ببرد از من قرار و طاقت و هوش
بت سنگین دل سیمین بناگوش
نگاری چابکی شنگی کلهدار
ظریفی مه وشی ترکی قباپوش
ز تاب آتش سودای عشقش
به سان دیگ دایم میزنم جوش
چو پیراهن شوم آسوده خاطر
گرش همچون قبا گیرم در آغوش
اگر پوسیده گردد استخوانم
نگردد مهرت از جانم فراموش
دل و دینم دل و دینم ببردهست
بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش
دوای تو دوای توست حافظ
لب نوشش لب نوشش لب نوش
#حضرت_حافظ
بت سنگین دل سیمین بناگوش
نگاری چابکی شنگی کلهدار
ظریفی مه وشی ترکی قباپوش
ز تاب آتش سودای عشقش
به سان دیگ دایم میزنم جوش
چو پیراهن شوم آسوده خاطر
گرش همچون قبا گیرم در آغوش
اگر پوسیده گردد استخوانم
نگردد مهرت از جانم فراموش
دل و دینم دل و دینم ببردهست
بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش
دوای تو دوای توست حافظ
لب نوشش لب نوشش لب نوش
#حضرت_حافظ
آتشی در دل است و جان سوزد
دل چنین سوخت جان چه سان سوزد
عشق او آتشی است جان سوزی
رشتهٔ شمع جان از آن سوزد
گوئیا عود مجمر عشقم
که مرا خوش در این میان سوزد
آتش عشق چون بر افروزد
عالمی را به یک زمان سوزد
آه دل سوز عاشقان بشنو
تا تو را دل به عاشقان سوزد
بر جگر داغ عشق او دارم
دلم از بهر این نشان سوزد
نام غیرش چو بر زبان آرم
آتش غیرتش زبان سوزد
سخن گرم من روان می خوان
که دل سوخته را روان سوزد
نعمت الله اگر چنین نالد
نفسش جملهٔ جهان سوزد
حضرت شاه نعمتالله ولی
دل چنین سوخت جان چه سان سوزد
عشق او آتشی است جان سوزی
رشتهٔ شمع جان از آن سوزد
گوئیا عود مجمر عشقم
که مرا خوش در این میان سوزد
آتش عشق چون بر افروزد
عالمی را به یک زمان سوزد
آه دل سوز عاشقان بشنو
تا تو را دل به عاشقان سوزد
بر جگر داغ عشق او دارم
دلم از بهر این نشان سوزد
نام غیرش چو بر زبان آرم
آتش غیرتش زبان سوزد
سخن گرم من روان می خوان
که دل سوخته را روان سوزد
نعمت الله اگر چنین نالد
نفسش جملهٔ جهان سوزد
حضرت شاه نعمتالله ولی
ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانم
زان روی که حیرانم من خانه نمیدانم
ای گشته ز تو واله هم شهر و هم اهل ده
کو خانه نشانم ده من خانه نمیدانم
زان کس که شدی جانش زان کس مطلب دانش
پیش آ و مرنجانش من خانه نمیدانم
وان کز تو بود شورش می دار تو معذورش
وز خانه مکن دورش من خانه نمیدانم
من عاشق و مشتاقم من شهره آفاقم
رحم آر و مکن طاقم من خانه نمیدانم
ای مطرب صاحب صف می زن تو به زخم کف
بر راه دلم این دف من خانه نمیدانم
شمس الحق تبریزم جز با تو نیامیزم
می افتم و می خیزم من خانه نمیدانم
دیوان شمس
زان روی که حیرانم من خانه نمیدانم
ای گشته ز تو واله هم شهر و هم اهل ده
کو خانه نشانم ده من خانه نمیدانم
زان کس که شدی جانش زان کس مطلب دانش
پیش آ و مرنجانش من خانه نمیدانم
وان کز تو بود شورش می دار تو معذورش
وز خانه مکن دورش من خانه نمیدانم
من عاشق و مشتاقم من شهره آفاقم
رحم آر و مکن طاقم من خانه نمیدانم
ای مطرب صاحب صف می زن تو به زخم کف
بر راه دلم این دف من خانه نمیدانم
شمس الحق تبریزم جز با تو نیامیزم
می افتم و می خیزم من خانه نمیدانم
دیوان شمس
راز هستي از نظر مولانا
مولانا در حکايتي راز پيدايش و فناي موجودات را بازگو کرده است. اين حکايت برمبناي گفتگوي موسي با خداوند ترتيب يافته است. حاصل اين گفتگو اين است که موجودات براي رسيدن به کمال لايق خود آفريده شده اند که بايد بدان برسند و خوشيها و ناخوشيها، دردها و رنجها، زندگي و مرگها به منظور رسيدن به همين هدف سامان گرفته است.
