معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
چه شود اگر که بری ز دل همه دردهای نهانیم

به کرشمه‌های نهانی و به تفقدات زبانیم

نه به ناز تکیه کند گلی نه به ناله دلشده بلبلی

تو اگر به طرف چمن دمی بنشینی و بنشانیم

ز غم تو خون دل ناتوان، ز جفات رفته ز تن توان

به لب است جان و تو هر زمان، ستمی ز نو برسانیم

ز سحاب لطف تو گر نمی، برسد به نخل امید من

نه طمع ز ابر بهاری و نه زیان ز باد خزانیم

بودم چو رشحه دلی غمین، الم و فراق تو در کمین

نشوی به درد و الم قرین، گر از این الم برهانیم

#هاتف_اصفهانی
آگه نه‌ای ز حالم ای جان و زندگانی
دردا که در فراقت می‌بگذرد جوانی

عمری همی گذارم روزی همی شمارم
روزی چنان که آید عمری چنانک دانی

هرگز ز من ندیدی یک روز بی‌وفایی
هرگز ز تو ندیدم یک روز مهربانی

در کار من نظر کن بر حال من ببخشای
تا چند بی‌وفایی تا کی ز بدگمانی

ای یار ناموافق رنجیست بی‌نهایت
وی بخت نامساعد کاریست آسمانی

انوری
چه بگویم سٖحرت خیر؟
تو خودت صبح جهانی...

من شیدا چه بگویم؟
که تو هم این و هم آنی ...

شهریار
هر کس که باشی یا هر کاری که انجام دهی وقتی واقعا از صمیم قلب چیزی را بخواهی، آنگاه این خواسته‌ی تو از روح جهان سرچشمه می‌گیرد و تو مأمور انجام آن بر روی زمین می‌شوی...


📓کیمیاگر
#پائولوکوئلیو
#حمید_مُصَدِّق (زادهٔ ۱۰ بهمن ۱۳۱۸ شهرضا - درگذشتهٔ ۷ آذر ۱۳۷۷ تهران) شاعر و حقوقدان ایرانی بود.
حمید مصدق بهمن ۱۳۱۸ در شهرضا متولد شد. چند سال بعد به همراه خانواده‌اش به اصفهان رفت و تحصیلات خود را در آنجا ادامه داد. او در دوران دبیرستان (دبیرستان ادب) با منوچهر بدیعی، هوشنگ گلشیری، محمد حقوقی وبهرام صادقی در یک مدرسه بودند و با آنان دوستی و آشنایی داشت.

مصدق در ۱۳۳۹ وارد دانشکدهٔ حقوق شد و در رشتهٔ بازرگانی درس خواند. از سال ۱۳۴۳ در رشتهٔ حقوق قضایی تحصیل کرد و بعد هم مدرک کارشناسی ارشد اقتصادگرفت. در ۱۳۵۰ در رشتهٔ فوق لیسانس حقوق اداری ازدانشگاه ملی دانش‌آموخته شد و در دانشکدهٔ علوم ارتباطات تهران و دانشگاه کرمان به تدریس پرداخت.

وی پس ار دریافت پروانهٔ وکالت از کانون وکلا در دوره‌های بعدی زندگی همواره به وکالت اشتغال داشت و کار تدریس در دانشگاه‌های اصفهان، بیرجند و شهید بهشتی را پی می‌گرفت.

در ۱۳۴۵ برای ادامهٔ تحصیل به انگلیس رفت و در زمینه ٔروش تحقیق به تحصیل و تحقیق پرداخت. تا سال ۱۳۵۸ بیشتر به تدریس روش تحقیق اشتغال داشت و از ۱۳۶۰ تدریس حقوق خصوصی به خصوص حقوق تعاون. مصدق تا پایان عمر عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی بود و مدتی نیز سردبیری مجلهٔ کانون وکلا را به عهده داشت.

