معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.8K videos
3.24K files
2.79K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
‌دلمٖ بس نیست ماوای تو باشد

بیا تا دیده هم جای تو باشد

خوشا چشم نکوبختی که دروی

جمال عالم آرای تو باشد

#فیض_کاشانی
💠طفلِ جان، از شیرِ شیطان بازکُن
بعد از آنَش با مَلَک انباز کُن

ای سالک، طفل جان خود را از شیر شیطان بگیر، یعنی مگذار که جانت اسیر شهوات حیوانی شود و از آن تغذیه کند و بعد از آن می توانی جانت را با فرشتگان، یار و دمساز کنی.

مراد از شیر‌شیطان، هواهای نفسانی و آمال شیطانی است. و چون از غذاهای نفسانی پرهیز کردی به غذای روحانی که همانا ذکر و ستایش حق تعالی است، انس و خوی گیری و فرشته‌سیرت شوی.

تا تو تاریک و ملول و تیره ای
دان که با دیوِ لعین١ همشیره‌ای٢

ای طالب، تا وقتی که به پلیدی و تاریکی آغشته‌ای و روحی افسرده و تیره داری، بدان که با دیو ملعون و شیطان درون، قرین و دمسازی.

۱. لعین: ملعون.
۲. همشیره: خواهر، در اینجا به معنی همراه و دمساز.

لقمه‌ای کآن نور افزود و کمال
آن بُوَد آورده از کسبِ حلال

لقمه‌ای که نور دل و کمال معنوی شخص را افزایش می‌دهد، لقمه ای است که از راه حلال، کسب شده باشد.


روغنی کآید چراغ ما کُشد
آب خوانش، چون چراغی را کُشد

روغنی که چراغ ما را خاموش کند، روغن نیست، بلکه آب است، زیرا روغن، باید موجب اشتعال آتش شود نه خاموشیِ آن.

در قدیم نوعی روغن را در چراغ ها می‌ریختند و چراغ را با آن روشن نگه می‌داشتند. مولانا در دو بیت اخیر میگوید وقتی باطنت سرد و خاموش شد به نوع لقمه ات توجّه کن. ببین آنرا از چه راهی کسب کرده ای؟!

مثنوی شریف
عشق لؤلؤئیست شاهوار اما در قعر بحر جانِ بیکران جا میدارد؛
اگر عاشق خواهد که شاهوار بـر سریر عزت برآید و پادشاه کردار، در بارگاهِ قربت درآید مثقله ی طلب بر پایِ وقت استوار باید کرد؛ پس عزیمت آن دریایِ خونخوار باید کرد،
لباس هستی برباید انداخت و خود را مرده وار در باید انداخت تا آن لؤلؤ ثمين برآرد یا روزگار بر خود به سر آرد:

يا تاج وصال دوست بر سر بنهد
یا در ره جست و جوی او سر بنهد


عین القضات همدانی
طفلِ جان، از شیرِ شیطان بازکُن
بعد از آنَش با مَلَک انباز کُن

ای سالک، طفل جان خود را از شیر شیطان بگیر، یعنی مگذار که جانت اسیر شهوات حیوانی شود و از آن تغذیه کند و بعد از آن می توانی جانت را با فرشتگان، یار و دمساز کنی.

مراد از شیر‌شیطان، هواهای نفسانی و آمال شیطانی است. و چون از غذاهای نفسانی پرهیز کردی به غذای روحانی که همانا ذکر و ستایش حق تعالی است، انس و خوی گیری و فرشته‌سیرت شوی.

تا تو تاریک و ملول و تیره ای
دان که با دیوِ لعین١ همشیره‌ای٢

ای طالب، تا وقتی که به پلیدی و تاریکی آغشته‌ای و روحی افسرده و تیره داری، بدان که با دیو ملعون و شیطان درون، قرین و دمسازی.

۱. لعین: ملعون.
۲. همشیره: خواهر، در اینجا به معنی همراه و دمساز.

لقمه‌ای کآن نور افزود و کمال
آن بُوَد آورده از کسبِ حلال

لقمه‌ای که نور دل و کمال معنوی شخص را افزایش می‌دهد، لقمه ای است که از راه حلال، کسب شده باشد.


