معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
بر سر کویش گذاری داشتم، نگذاشتند
با دل دیوانه کاری داشتم، نگذاشتند

دل ز من بردند بازی بازی آخر دلبران
آه، یار غمگساری داشتم، نگذاشتند

از نوید وصل او در اضطراب افتاد دل
طاقت صبر و قراری داشتم، نگذاشتند

عاقبت کار دل و چشمم به نومیدی کشید
اشتیاق انتظاری داشتم، نگذاشتند

زخم پهلوی مرا کردند بیدردان علاج
از خدنگش یادگاری داشتم، نگذاشتند

عشق روز و روزگارم تیره و تاریک ساخت
وه که روز و روزگاری داشتم، نگذاشتند

رفت واقف از کفم سررشتۀ اقبال، حیف
تاری از گیسوی یاری داشتم، نگذاشتند


#واقف_لاهوری
ما قحط‌دیدگانِ دیارِ محبتیم
تیری که می‌زنی تو، نگاه است پیشِ ما

#واقف_لاهوری
#در_عاشقی

•دیوان واقف لاهوری، به‌اهتمام غلام ربانی عزیز•

به قول #احسان_عبدی‌پور همیشه قسمت‌های دورریزِ زندگیِ ما برای آدم‌هایی یک زندگی کامل است.
کانال تلگرامیsmsu43@
علیرضا قربانی- بوی گیسو
فکر زنجیری کنید ای عاقلان...
بوی گیسویی مرا دیوانه کرد.‌‌.‌‌!

#واقف لاهوری


" بوی گیسو "
#استاد علی رضا قربانی
مادهٔ بیماری عاشق چه می‌داند طبیب
خون غلط بلغم غلط صفرا غلط سودا غلط

نبض بیماران چشم او نمی‌آید به دست
می‌کند صد راه این‌جا بوعلی‌سینا غلط

#واقف_لاهوری
مادهٔ بیماری عاشق چه می‌داند طبیب
خون غلط بلغم غلط صفرا غلط سودا غلط

نبض بیماران چشم او نمی‌آید به دست
می‌کند صد راه این‌جا بوعلی‌سینا غلط

#واقف_لاهوری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



بیا به دیده‌ی من جلوه کن به هر صورت

که همچو آینه، این خانه وقف دیدار است...


#واقف_لاهوری
 
در زاری خود هیچ ندیدیم اثر هیچ
با طالع بد، اشکِ شب و آهِ سحر هیچ

ای‌جانِ برادر! بجز اندوه و غم و درد
ما را نرسیده‌است ز میراثِ پدر هیچ

امّید بسی داشت دل غمزده از آه
صد آه که این نخل نیاورد ثمر هیچ

تحقیقِ نَسَب کرده‌ام ابنای زمان را
معلوم نمودم که پدر پوچ و پسر هیچ

بیگانگی از‌بس که اثر کرد به مردم
بر آتش ما آب نزد دیدهٔ تر، هیچ

بر شیشهٔ ما سنگ چرا می‌زنی ای چرخ؟
والله در این نیست بجز خون جگر هیچ

تا داغ جدائی جگرم سوخته «واقف»
در خانهٔ ما بوی کباب است و دگر هیچ.

#واقف_لاهوری
درین گلزارِ بدآب‌وهوا تا چشم وا کردم
ندیدم همچو نرگس غیرِ بیماری، زهی قسمت!

#واقف_لاهوری
درین گلزارِ بدآب‌وهوا تا چشم وا کردم
ندیدم همچو نرگس غیرِ بیماری، زهی قسمت!

#واقف_لاهوری
در سلسله‌ی زلفِ توام نام نهادند
آشفته، سیه‌روز، گرفتار، پریشان

#واقف_لاهوری
الهی راضی‌ام راضی ز دستم هرچه هست افتد‌
مبادا دل ز دست افتد! مبادا دل ز دست افتد!

به ضبطِ ملکِ دل _چشمت_ نمی‌پردازد از مستی
بفرما زلف را شاید به فکرِ بند و بست افتد

#واقف_لاهوری
الهی راضی‌ام راضی ز دستم هرچه هست افتد‌
مبادا دل ز دست افتد! مبادا دل ز دست افتد!

به ضبطِ ملکِ دل _چشمت_ نمی‌پردازد از مستی
بفرما زلف را شاید به فکرِ بند و بست افتد

#واقف_لاهوری

دردمند از ڪوچه‌ے دلدار می‌آییم ما
آه ڪز دارالشفا بیمار می‌آییم ما

عشق ما را عاقبت در بزم او بی‌قدر ساخت
یار ڪم می‌خواهد و  بسیار می‌آییم ما

در سر ما عشق شور مستی منصور ریخت
پاے ڪوبان تا به پاے دار می‌آییم ما

زخمی تیغ جفا از ڪوے خوبان می‌رسیم
گل به سر داریم و از گلزار می‌آییم ما

نیست واقف هم زبان ما در این محفل ڪسی
شمع می‌لرزد چو در گفتار می‌آییم ما


#واقف_لاهوری
ای عشق! نفَس در تنم آمادهٔ شور است
یکبار بزن زخمه برین تار و دگر هیچ.

#واقف_لاهوری
#هیچ
سودای تو از سر رود اصلا شدنی نیست
این است بلایی که ز سر وا شدنی نیست

دلتنگِ توام نیست سرِ باغ و بهارم
چشمم به گل و سرو و سمن وا شدنی نیست

با ما دلِ بی رحم بتان صاف نگردید
فریاد ازین سنگ که مینا شدنی نیست

معمورۀ دلها ز غمت رو به خرابی ست
کو شهر که از جور تو صحرا شدنی نیست؟

شورِ عجبی از تو فتاده ست به سرها
کو قطره که از شوق تو دریا شدنی نیست؟

از نکهتِ پیراهنِ یوسف چه گشاید؟
چشمم بجز از بوی تو بینا شدنی نیست

روزی که به استاد سپردند مرا گفت:
کین والۀ عشق آمده ملّا شدنی نیست

ما را ز خرابات به مسجد نَتَوان برد
دامانِ می آلوده مصلّا شدنی نیست

یک مشت شرر نیست در آتشکدۀ دل
کز تربیت عشق، ثریّا شدنی نیست

صد رنگ غم آمیخته با خونِ دلِ من
جانا مخور این می که گوارا شدنی نیست

#واقف_لاهوری