حمید مصدق در هفتم آذرماه ۱۳۷۷ بر اثر بیماری قلبی درتهران درگذشت.
Forwarded from ربات حذف ✂️
زان لحظه که دیده بر رُخت وا کردم
دل دادم و شعرِ عشق انشا کردم
 
نی، نی، غلطم! کجا سرودم شعری
تو شعر سرودی و من امضا کردم

#حمید_مصدق

هفتم آذرماه، سالروز آسمانی شدن
شاعر عاشقانه های معاصر" حمید مصدّق" ست
یادشان گرامی
سوی مزار تو می ایم
ای شهید جوان
عزیز گشته من
مهربانترین یاران
مزار تو چه غریبانه بود
در برهوت
تو و سکوت ؟
من از این سکوت تو مبهوت
شهید بی کفن افسانه را مکرر کرد
حماسه بود
نه افسانه شبانه خواب
گلی که پنجه بیرحم باد پرپر کرد
غمین و سر به گریبان
شکسته دل مغموم
من از مزار تو می ایم
ای غریب شهید
من از مزار تو می ایم
ای من مظلوم

حمید مصدق, از جدایی ها ( دفتر دوم)
حمید مصدق
Forwarded from طریق عشق جفابردن است وجانبازی. !
به مناسبت هفتم آذر
سالروز درگذشت حمید مصدق

موفقیت شعر مصدق را درسه عامل می توان بر شمرد.

الف،شناخت نیاز جامعه

ب،زبا ن ساده وصمیمی

ج،عاطفه زلال

عاطفه درشعر مصدق کارکرد موفقی دارد.

خود او می گوید"من تاثیر مسایل اجتماعی را در زبان لیریک بیشتر می پسندم تادر بیان خشک حماسی".

مصدق در زمینه ی عاطفه وبیان ساده وصمیمی بسیار موفق است.

ودر زمینه درک نیازهای اجتماعی دراواخر دوره ی شعریش روبه ضعف می رود.

شعر مصدق از نظرساختار بیرونی وزن وقافیه وشکل هندسی ،شعرنیمایی است
ولی آن ذهنیت عمیق ونگرش جدید شاعرانه ی نیما وپیروان اصیل اورا ندارد.

آنچه از کلیت آثارمصدق برمی آید.

صرف نظر از ارزشهای ا دبی علاقه ی شدید به وطن وعشق به خوبی وانسانیت رامی توان مشاهده کرد.

شعری از مصدق را می خوانیم


وای باران
باران
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما،
چه کسی نقش تورا خواهد شت؟

ِآسمان سربی رنگ
من درون قفس سرداتاقم دلتنگ.
می پرد مرغ نگاهم تا دور،

وای باران ،
باران،
پر مرغان نگاهم راشست.
خواب رویای فراموشی ها

خواب را دریابم ،
که درآن دولت خاموشی هاست
من شکوفایی گل های امیدم را در
رویا ها می بینم،
وندایی که به من می گوید"
گرچه شب تاریک است
دل قوی دارسحر نزدیک است.
دل من ،دردل شب
خواب پروانه شدن می بینند
مهر درصبحدمان داس به دست
آسمان ها آبی،
پر مرغان صداقت آبی ست
دیده درآینه صبح تورا می بیند
از گریبان توصبح صادق
می گشاید پروبال،
توگل سرخ منی
توگل یاسمنی
توچنان شبنم پاک سحری
نه
از آن پاکتری
توبهاری
حمید مصدق
.

ل،بهرامیان
هفتم آذر ماه ،سال روز درگذشت "حمید مصدق" ، شاعر مشهور و محبوب ایران زمین ، حقوقدان ، استاد دانشگاه .. را گرامی میداریم.

"از ما که در تمام شب عمر
در جستجوی نور پرسه می زدیم
از مابه مهربانی
یاد آرید ..."