گفت موسي اي خداوند حساب
نقش کردي باز چون کردي خراب
نر و ماده خلق کردي جان فزا
وانگهان ويران کني اين را چرا
پس بفرمودش خدا اي ذو لباب
چو بپرسيدي بيا بشنو جواب
موسيا! تخمي بکار اندر زمين
تا تو خود هم وا دهي انصاف اين
چون که موسي کشت و شدکشتش
تمام، خوشه هايش يافت خوبي ونظام
داس بگرفت و مر آنرا مي بريد پس ندا از غيب در گوشش رسيد
که چرا کشتي کني و پروري
چون کمالي يافت آن را مي بري
گفت يارب زآن کنم ويران و پست
که در اينجا دانه هست و کاه هست
دانه لايق نيست در انبار کاه
کاه در انبار گندم هم تباه
نيست حکمت اين دو را آميختن
فرق، واجب مي کند در بيختن
پس از آنست که خداوند در جواب موسي مي گويد :
در خلايق روح هاي پاک هست
روح هاي تيرة گلناک هست
اين صدفها نيست در يک مرتبه
در يکي در است در ديگر شبه
واجب است اظهار اين نيک و تباه
همچنانک اظهار گندمها ز کاه
بر اظهار است اين خلق جهان
تا نماندگنج حکمت ها نهان
کنت کنزا گفت مخفيا شتو
جوهر خود گم مکن، اظهار شو
مولانا در ابيات ديگر، معتقد است که انسانها در صورت شبيه يکديگر ولي در سيرت باهم اختلاف دارند از آنجهت که اصل و گوهر آدمي به سيرت است ونه صورت،پس آزمايش لازم است.بدينسان جميع آدميان به بوتة آزمايش اندر مي شوند تا شاکله و سرشت انسانها را تبارز دهد.
او انسانها را به سه دسته تقسيم بندي مي کند :
1. انسانهاي برين.
2. انسانهاي فرودين
3. انسانهاي ميانين
انسانهاي برين (فرشته مانند)
وين بشر هم ز امتحان قسمت شدند
آدمي شکل اند و سه امت شدند :
يک گروه مستغرق مطلق شدند
همچو عيسي با ملک، ملحق شدند
نقش آدم، ليک معنا جبرئيل
رسته از خشم و هوا و قال و قيل
از رياضت رسته، وز زهد و جهاد
گوئيا از آدمي او خود نزاد
انسانهاي فرودين (حيوان نماها)
قسم ديگر با خران محلق شدند
خشم محض وشهوت مطلق شدند
وصف جبريلي در ايشان بود و رفت
تنگ بود آن خانه و آن وصف زفت
مرده گردد شخص کو بي جان شود
خر شود چون جان او بي آن شود
زانکه جاني کان ندارد، هست پست
اين سخن حق است و صوفي گفته است
انسانهاي ميانين
ماند يک قسم ديگر اندر جهاد
نيم حيوان، نيم حي با رشاد
روز و شب در جنگ و اندر کشمکش
کرده چالش اولش با آخرش
مولانا در حکايتي راز پيدايش و فناي موجودات را بازگو کرده است. اين حکايت برمبناي گفتگوي موسي با خداوند ترتيب يافته است. حاصل اين گفتگو اين است که موجودات براي رسيدن به کمال لايق خود آفريده شده اند که بايد بدان برسند و خوشيها و ناخوشيها، دردها و رنجها، زندگي و مرگها به منظور رسيدن به همين هدف سامان گرفته است.
