Forwarded from Deleted Account
میگویند بهار
پرندگان میگویند لانه
سنگها میگویند صبر
و خاکها میگویند مصاحب
و انسانها میگویند خوشبختی
امّا همهی ما در یک چیز شبیهایم:
در طلب نور!
ما نه درختیم و نه خاک .
پس خوشبختی را با علم به همه ضعفهامان در تشخیص،
باید در حریم خودمان جستجو کنیم
حسین پناهی
پرندگان میگویند لانه
سنگها میگویند صبر
و خاکها میگویند مصاحب
و انسانها میگویند خوشبختی
امّا همهی ما در یک چیز شبیهایم:
در طلب نور!
ما نه درختیم و نه خاک .
پس خوشبختی را با علم به همه ضعفهامان در تشخیص،
باید در حریم خودمان جستجو کنیم
حسین پناهی
Forwarded from ربات حذف ✂️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍🏻حسین پناهی
چه زیبا گفته ...
گاهی هیچ کس را
نداشته باشی بهتر است
باور کن بعضی ها تنهاترت میکنند...
چه زیبا گفته ...
گاهی هیچ کس را
نداشته باشی بهتر است
باور کن بعضی ها تنهاترت میکنند...
Forwarded from Asareh
حسهای نهفته در پشت هر سلام
به شعر و شاعران، چندان ربطی ندارد
آنان چاقو میسازند
برای تراش چوبی
یا قاچقاچ خربزه در سفر
شما مختارید
که برای لولهکردن رودههای هم
از آن استفاده کنید
پیروزمندانه سیگارش را روشن میکند
و چشمان را تنگ
اما آنان دستبردار نیستند
هی! درددزدان گند جوراب!
هی! مورچههای عینکی!
چشم تنگ کردنتان کرشمهی شماست،
برای دختران رنگپریدهی رمانتیک
_پریهای پرپنبهای شعر فردای شما_
زبانتان مار را از لانه بیرون میکشد
عمودیها و افقیهایتان بیحکمت نیست
اگر سلام را نمیخواستید،
ما مجبور به تکرار اینهمه حقارت نمیشدیم
سلام! دزد سیگارهای خودم
و عروسک یکچشم دخترم!
سلام، قاتل برادرم!
سلام، مهمان ناخوانده!
سلام، خستگیهای بیپایان نان،
کفش، رنگ ...
سلام ای همهی ناتوانیها،
نداشتنها!
سلام ای همهی عرقهای شرم!
سلام ای زندگی،
ای ملال بیپایان!
سلام ای دل قاچ قاچ،
ای چاقوی خودساخته!
#حسین_پناهی
به شعر و شاعران، چندان ربطی ندارد
آنان چاقو میسازند
برای تراش چوبی
یا قاچقاچ خربزه در سفر
شما مختارید
که برای لولهکردن رودههای هم
از آن استفاده کنید
پیروزمندانه سیگارش را روشن میکند
و چشمان را تنگ
اما آنان دستبردار نیستند
هی! درددزدان گند جوراب!
هی! مورچههای عینکی!
چشم تنگ کردنتان کرشمهی شماست،
برای دختران رنگپریدهی رمانتیک
_پریهای پرپنبهای شعر فردای شما_
زبانتان مار را از لانه بیرون میکشد
عمودیها و افقیهایتان بیحکمت نیست
اگر سلام را نمیخواستید،
ما مجبور به تکرار اینهمه حقارت نمیشدیم
سلام! دزد سیگارهای خودم
و عروسک یکچشم دخترم!
سلام، قاتل برادرم!
سلام، مهمان ناخوانده!
سلام، خستگیهای بیپایان نان،
کفش، رنگ ...
سلام ای همهی ناتوانیها،
نداشتنها!
سلام ای همهی عرقهای شرم!
سلام ای زندگی،
ای ملال بیپایان!
سلام ای دل قاچ قاچ،
ای چاقوی خودساخته!