#حمید_مصدق
روحش شاد 🥀
Forwarded from طریق عشق جفابردن است وجانبازی. !
معرفی و شناخت؛
حمید مصدق از زبان خودش / فاش می‌گویم...
شناسنامه ام می گفت که من در روز دهم بهمن 1318 در شهرضا واقع در هشتاد کیلومتری اصفهان به دنیا آمده بودم. از سال دوم دبیرستان مقیم اصفهان بودم و دیپلم ادبی خود را در اصفهان گرفته بودم. در سال 1339 به تهران آمده و در رشته بازرگانی در دانشگاه تهران به کار تحقیق مشغول گردیدم. از سال 1342 مجدداً در دانشکده حقوق دانشگاه تهران به تحصیل مشغول شدم. پس از گرفتن لیسانس حقوق معادل فوق لیسانس اقتصاد را گرفتم، و در سال 1350 فوق لیسانس حقوق اداری را دریافت نمودم و از سال 1351 به عنوان عضو هیأت علمی به کار تدریس در مدارس عالی و دانشگاه ها مشغول شدم. در سال 1352 پروانه ی وکالت دادگستری را دریافت نموده و ضمن پرداختن به کار وکالت دادگستری، مشغول تدریس حقوق در دانشگاه علامه طباطبایی بودم. نخستین اثر من «درفش کاویانی» بود این منظومه در سال 1340 منتشر شد و در همان سال توقیف گردید. منظومه شعر زیاد دارم، اما مجموعه ای که خیلی با حسن استقبال روبرو شد و من هم دوستش دارم منظومه ی «آبی، خاکستری، سیاه» است که در سال 1344 انتشار یافت. این منظومه حال و هوایی لیریک و در عین حال اجتماعی دارد. این منظومه تا کنون بارها توسط ناشران رسمی و مخفی در ایران و خارج چاپ شده است. در هر صورت مجموعه ی آثار من در اسفند 1369 تماماً در یک مجموعه «تا رهایی» چاپ شد. روی دیوان حافظ و سعدی و عطار کار کرده ام، البته در مورد عطار به دیوان ها در دیوان وی توجه دارم. در سال 1351 کتاب «مقدمه ای بر روش تحقیق» را برای استفاده دانشجویان و چند کتاب دیگر درباره ی مسایل حقوقی و نیز مجموعه رباعیات مولانا جلال الدین مولوی را چاپ کرده ام. غزلیات حافظ را که هفت سال روی آن کار کرده ام چاپ شده است. باید بگویم شعر رابطه دوگانه ای را ایجاد می کند رابطه شاعر با خودش با درونش و از سویی دیگر با خواننده و مردم، این دو نوع رابطه مسلماً یگانه نیستند. و شعری با مردم رابطه برقرار می کند که از دل بر آمده و لاجرم بر دل ها بنشیند. آن چه را که زمانه ما به آن نیازمند است بیان اینگونه اشعار است، اشعاری که در آن رابطه دوگانه درونی و بیرونی را بخوبی بر قرار می کند. در مورد منظومه ی درفش کاویان که سروده ام باید بگویم در سال 1339 من دانشجویی بودم که در دانشکده حقوق دانشگاه تهران درس می خواندم. در آن دوران بسیاری از دانشجویان پنهان و آشکار مبارزاتی علیه رژیم انجام می دادند و این خوشایند مسئولان دانشگاه نبود. یک روز یکی از استادان در کلاس درس به نارضایتی دانشجویان گفت: برخی از دانشجویان شکایت می کنند که در جامعه برای جوان کار پیدا نمی شود این فقط یک بهانه است از شما دانشجویان. برای هر یک که داوطلب هستید، حاضرم فوراً کار پیدا کنم. اما فکر نمی کنم شما اهل کار و تلاش باشید، حالا چه کسی می خواهد کار کند؟ فوراً از جایم بر خاستم و گفتم: من استاد حاضرم کار کنم. من در حقیقت نیاز به کار کردن نداشتم، اما برای این که حرف دوستان دانشجویم را به کرسی بنشانم، داوطلب کار شدم. استاد فکری کرد و گفت: فردا صبح به دیدنم بیا تا تو را سر کار بفرستم. روز بعد به دیدنش رفتم. استاد نشانی یکی از کوره های آجر پزی را که در جنوب شهر تهران بود به من داد و گفت: با صاحب کوره صحبت کرده ام قرار شده از فردا در آن جا مشغول کار بشوی. صبح با عزمی جزم لباس کار پوشیدم و روانه شدم. در آجر پزی مرا مأمور کوره کردند. کاری طاقت فرسا در اوج گرمای تابستان. به مدت هشت ساعت کنار کوره می ایستادم و حرارت آن را زیر نظر می گرفتم. هنگام شب در جمع کارگران می نشستم و با درد و رنج زندگی آن ها آشنا می شدم. کارگران مردان تهیدستی بودند که به خاطر بیکاری همراه زن و فرزند از روستاها به تهران آمده بودند و در حلبی آباد در کنار کوره های سوزان زندگی فلاکت بار داشتند. نیمی از کارگران را کودکان تشکیل می دادند. این