گفت موسي اي خداوند حساب
نقش کردي باز چون کردي خراب
نر و ماده خلق کردي جان فزا
وانگهان ويران کني اين را چرا
پس بفرمودش خدا اي ذو لباب
چو بپرسيدي بيا بشنو جواب
موسيا! تخمي بکار اندر زمين
تا تو خود هم وا دهي انصاف اين
چون که موسي کشت و شدکشتش
تمام، خوشه هايش يافت خوبي ونظام
داس بگرفت و مر آنرا مي بريد پس ندا از غيب در گوشش رسيد
که چرا کشتي کني و پروري
چون کمالي يافت آن را مي بري
گفت يارب زآن کنم ويران و پست
که در اينجا دانه هست و کاه هست
دانه لايق نيست در انبار کاه
کاه در انبار گندم هم تباه
نيست حکمت اين دو را آميختن
فرق، واجب مي کند در بيختن
پس از آنست که خداوند در جواب موسي مي گويد :
در خلايق روح هاي پاک هست
روح هاي تيرة گلناک هست
اين صدفها نيست در يک مرتبه
در يکي در است در ديگر شبه
واجب است اظهار اين نيک و تباه
همچنانک اظهار گندمها ز کاه
بر اظهار است اين خلق جهان
تا نماندگنج حکمت ها نهان
کنت کنزا گفت مخفيا شتو
جوهر خود گم مکن، اظهار شو
مولانا در ابيات ديگر، معتقد است که انسانها در صورت شبيه يکديگر ولي در سيرت باهم اختلاف دارند از آنجهت که اصل و گوهر آدمي به سيرت است ونه صورت،پس آزمايش لازم است.بدينسان جميع آدميان به بوتة آزمايش اندر مي شوند تا شاکله و سرشت انسانها را تبارز دهد.
او انسانها را به سه دسته تقسيم بندي مي کند :
1. انسانهاي برين.
2. انسانهاي فرودين
3. انسانهاي ميانين
انسانهاي برين (فرشته مانند)
وين بشر هم ز امتحان قسمت شدند
آدمي شکل اند و سه امت شدند :
يک گروه مستغرق مطلق شدند
همچو عيسي با ملک، ملحق شدند
نقش آدم، ليک معنا جبرئيل
رسته از خشم و هوا و قال و قيل
از رياضت رسته، وز زهد و جهاد
گوئيا از آدمي او خود نزاد
انسانهاي فرودين (حيوان نماها)
قسم ديگر با خران محلق شدند
خشم محض وشهوت مطلق شدند
وصف جبريلي در ايشان بود و رفت
تنگ بود آن خانه و آن وصف زفت
مرده گردد شخص کو بي جان شود
خر شود چون جان او بي آن شود
زانکه جاني کان ندارد، هست پست
اين سخن حق است و صوفي گفته است
انسانهاي ميانين
ماند يک قسم ديگر اندر جهاد
نيم حيوان، نيم حي با رشاد
روز و شب در جنگ و اندر کشمکش
کرده چالش اولش با آخرش
گر غایبی هر دم چرا
آسیب بر دل می زنم
ور حاضری پس من چرا
در سینه دامت می کنم
دوری به تن لیک از دلم
اندر دل تو روزنیست
زان روزن دزدیده من
چون مه پیامت می کنم
مولانا
آسیب بر دل می زنم
ور حاضری پس من چرا
در سینه دامت می کنم
دوری به تن لیک از دلم
اندر دل تو روزنیست
زان روزن دزدیده من
چون مه پیامت می کنم
مولانا
در سلسله ی عشق تو مغموم و صبورم
نازم بکش ای دوست که مظلوم و صبورم ...رندان همگی فرصت دیدار تو دارند
غیر از من دل ساده که محروم و صبورم ...
#معینی_کرمانشاهی
نازم بکش ای دوست که مظلوم و صبورم ...رندان همگی فرصت دیدار تو دارند
غیر از من دل ساده که محروم و صبورم ...
#معینی_کرمانشاهی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شمس لنگرودی ...
از روز وجودم شفقی بیش نماند
وز گلشن جانم ورقی بیش نماند
از دفتر عمرم سبقی باقی نیست
دریاب، که از من رمقی بیش نماند
#عراقی
.
از روز وجودم شفقی بیش نماند
وز گلشن جانم ورقی بیش نماند
از دفتر عمرم سبقی باقی نیست
دریاب، که از من رمقی بیش نماند
#عراقی
.
گر چه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم
تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم
نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی
همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم
#سعدی
.
تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم
نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی
همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم
#سعدی
.
آمدی در خواب من دیشب چه کاری داشتی
ای عجب از این طرفها هم گذاری داشتی
راه را گم کرده بودی نیمه شب شاید عزیز
یا که شاید با دل تنگم قراری داشتی
#شهریار
.
ای عجب از این طرفها هم گذاری داشتی
راه را گم کرده بودی نیمه شب شاید عزیز
یا که شاید با دل تنگم قراری داشتی
#شهریار
.