#حسین_پناهی
Forwarded from ربات حذف ✂️
لنگه های چوبی درب حیاطمان
گرچه کهنه اند و جیرجیر میکنند
ولی خوش به حالشان که لنگهٔ همند…
👤حسین پناهی
گرچه کهنه اند و جیرجیر میکنند
ولی خوش به حالشان که لنگهٔ همند…
👤حسین پناهی
Forwarded from Asareh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
انسان و بی تضاد؟!
خمرههای منقوش
در حجرههای ميراث
عرفان لايت با طعم نعنا
شک دارم به ترانهای كه
زنداني و زندانبان
همزمان زمزمه میكنند
پس ادامه میدهم
سرگذشت مردی را
كه هيچكس نبود
با اين همه
تو گویی اگر نمیبود،
جهان
قادر به حفظ تعادل خود نبود
چون آن درخت
كه زير باران ايستاده است
نگاهش كن
چون آن كلاغ
چون آن خانه
چون آن سايه
ما گلچين تقدير و تصادفيم
استوای بود و نبود
به روزگار طوفان موج و نور رنگ
در أشكال، گرفتار آمدم
مستطيلهای جادو
مربعهای جادو
من در همين پنجره
معصوميت آدم را گريه كردم
ديوانگیهای ديگران را ديوانه شدم
عرفات، در استاديوم فوتبال
در كابينهی شارون،
از جنون گاوی گفتم
در همين پنجره، گَله به چرا بردم
پادشاهی كردم با سر تراشيده
و قدرت ادارهی دو زن
سر شانه نكردم
كه عيال وار بودم و فقير
زلف به چپ و راست خواباندم
تا دل ببرم از دختر عمويم
از ديوار راست بالا رفتم
به معجزهی كودكی
با قورباغهای در جيبم
حراج كردم همهی رازهايم را يکجا
...
#حسین_پناهی
#نامههایی_به_آنا
خمرههای منقوش
در حجرههای ميراث
عرفان لايت با طعم نعنا
شک دارم به ترانهای كه
زنداني و زندانبان
همزمان زمزمه میكنند
پس ادامه میدهم
سرگذشت مردی را
كه هيچكس نبود
با اين همه
تو گویی اگر نمیبود،
جهان
قادر به حفظ تعادل خود نبود
چون آن درخت
كه زير باران ايستاده است
نگاهش كن
چون آن كلاغ
چون آن خانه
چون آن سايه
ما گلچين تقدير و تصادفيم
استوای بود و نبود
به روزگار طوفان موج و نور رنگ
در أشكال، گرفتار آمدم
مستطيلهای جادو
مربعهای جادو
من در همين پنجره
معصوميت آدم را گريه كردم
ديوانگیهای ديگران را ديوانه شدم
عرفات، در استاديوم فوتبال
در كابينهی شارون،
از جنون گاوی گفتم
در همين پنجره، گَله به چرا بردم
پادشاهی كردم با سر تراشيده
و قدرت ادارهی دو زن
سر شانه نكردم
كه عيال وار بودم و فقير
زلف به چپ و راست خواباندم
تا دل ببرم از دختر عمويم
از ديوار راست بالا رفتم
به معجزهی كودكی
با قورباغهای در جيبم
حراج كردم همهی رازهايم را يکجا
...
#حسین_پناهی
#نامههایی_به_آنا
Forwarded from ربات حذف ✂️
به قول حسین پناهی:
اگر وقت نداری حالم رو بپرسی،درکت میکنم...
اگر وقت نداری با من صحبت کنی،درکت میکنم...
اگر وقت نداری منو ببینی،درکت میکنم...
اگر بعد از اتمام اینها دوستت نداشتم..
اینبار نوبت توست که درکم کنی...
اگر وقت نداری حالم رو بپرسی،درکت میکنم...
اگر وقت نداری با من صحبت کنی،درکت میکنم...
اگر وقت نداری منو ببینی،درکت میکنم...
اگر بعد از اتمام اینها دوستت نداشتم..
اینبار نوبت توست که درکم کنی...