روغنی کآید چراغ ما کُشد
آب خوانش، چون چراغی را کُشد

روغنی که چراغ ما را خاموش کند، روغن نیست، بلکه آب است، زیرا روغن، باید موجب اشتعال آتش شود نه خاموشیِ آن.

در قدیم نوعی روغن را در چراغ ها می‌ریختند و چراغ را با آن روشن نگه می‌داشتند. مولانا در دو بیت اخیر میگوید وقتی باطنت سرد و خاموش شد به نوع لقمه ات توجّه کن. ببین آنرا از چه راهی کسب کرده ای؟!

مثنوی شریف
[Bia4Music.Org]
Gholam Hosein Banan [Bia4Music.Org]
غلامحسین بنان

آرزوی ما تویی
آرزوی ما تویی تو، قبله دل‏ها تویی تو
جان بی تو آرامی ندارد، کارام جان ما تویی تو
عاشقم ای مه به رویت، سرخوشم ای گل به بویت
مجنون‏تر از مجنون منم من، زیباتر از لیلا تویی تو
می ده به یاران کهن، ای ماه من
می ده که عمر دشمنان طی شد، دور نشاط و نوبت می شد
دور نشاط و نوبت می شد
نه در بوستان می دهندم جا نه در چمنم

آن جغد شومم که خرابه ای گشت وطنم

کس ندارد میل آمد و رفت ز کوی ما

الهی بی کس تر از این کس مباد که منم

خرمدین
چون بوقَلمون مباش هر لحظه به رنگ
یا نرم چو موم باش یا سخت چو سنگ
یا برسرِ صلح باش یابرسرِ جنگ
یا رومی روم باش یا زنگی زنگ

لاادری
چنین می‌زن دو دستک تا سحرگاه
که در رقص است آن دلدار و دلخواه

همی‌گو آنچ می‌دانم من و تو
ولی پنهان کنش در ذکر الله


مولانا
مرا با توبه کاری نیست؛ دلگیری چرا ساقی؟
ز بدمستی‌ست از دستم اگر پیمانه افتاده...

#حسین_دهلوی
فکری

انواعِ نِعَم ریخته درعالم رزق
منشین چوزنان پیر درماتم رزق
گندم که بهم نمی رسد هردولبش
میخندد برکسی که دارد غم رزق

المشکول
مولانا حیدر جربادقانی

ازهردو جهانست مرا یار یکی
دیده همه بربتان و دیدار یکی
مطلوب یکی طلب یکی کار یکی
دربندگی محبّت اقرار یکی

المشکول ،نسخه خطی
مرا گویند مشکلهای عشق از صبر بُگشاید
مرا صبری اگر بودی نگشتی کارمن مشکل

لاادری
Eshghe Man
Moein
عشق من

معین
🫧  🫧
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
کز عکس روی او شب هجران سر آمدی


تعبیر رفت یار سفرکرده می‌رسد
ای کاش هر چه زودتر از در درآمدی


#حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



تو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن

که بضاعتی نداریم و فکنده‌ایم دامی


#حضرت_حافظ



که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
که به کوی می فروشان دو هزار جم به جامی

شده‌ام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم
که به همت عزیزان برسم به نیک نامی

ت
و که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکنده‌ایم دامی

عجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود
نه به نامه‌ای پیامی نه به خامه‌ای سلامی

اگر این شراب خام است اگر آن حریف پخته
به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامی

ز رهم میفکن ای شیخ به دانه‌های تسبیح
که چو مرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامی

سر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش
که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی

به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت
که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی

بگشای تیر مژگان و بریز خون حافظ
که چنان کشنده‌ای را نکند کس انتقامی


#حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر گلی نو که در جهان آید

ما به عشقش هزاردستانیم

تنگ چشمان نظر به میوه کنند

ما تماشاکنان بستانیم

تو به سیمای شخص می‌نگری

ما در آثار صنع حیرانیم

هر چه گفتیم جز حکایت دوست

در همه عمر از آن پشیمانیم

سعدی