کودکان را در روستاهای خراسان و یا آذر بایجان در مقابل پرداخت مبلغ ناچیزی از والدین شان جدا کرده و با کامیون به کوره ها، آورده بودند تا کار کنند. دیدن این زندگی فلاکت بار و این گروه ستمدیده که حاصل دسترنجشان به جیب عده ای سرمایه دار می رفت. دلم را سخت به درد می آورد. بعضی شب ها تا سحر می نشستم و به حال و روز این درد مندان فکر می کردم. در همین شب ها بود که منظومه درفش کاویانی در ذهنم بسته شد و شروع به سرودن کردم. هر شب قسمتی از منظومه را می نوشتم و شب بعد در جمع کارگران می خواندم و می خواستم شعرم برای آن ها قابل درک باشد. می بایست شعر من برای آن ها تصویر گر و احساس بر انگیز باشد در غیر این صورت خود راضی نمی شدم. به طور کلی شعر جز این نیست، اگر شاعر نتواند در قالب واژه ها به مخاطبانش تصویر و احساس اش را منتقل کند سروده اش شعر نیست.
Forwarded from طریق عشق جفابردن است وجانبازی. !
هر قسمت از شعر را که برای شان می خواندم نظرهایشان را می پرسیدم و به خلوتم که بر گشتم در سروده هایم تجدید نظر می کردم. سر انجام شعرم به پایان آمد و آن چه را که به نام منظومه درفش کاویانی می خوانید حاصل آن روزها و شب های همنشینی با دردمندان کوره های آجر پزی است.
لینک مطلب:
Forwarded from طریق عشق جفابردن است وجانبازی. !
حمید مصدق شاعر معاصر، در دهم بهمن ماه سال ۱۳۱۸ در شهرضا - از شهرستانهای پیرامون اصفهان - به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهرضا و اصفهان به پایان رساند و در سال ۱۳۳۹ به تهران آمد و پس از فارغالتحصیل شدن در رشتهی بازرگانی از مؤسسهی علوم اداری و بازرگانی دانشگاه تهران، در مؤسسه ی تحقیقات اقتصادی این دانشگاه به امر پژوهش مشغول شد.
وی از سال ۱۳۴۲ مجددا به ادامه ی تحصیل پرداخت و موفق به دریافت لیسانس حقوق از دانشگاه تهران و سپس فوق لیسانس اقتصاد شد. مصدق در سال ۱۳۴۸ به عنوان استادیار در مدرسه های عالی کرمان و اصفهان و دانشگاه آزاد ایران به کار مشغول شد.
او از سال ۱۳۵۱، پس از دریافت فوق لیسانس حقوق اداری از دانشگاه ملی، به عضویت هیات علمی دانشگاه درآمد و در کنار آن از سال ۱۳۵۷ به کار وکالت روی آورد.
حمید مصدق، عضو هیات علمی دانشکده ی حقوق دانشگاه تهران و دانشگاه علامه طباطبایی، وکیل درجه یک دادگستری عضو کانون وکلا و سردبیر نشریه ی کانون بود.
این شاعر معاصر، در هفتم آذرماه ۱۳۷۷ در اثر سکته ی قلبی در تهران درگذشت؛ در حالیکه این آثار از او برجای ماند:
نخستین اثر وی منظومه ی بلند "درفش کاویانی" در سال ۱۳۴۰ منتشر و در همان سال توقیف شد؛ چاپ دوم آن در سال ۱۳۵۷ منتشر و بعد از انقلاب نیز به دفعات تجدید چاپ شد.
دومین کتاب شعر مصدق، منظومه ی "آبی، خاکستری، سیاه" است که در سال ۱۳۴۳ منتشر شد. این منظومه حال و هوایی لیریک و درعین حال اجتماعی دارد و تاکنون دهها بار توسط ناشران رسمی و مخفی در داخل و خارج از کشور تجدید چاپ شده است.
"در رهگذار باد" سومین منظومهی مفصل مصدق نیز نخستینبار در سال ۱۳۴۷ به چاپ رسید و پس از آن بارها تجدید چاپ شد.
"از جداییها" ، "سالهای صبوری" و "شیر سرخ" ، از دیگر آثار شعری حمید مصدق هستند که به ترتیب در سالهای ۱۳۵۸، ۱۳۶۹ و ۱۳۷۶ منتشر شدهاند. مجموعه های آثار این شاعر معاصر نیز در سال ۱۳۶۹ در کتابی به نام " ... تارهایی" گردآوری شده است که این مجموعه نیز بارها تجدید چاپ شده است.
از او همچنین علاوه بر آثار شعری، کتاب "مقدمه ای بر روش تحقیق" (۱۳۵۱)، "مجموعهی رباعیات مولوی" و "غزلیات حافظ" و چندین کتاب در زمینه ی حقوق نیز به یادگار مانده است.
برخی از شعرهای حمید مصدق نیز در سالهای مبارزه علیه رژیم پهلوی، توسط برخی از دانشجویان، درقالب سرودهایی اجرا شد که نوارهای کاست آن، بهصورت مخفی و دست به دست، می گشت.
باز كن پنجره را ...
من تو را خواهم برد
به سر رود خروشان حیات ،
آب این رود به سر چشمه نمی گردد باز؛
بهتر آنست كه غفلت نكنیم از آغاز .
باز كن پنجره را،
صبح دمید ... !

