#بریده غزلی_از سنجر کاشانی
حال دلم ز چاک گریبان قیاس کن
بتْوان شنید بوی گل از کوچه باغها
دانم که آفتاب نیاید برون به شب
از دیده چند در رهت آرم چراغها
خونین ز زخمِ خار، پر و بال بلبلان
در پای گلبن است گل افشانِ زاغها
#سنجر_کاشانی
رمضان آمد و من توبهٔ پارینه شکستم
موسمِ کوزهپرستان شد و من کاسهپرستم
روزه بودم همهٔ سال چه شعبان و چه شوّال
در شبِ غُرّهٔ ماهِ رمضان توبه شکستم
شیخِ محروم، سحَر خورده و لب بسته به روزه
منِ بیباکْ صبوحیزدهٔ بیخود و مستم
محتسب کیست که جامِ میَم از دست بگیرد؟
غیرِ ساقی که تواند؟ که هم او داد به دستم
زاهد از نیک و بدِ غیر چه سود و چه زیانت؟
نیستم روزه، تو را چیست؟ همان گیر که هستم
سرگرانیِ تو ای شیخ به سنجر چه رسانَد؟
که به یک جامْ کُلَهگوشهٔ جمشید شکستم.
#سنجر_کاشان
موسمِ کوزهپرستان شد و من کاسهپرستم
روزه بودم همهٔ سال چه شعبان و چه شوّال
در شبِ غُرّهٔ ماهِ رمضان توبه شکستم
شیخِ محروم، سحَر خورده و لب بسته به روزه
منِ بیباکْ صبوحیزدهٔ بیخود و مستم
محتسب کیست که جامِ میَم از دست بگیرد؟
غیرِ ساقی که تواند؟ که هم او داد به دستم
زاهد از نیک و بدِ غیر چه سود و چه زیانت؟
نیستم روزه، تو را چیست؟ همان گیر که هستم
سرگرانیِ تو ای شیخ به سنجر چه رسانَد؟
که به یک جامْ کُلَهگوشهٔ جمشید شکستم.
#سنجر_کاشان