Forwarded from عکس نگار
ماجرای روحانیت
حسین پناهی چند ماهی که در کسوت روحانی بود، روزی زنی با یک پرسش به او مراجعه کرد و در مورد نجس شدن روغن محلی حاصل دسترنج چند ماه اش توسط فضله موش سوال کرد
پناهی که می دانست کل روغن نجس شده ولی از آنجایی که آن حاصل خرج سه چهار ماه خانواده زن بود بهش گفت همان فضله و مقداری از اطراف آن را در بیارد و دور بریزید و روغن دیگر مشکلی ندارد، بعد از این اتفاق او دیگر نتوانست تحمل کند و سال 1354 لباس روحانیت را درآورد
این اقدام او به طرد چند ساله خانواده منجر شد
بعد از روحانیت تا مهاجرت به تهران
بعد از درآوردن لباس روحانیت در سال 54 به شوشتر رفت و در آن شهر معلم شد، سپس به اهواز رفت و در مشاغل مختلفی کار کرد، در نهایت سال 1360 به تهران مهاجرت کرد
او در تهران 4 سال دوره بازیگری و نویسندگی دید
حسین پناهی چند ماهی که در کسوت روحانی بود، روزی زنی با یک پرسش به او مراجعه کرد و در مورد نجس شدن روغن محلی حاصل دسترنج چند ماه اش توسط فضله موش سوال کرد
پناهی که می دانست کل روغن نجس شده ولی از آنجایی که آن حاصل خرج سه چهار ماه خانواده زن بود بهش گفت همان فضله و مقداری از اطراف آن را در بیارد و دور بریزید و روغن دیگر مشکلی ندارد، بعد از این اتفاق او دیگر نتوانست تحمل کند و سال 1354 لباس روحانیت را درآورد
این اقدام او به طرد چند ساله خانواده منجر شد
بعد از روحانیت تا مهاجرت به تهران
بعد از درآوردن لباس روحانیت در سال 54 به شوشتر رفت و در آن شهر معلم شد، سپس به اهواز رفت و در مشاغل مختلفی کار کرد، در نهایت سال 1360 به تهران مهاجرت کرد
او در تهران 4 سال دوره بازیگری و نویسندگی دید
Forwarded from Zahra
«خورشید در حلقۀ منظومۀ جدیدی
چرخش آغاز کرده است
و ما با چشمهای معصوم کودکانهمان،
سیبزمینی خام میخوریم و به هم لبخند میزنیم
و همراه سیارۀ سرخ سرگردانمان،
از شرم آن همه گناه،
آمین پیوستن به مدار منظومۀ تازهیی را،
از لبها و دلها دریغ میکنیم!»
#حسین_پناهی
#نمیدانمها
6 شهریور زادروز #حسين_پناهی
يادش گرامی باد
چرخش آغاز کرده است
و ما با چشمهای معصوم کودکانهمان،
سیبزمینی خام میخوریم و به هم لبخند میزنیم
و همراه سیارۀ سرخ سرگردانمان،
از شرم آن همه گناه،
آمین پیوستن به مدار منظومۀ تازهیی را،
از لبها و دلها دریغ میکنیم!»
#حسین_پناهی
#نمیدانمها
6 شهریور زادروز #حسين_پناهی
يادش گرامی باد
Track 18
Hossein Panahi
#دکلمه
#حسین_پناهی
سلام
خداحافظ
چيز تازه اگر يافتيد
بر اين دو اضافه كنيد
تا بل
باز شود اين در گم شده بر ديوار ...
از كتاب سالهاست كه مرده ام
آلبوم سلام خداحافظ
#حسین_پناهی
سلام
خداحافظ
چيز تازه اگر يافتيد
بر اين دو اضافه كنيد
تا بل
باز شود اين در گم شده بر ديوار ...
از كتاب سالهاست كه مرده ام
آلبوم سلام خداحافظ
Forwarded from Deleted Account
«جنون فیلسوفانه حسین پناهی»
شاید بتوان ادعا کرد که #حسین_پناهی یک فیلسوف بود.او با تمام سادگی اش دیدگاهی عجیب و پرسش گرانه نسبت به انسان ،زندگی ،مرگ و نظایر آن داشت.