۲۶ آبان زادروز شمس لنگرودی
(زاده ۲۶ آبان ۱۳۲۹ لنگرود) شاعر و پژوهشگر
او دوره دانشگاه را در رشت گذراند و سرودن شعر را از دهه ۱۳۵۰ آغاز کرد و نخستین دفتر شعرش با نام «رفتار تشنگی» در سال ۱۳۵۵ منتشر شد. وی پس از انتشار مجموعههای «خاکستر و بانو و «جشن ناپیدا» در اواسط دهه ۱۳۶۰ به شهرت رسید.
در سالهای پرتب و تاب دهه ۱۳۶۰ از او چهار مجموعه شعر منتشر شد؛ سپس حدود ۱۰ سال را با سکوت در شعر گذراند و سرانجام در سال ۱۳۷۹ مجموعه شعر «نتهایی برای بلبل چوبی» را عرضه کرد.
این شاعر در دهه ۱۳۸۰ «سالهای سکوت و کمکاری» را جبران کرد و در این سالها هشت مجموعه شعر از او منتشر شد که برخی از آنها عبارتند از: «پنجاه و سه ترانه عاشقانه» «رسمکردن دستهای تو» و «شب، نقاب عمومی است».
وی که زمانی در دانشگاه، تاریخ هنر درس میداد، کتابی با نام رباعی محبوب من منتشر کرده که مجموعهای از بهترین رباعیات از رودکی تا نیما به شمار میآید.
وی در سال ۱۳۸۹ در فیلم فلامینگو شماره ۱۳ به کارگردانی حمیدرضا علیقلیان در نقش یک شاعر ظاهر شد و پس از آن در سال ۱۳۹۳ در فیلم سینمایی احتمال باران اسیدی به کارگردانی بهتاش صناعیها، دوباره به ایفای نقش پرداخت.
در سال ۱۳۹۴ در فیلم سینمایی پنج تا پنج در نقش یک قاضی بازنشسته ظاهر شد که نقش مقابلش را رضا کیانیان ایفا میکرد.
فیلم «تمرینی برای اجرا» آخرین ساخته محمدعلی سجادی که وی هم در آن به ایفای نقش پرداخته است در آبانماه ۱۳۹۵ در گروه سینماهای هنر و تجربه اکران شد.
او پس از سالها شاعری در سال ۱۳۹۰ اولین ترانهاش به نام «در شب» را با آهنگسازی کامران رسولزاده خوانده است.
برخی از آثار:
رفتار تشنگی
در مهتابی دنیا نشرچشمه
خاکستر و بانو نشرچشمه
جشن ناپیدا نشرچشمه
قصیده لبخند چاک چاک نشرمرکز
نتهایی برای بلبل چوبی نشرسالی
پنجاه و سه ترانه عاشقانه، انتشارات آهنگ دیگر
باغبان جهنم، انتشارات آهنگ دیگر
ملاح خیابانها، انتشارات آهنگ دیگر
توفانی پنهان شده در نسیم گزیده شعرها با مقدمه و انتخاب بهاءالدین مرشدی، نشرچشمه
مجموعه اشعار، انتشارات نگاه
هیچکس از فردایش با من سخن نگفت، گزیده شعرها با انتخاب و مقدمه آزاده کاظمی
۲۲ مرثیه در تیر ماه؛ شامل اشعاری مرتبط با رویدادهای پس از انتخابات ۱۳۸۸
مرا ببخش خیابان بلندم، گزیده شعرها با انتخاب غلامرضا بروسان
لب خوانیهای قزلآلای من، انتشارات آهنگ دیگر
رسم کردن دستهای تو، انتشارات آهنگ دیگر
میمیرم به جرم آن که هنوز زنده بودم، نشرچشمه
چوپانی سایهها، گزیده شعرها با انتخاب کریم رجبزاده
شب نقاب عمومی است، انتشارات نگاه
رمان:
رژه بر خاک پوک
آنها که به خانه من آمدند
تحقیق:
تاریخ تحلیلی شعرنو، چهارجلدی
گردباد شور جنون
مکتب بازگشت
از جان گذشته به مقصود میرسد
رباعی محبوب من
روزی که برف سرخ ببارد
#شمس_لنگرودی
(زاده ۲۶ آبان ۱۳۲۹ لنگرود) شاعر و پژوهشگر
او دوره دانشگاه را در رشت گذراند و سرودن شعر را از دهه ۱۳۵۰ آغاز کرد و نخستین دفتر شعرش با نام «رفتار تشنگی» در سال ۱۳۵۵ منتشر شد. وی پس از انتشار مجموعههای «خاکستر و بانو و «جشن ناپیدا» در اواسط دهه ۱۳۶۰ به شهرت رسید.
