ای دل پاره پارهام
دیدن او است چارهام
او است پناه و پشت من
تکیه بر این جهان مکن
مولانا
دیدن او است چارهام
او است پناه و پشت من
تکیه بر این جهان مکن
مولانا
چون دیده پر شود ز خیالش ندا رسد
احسنت ای پیاله و شاباش ای شراب
دریای عشق را دل من دید ناگهان
از من بجست در وی و گفتا مرا بیاب
مولانا
احسنت ای پیاله و شاباش ای شراب
دریای عشق را دل من دید ناگهان
از من بجست در وی و گفتا مرا بیاب
مولانا
Alireza Eftekhari
Beheshte Yad
ای نامت از دل و جان ،،در همه جا،،به هر زبان جاری ست 🌧️
علیرضا_افتخاری
علیرضا_افتخاری
صبح آزادی
هوشنگ ابتهاج - علیرضا قربانی
هوشنگ_ابتهاج
علیرضا_قربانی
هوشنگ_ابتهاج
علیرضا_قربانی
از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟
قیصر_امینپور
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟
قیصر_امینپور
تو را که درد نباشد
ز درد ما چه تفاوت
تو حال تشنه ندانی که بر کنار جویی...
سعدی
ز درد ما چه تفاوت
تو حال تشنه ندانی که بر کنار جویی...
سعدی
آن رهزن دل که پای کوبانم از او
چون آینهٔ خیال خوبانم از او
جانیست که چون دست زنان میآید
یارب یارب چه میشود جانم از او
مولانا
چون آینهٔ خیال خوبانم از او
جانیست که چون دست زنان میآید
یارب یارب چه میشود جانم از او
مولانا
بی آنکه دو دیده بر جمالت نگریست
در آرزوی روی تو خونابه گریست
بیچاره بماندهام، دریغا! بی تو
بیچاره کسی که بی تواش باید زیست
عراقی
در آرزوی روی تو خونابه گریست
بیچاره بماندهام، دریغا! بی تو
بیچاره کسی که بی تواش باید زیست
عراقی
عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد میبرد شیوه بیوفایی
دل خسته من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین دلان مومیایی
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبودهست خود آشنایی
شب خوش همدلان همیشگی 🌸
ز عاجز نالے ما دل نگردد نرم گردون را
ڪجا از ناله ے گندم زگردش آسیا افتد؟
« صائب_تبریزی»
ڪجا از ناله ے گندم زگردش آسیا افتد؟
« صائب_تبریزی»
از تیغِ ابروے تو ز بس زخم خوردهام
جرأت نمیڪنم ڪه به محراب، رو ڪنم
ڪلیم_ڪاشانے
جرأت نمیڪنم ڪه به محراب، رو ڪنم
ڪلیم_ڪاشانے
عشق جای عقل شد فرمانروای کائنات
بعد از این آسودگی را آسمان بیندبه خواب
صائب
بعد از این آسودگی را آسمان بیندبه خواب
صائب
باز شد در عاشقی بابی دگر
بر جمال یوسفی تابی دگر
مژده بیداران راه عشق را
آنک دیدم دوش من خوابی دگر
مولانا
بر جمال یوسفی تابی دگر
مژده بیداران راه عشق را
آنک دیدم دوش من خوابی دگر
مولانا
نذر کردم گر ازاین غم به درآیم روزی
تا درِ میکده شادان وغزل خوان بروم
به هواداری او، ذره صفت رقص کنان
تالب چشمهی خورشیددرخشان بروم
حافظ
سلام صبح بخیر
لحظه تان شیرین...
تا درِ میکده شادان وغزل خوان بروم
به هواداری او، ذره صفت رقص کنان
تالب چشمهی خورشیددرخشان بروم
حافظ
سلام صبح بخیر
لحظه تان شیرین...
باز نگار می کشد چون شتران مهار من
یارکشی است کار او بارکشی است کار من
مولانا
یارکشی است کار او بارکشی است کار من
مولانا