#نصرالله_حکمت در همین باره گفته است:«جملات حسین پناهی بوی کلمات،کلماتش بوی حروف و حروفش بوی سکوت می دهد.تمام آثار پناهی را اگر بخوانید جمله ای در آن هانمی توان یافت که قفل جزمیت بر در آن نهاده شده و راه هر گونه تأمل و فهم دیگری را مسدود کرده باشد.هر جمله ای افق تأمل دیگری و نگاهی دیگر و فهمی دیگر را می گشاید و همگان را به #تعامل_در_تأمل فرا می خواند. »
شاید بتوان ادعا کرد که #حسین_پناهی یک فیلسوف بود.او با تمام سادگی اش دیدگاهی عجیب و پرسش گرانه نسبت به انسان ،زندگی ،مرگ و نظایر آن داشت.
#نصرالله_حکمت در همین باره گفته است:«جملات حسین پناهی بوی کلمات،کلماتش بوی حروف و حروفش بوی سکوت می دهد.تمام آثار پناهی را اگر بخوانید جمله ای در آن هانمی توان یافت که قفل جزمیت بر در آن نهاده شده و راه هر گونه تأمل و فهم دیگری را مسدود کرده باشد.هر جمله ای افق تأمل دیگری و نگاهی دیگر و فهمی دیگر را می گشاید و همگان را به #تعامل_در_تأمل فرا می خواند. »
Forwarded from ا. تقی پور
معرفی عارفان
ماجرای روحانیت حسین پناهی چند ماهی که در کسوت روحانی بود، روزی زنی با یک پرسش به او مراجعه کرد و در مورد نجس شدن روغن محلی حاصل دسترنج چند ماه اش توسط فضله موش سوال کرد پناهی که می دانست کل روغن نجس شده ولی از آنجایی که آن حاصل خرج سه چهار ماه خانواده…
اولین تجربه بازیگری تا استخدام
در سال 1361 با تئاتر وارد عرصه بازیگری شد و همزمان فیلمنامه نویسی و کارگردانی را نیز شروع کرد، در سال 1363 با سریال محله بهداشت وارد قاب تلوییون شد
او یکسال بعد در سال 1364 به استخدام صدا و سیما درآمد
عکس همسر حسین پناهی + دو فرزندش
همسر حسین پناهی + دو فرزندش + بیوگرافی کامل
ازدواج + فرزندان
حسین پناهی در سال 1356 با همسرش شوکت ازدواج کرد، ثمره این ازدواج دو دختر بنام های لیلا متولد 1357 و آنا متولد 1359 و یک پسر بنام سینا متولد 1363 می باشد
کتاب شعر
گرچه بیشتر مردم او را بازیگر می شناسند اما حسین پناهی یک شاعر چیره دست بود، اولین مجموعه شعر او با نام من و نازی در سال 1376 منتشر شد و تابحال علاوه بر 16 بار تحدید چاپ به شش زبان دنیا نیز ترجمه شده است
او بعد از مدتی شروع به ضبط آلبوم های خود بصورت دکلمه نیز کرد
عکس پناهی و مهدی مهدوی کیا
حسین پناهی و مهدی مهدوی کیا + بیوگرافی کامل
در بیش از 80 فیلم و سریال
حسین پناهی در عمر هنری خود در بیش از 80 فیلم و سریال علاوه بر بازیگری، نویسنده و کارگرداننی نیز کرد، با سریال آژانس دوستی در سال 1380 به شهرت رسید
آخرین بازی او در سریال روزگار قریب در سال 1381 بود، جالب است بدانید او بخشی از دیالوگ های سریال امام علی را نوشته و علاوه بر بازیگری مشاور فیلمنامه نویس بود
مرگ یا خودکشی !