در سالهای پرتب و تاب دهه ۱۳۶۰ از او چهار مجموعه شعر منتشر شد؛ سپس حدود ۱۰ سال را با سکوت در شعر گذراند و سرانجام در سال ۱۳۷۹ مجموعه شعر «نتهایی برای بلبل چوبی» را عرضه کرد.
این شاعر در دهه ۱۳۸۰ «سالهای سکوت و کمکاری» را جبران کرد و در این سالها هشت مجموعه شعر از او منتشر شد که برخی از آنها عبارتند از: «پنجاه و سه ترانه عاشقانه» «رسمکردن دستهای تو» و «شب، نقاب عمومی است».
وی که زمانی در دانشگاه، تاریخ هنر درس میداد، کتابی با نام رباعی محبوب من منتشر کرده که مجموعهای از بهترین رباعیات از رودکی تا نیما به شمار میآید.
وی در سال ۱۳۸۹ در فیلم فلامینگو شماره ۱۳ به کارگردانی حمیدرضا علیقلیان در نقش یک شاعر ظاهر شد و پس از آن در سال ۱۳۹۳ در فیلم سینمایی احتمال باران اسیدی به کارگردانی بهتاش صناعیها، دوباره به ایفای نقش پرداخت.
در سال ۱۳۹۴ در فیلم سینمایی پنج تا پنج در نقش یک قاضی بازنشسته ظاهر شد که نقش مقابلش را رضا کیانیان ایفا میکرد.
فیلم «تمرینی برای اجرا» آخرین ساخته محمدعلی سجادی که وی هم در آن به ایفای نقش پرداخته است در آبانماه ۱۳۹۵ در گروه سینماهای هنر و تجربه اکران شد.
او پس از سالها شاعری در سال ۱۳۹۰ اولین ترانهاش به نام «در شب» را با آهنگسازی کامران رسولزاده خوانده است.
برخی از آثار:
رفتار تشنگی
در مهتابی دنیا نشرچشمه
خاکستر و بانو نشرچشمه
جشن ناپیدا نشرچشمه
قصیده لبخند چاک چاک نشرمرکز
نتهایی برای بلبل چوبی نشرسالی
پنجاه و سه ترانه عاشقانه، انتشارات آهنگ دیگر
باغبان جهنم، انتشارات آهنگ دیگر
ملاح خیابانها، انتشارات آهنگ دیگر
توفانی پنهان شده در نسیم گزیده شعرها با مقدمه و انتخاب بهاءالدین مرشدی، نشرچشمه
مجموعه اشعار، انتشارات نگاه
هیچکس از فردایش با من سخن نگفت، گزیده شعرها با انتخاب و مقدمه آزاده کاظمی
۲۲ مرثیه در تیر ماه؛ شامل اشعاری مرتبط با رویدادهای پس از انتخابات ۱۳۸۸
مرا ببخش خیابان بلندم، گزیده شعرها با انتخاب غلامرضا بروسان
لب خوانیهای قزلآلای من، انتشارات آهنگ دیگر
رسم کردن دستهای تو، انتشارات آهنگ دیگر
میمیرم به جرم آن که هنوز زنده بودم، نشرچشمه
چوپانی سایهها، گزیده شعرها با انتخاب کریم رجبزاده
شب نقاب عمومی است، انتشارات نگاه
رمان:
رژه بر خاک پوک
آنها که به خانه من آمدند
تحقیق:
تاریخ تحلیلی شعرنو، چهارجلدی
گردباد شور جنون
مکتب بازگشت
از جان گذشته به مقصود میرسد
رباعی محبوب من
روزی که برف سرخ ببارد
#شمس_لنگرودی
دل ما بیدلان بردند و رفتند
مثال شعله افسردند و رفتند
بیا یک لحظه با عامان درآمیز
که خاصان باده ها خوردند و رفتند
#اقبال_لاهوری
.
مثال شعله افسردند و رفتند
بیا یک لحظه با عامان درآمیز
که خاصان باده ها خوردند و رفتند
#اقبال_لاهوری
.
الهی راضیام راضی ز دستم هرچه هست افتد
مبادا دل ز دست افتد! مبادا دل ز دست افتد!
به ضبطِ ملکِ دل _چشمت_ نمیپردازد از مستی
بفرما زلف را شاید به فکرِ بند و بست افتد
#واقف_لاهوری
مبادا دل ز دست افتد! مبادا دل ز دست افتد!
به ضبطِ ملکِ دل _چشمت_ نمیپردازد از مستی
بفرما زلف را شاید به فکرِ بند و بست افتد
#واقف_لاهوری