمانت
طلوع میکند
تو را نمیتوانم پنهان کنم
عشق تو را من فریاد میزنم،
وقتی تو در خیالم می آیی
نفسم تازه میشود
آسمان رنگزیبایی به خود میگیرد
حتی گنجشکها هم میدانند
چقدر دوستت دارم
با من شادی میکنند،.