حسین پناهی در نهایت 14 مرداد 1383 درگذشت، او در اواخر عمر خود تنها زندگی می کرد و بین 4 – 6 روز بعد فوت، جسد وی در خانه اش پیدا شد
پزشک قانونی علت مرگ را سکته قلبی خواند اما یغما گلرویی شاعر و ترانه سرا در یادداشی مرگ او را خود خوانده و تلویحا خودکشی عنوان کرد
آنا دختر حسین پناهی در یادداشتی شدیداللحن گفته های یغما گلرویی را تکذیب و او را به دروغگویی متهم کرد، اما گلرویی دوباره در یادداشتی گفته های خود را تکرار و تاکید کرد
زندگینامه حسین پناهی شاعر و نویسنده
زندگینامه حسین پناهی شاعر و نویسنده
محل دفن
پناهی پس از فوت به خواست خود در کنار قبر مادرش در محل زادگاه خود در روستای دژکوه در آغوش خاک آرام گرفت، او قبلا گفته بود : به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد …
حضور در جنگ
پناهی دو سال در زمان جنگ تحمیلی در بخش فرهنگی سپاه در کنار افرادی چون آهنگران و شمخانی با نگاه خودش به جنگ فعالیت می کرد،
هیچ چیز را جدی نگرفتم
من نه نان نه غم و حتی سينما را هيچ وقت جدی نگرفته ام
من برای اتلاف وقت بازی می کنم، برای فرار از درک حقايق هولناکی که نمی دانم چيست ، گو اینکه همين نان و نام جدی ترين ضرورت از اين سال به آن سال رفتن هايم شده است
در سال 1361 با تئاتر وارد عرصه بازیگری شد و همزمان فیلمنامه نویسی و کارگردانی را نیز شروع کرد، در سال 1363 با سریال محله بهداشت وارد قاب تلوییون شد
او یکسال بعد در سال 1364 به استخدام صدا و سیما درآمد
عکس همسر حسین پناهی + دو فرزندش
همسر حسین پناهی + دو فرزندش + بیوگرافی کامل
ازدواج + فرزندان
حسین پناهی در سال 1356 با همسرش شوکت ازدواج کرد، ثمره این ازدواج دو دختر بنام های لیلا متولد 1357 و آنا متولد 1359 و یک پسر بنام سینا متولد 1363 می باشد
کتاب شعر
گرچه بیشتر مردم او را بازیگر می شناسند اما حسین پناهی یک شاعر چیره دست بود، اولین مجموعه شعر او با نام من و نازی در سال 1376 منتشر شد و تابحال علاوه بر 16 بار تحدید چاپ به شش زبان دنیا نیز ترجمه شده است
او بعد از مدتی شروع به ضبط آلبوم های خود بصورت دکلمه نیز کرد
عکس پناهی و مهدی مهدوی کیا
حسین پناهی و مهدی مهدوی کیا + بیوگرافی کامل
در بیش از 80 فیلم و سریال
حسین پناهی در عمر هنری خود در بیش از 80 فیلم و سریال علاوه بر بازیگری، نویسنده و کارگرداننی نیز کرد، با سریال آژانس دوستی در سال 1380 به شهرت رسید
آخرین بازی او در سریال روزگار قریب در سال 1381 بود، جالب است بدانید او بخشی از دیالوگ های سریال امام علی را نوشته و علاوه بر بازیگری مشاور فیلمنامه نویس بود
مرگ یا خودکشی !
حسین پناهی در نهایت 14 مرداد 1383 درگذشت، او در اواخر عمر خود تنها زندگی می کرد و بین 4 – 6 روز بعد فوت، جسد وی در خانه اش پیدا شد
پزشک قانونی علت مرگ را سکته قلبی خواند اما یغما گلرویی شاعر و ترانه سرا در یادداشی مرگ او را خود خوانده و تلویحا خودکشی عنوان کرد
آنا دختر حسین پناهی در یادداشتی شدیداللحن گفته های یغما گلرویی را تکذیب و او را به دروغگویی متهم کرد، اما گلرویی دوباره در یادداشتی گفته های خود را تکرار و تاکید کرد
زندگینامه حسین پناهی شاعر و نویسنده
زندگینامه حسین پناهی شاعر و نویسنده
محل دفن
پناهی پس از فوت به خواست خود در کنار قبر مادرش در محل زادگاه خود در روستای دژکوه در آغوش خاک آرام گرفت، او قبلا گفته بود : به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد …
حضور در جنگ
پناهی دو سال در زمان جنگ تحمیلی در بخش فرهنگی سپاه در کنار افرادی چون آهنگران و شمخانی با نگاه خودش به جنگ فعالیت می کرد،
هیچ چیز را جدی نگرفتم
من نه نان نه غم و حتی سينما را هيچ وقت جدی نگرفته ام
من برای اتلاف وقت بازی می کنم، برای فرار از درک حقايق هولناکی که نمی دانم چيست ، گو اینکه همين نان و نام جدی ترين ضرورت از اين سال به آن سال رفتن هايم شده است
Forwarded from Zahra
ما همهمون بادوم یک درختیم
کفترای اسیر تور بختیم
خونه میخوای ستون میشیم
خاک و گچ و بتون میشیم
ریاهامونو ازمون نگیرین
نگین بمیرین همهمون میمیریم
هرکه نتونه بپره دیوونهس
پول نباشه قد کشیدن فسونهس
#حسین_پناهی
#سالهاست_که_مردهام
کفترای اسیر تور بختیم
خونه میخوای ستون میشیم
خاک و گچ و بتون میشیم
ریاهامونو ازمون نگیرین
نگین بمیرین همهمون میمیریم
هرکه نتونه بپره دیوونهس
پول نباشه قد کشیدن فسونهس
#حسین_پناهی
#سالهاست_که_مردهام
Forwarded from Deleted Account
و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست
من مرده گان بیشماری را دیده ام
که راه میرفتند، حرف می زدند
سیگار میکشیدند و خیس از باران
انتظار و تنهایی را درک می کردند
شعر می خواندند، می گریستند
قرض می دادند، می خندیدند
و گریه می کردند!
#حسین_پناهی
من مرده گان بیشماری را دیده ام
که راه میرفتند، حرف می زدند
سیگار میکشیدند و خیس از باران
انتظار و تنهایی را درک می کردند
شعر می خواندند، می گریستند
قرض می دادند، می خندیدند
و گریه می کردند!
#حسین_پناهی
To Delet Tarike
Hossein Panahi
خدا بزرگتر از توصیف انبیاست.....
برم زیر آسمون؟
روسریمو وردارم؟
موهامو افشون بکنم؟
"تاباهارتا"
مثل دود ظاهر بشه،
برامون نمایش اجرا بکنه؟
پیرمرد خوبیه، خیلی هم بانمکه
یه جوری گریه میکنه،
که میمیری از خنده!
حسین پناهی
برم زیر آسمون؟
روسریمو وردارم؟
موهامو افشون بکنم؟
"تاباهارتا"
مثل دود ظاهر بشه،
برامون نمایش اجرا بکنه؟
پیرمرد خوبیه، خیلی هم بانمکه
یه جوری گریه میکنه،
که میمیری از خنده!
حسین پناهی
Forwarded from Asareh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#نوستالژی
سکانس هایی از فیلم "آرامش قبل طوفان" سریال "آژانس دوستی" ، "کشتی یونانی "
با بازی: زیبای حسین پناهی
و آواز زیبایی از ویگن
سکانس هایی از فیلم "آرامش قبل طوفان" سریال "آژانس دوستی" ، "کشتی یونانی "
با بازی: زیبای حسین پناهی
و آواز زیبایی از ویگن
Forwarded from Deleted Account
پایان شب من باش
چون جای درنگی نیست
جز عشق بـرای ما
پـایان قشنگی نیست...
#سید_مهدی_موسوی
#شبتون_بخیر
همراه عالیه بود همگی خسته
نباشد 👌👌👌👌
چون جای درنگی نیست
جز عشق بـرای ما
پـایان قشنگی نیست...
#سید_مهدی_موسوی
#شبتون_بخیر
همراه عالیه بود همگی خسته
نباشد 👌👌👌👌
Forwarded from Zahra
حسین پناهی میگه:
توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم
طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم
خواندم سه عمودی
یکی گفت بلند بگو
گفتم یک کلمه سه حرفیه
ازهمه چیز برتر است
حاجی گفت: پول
تازه عروس مجلس گفت: عشق
شوهرش گفت: یار
کودک دبستانی گفت: علم
حاجی پشت سرهم گفت : پول، اگه نمیشه طلا، سکه
گفتم: حاجی اینها نمیشه
گفت: پس بنویس مال
گفتم: بازم نمیشه
گفت: جاه
خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه
مادر بزرگ گفت:
مادرجان، "عمر" است.
اون که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار
ديگری خندید و گفت: وام
یکی از آن وسط بلندگفت: وقت
خنده تلخی کردم و گفتم: نه
اما فهمیدم
تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی
حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید !
هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم
شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش
کشاورزبگوید: برف
لال بگوید: حرف
ناشنوا بگوید: صدا
نابینا بگوید: نور
و من هنوز در فکرم
که چرا کسی نگفت:
"خدا"
❤️
🌹
توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم
طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم
خواندم سه عمودی
یکی گفت بلند بگو
گفتم یک کلمه سه حرفیه
ازهمه چیز برتر است
حاجی گفت: پول
تازه عروس مجلس گفت: عشق
شوهرش گفت: یار
کودک دبستانی گفت: علم
حاجی پشت سرهم گفت : پول، اگه نمیشه طلا، سکه
گفتم: حاجی اینها نمیشه
گفت: پس بنویس مال
گفتم: بازم نمیشه
گفت: جاه
خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه
مادر بزرگ گفت:
مادرجان، "عمر" است.
اون که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار
ديگری خندید و گفت: وام
یکی از آن وسط بلندگفت: وقت
خنده تلخی کردم و گفتم: نه
اما فهمیدم
تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی
حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید !
هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم
شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش
کشاورزبگوید: برف
لال بگوید: حرف
ناشنوا بگوید: صدا
نابینا بگوید: نور
و من هنوز در فکرم
که چرا کسی نگفت:
"خدا"
❤️
🌹
Bi Saranjam
Viguen
بی سرانجام... #زنده_یاد_ویگن
شعر #زنده_یاد_تورج_نگهبان
🎼بابک افشار
در حریرِ گیسوانت
دل زمانی خانه می کرد
شِکوه ها از بی قراری
با منِ دیوانه می کرد
با نگاهِ تو نگاهم
روزگاری آشنا بود
در سکوتِ مبهمِ ما
بر جهان فریادِ ما بود
می شکفت از خنده یِ تو
صد چمن گُل در خیالم
از دو چشمِ مستِ تو هر شب
می شد افسون شورِ حالم
هر سحَر با یادت از خواب
چشمِ خود را می گشودم
روزگاری با خیالِ تو
عاشقی دیوانه بودم
ای دو چشمِ مستِ شهلا
که تو را
دیده ام هر روز و هر شب
همه جا
بعد از این نازِ تو دیگر نکِشم
می کنم خود را زِ دامِ
تو رها
ای سراپا نقشِ نومیدی
ای سراسر بی وفایی
حیف از آن احساسِ پاکِ من
با تو، حیف از آشنایی.
#شبتون_دلارام........
شعر #زنده_یاد_تورج_نگهبان
🎼بابک افشار
در حریرِ گیسوانت
دل زمانی خانه می کرد
شِکوه ها از بی قراری
با منِ دیوانه می کرد
با نگاهِ تو نگاهم
روزگاری آشنا بود
در سکوتِ مبهمِ ما
بر جهان فریادِ ما بود
می شکفت از خنده یِ تو
صد چمن گُل در خیالم
از دو چشمِ مستِ تو هر شب
می شد افسون شورِ حالم
هر سحَر با یادت از خواب
چشمِ خود را می گشودم
روزگاری با خیالِ تو
عاشقی دیوانه بودم
ای دو چشمِ مستِ شهلا
که تو را
دیده ام هر روز و هر شب
همه جا
بعد از این نازِ تو دیگر نکِشم
می کنم خود را زِ دامِ
تو رها
ای سراپا نقشِ نومیدی
ای سراسر بی وفایی
حیف از آن احساسِ پاکِ من
با تو، حیف از آشنایی.
#شبتون_دلارام........