حمید مصدق
Forwarded from Ahmad Malek Nejad
اگر شاعران را به دو گروه شاعرانی که محتوا برایشان مهم است و شاعرانی که فرم و شعر ناب برایشان اهمیت دارد ،تقسیم کنیم؛ حمید مصدق از گروه اول است؛ یعنی در هر شعری میخواهد مطلبی را به خواننده ارایه دهد. او از شاعران اجتماعی بود که در دهه‌ی ۴۰ با دو کتاب مورد توجه قرار گرفت. مصدق در کارهایش تا اواخر عمرش، به محتوا اهمیت می‌داد؛ البته او برخلاف برخی شاعران که راحت‌تر عمل کردند و وزن را از کارهای خود کنار گذاشتند، در شعرهایش تا آخر به وزن وفادار ماند.
شعر مصدق رمانتیسم اجتماعی یا رئالیسم رمانتیک دارد . چون در مصدق ، ایده‌آل‌ها با واقعیت‌ها آمیخته‌اند .
مصدق همیشه از ایده‌آل‌هایش سخن می‌گوید؛ ایده‌آل‌های اجتماعی ، انسانی و ... . اینست که خاطره‌ها و آرزوها را در شعرش زیاد می‌بینی، می‌خواهد بر واقعیت‌ها سر فرود آورد و بنابراین همواره می‌ستیزد تا واقعیت‌ها را بر اساس ایده‌آل‌ها صورت دهد . خاطره، آرزو و ستیز، سه عنصر و خمیر مایۀ اساسی در سازمان دادن به نظام احساسی و فکری مصدق است.
باغبانم باغبانی خسته دل
پشت من خم گشته همچون پشت تاک
آن گل زیبا که پروردم به جان
شد چو خورشید فروزان تابناک
دست گلچینی ز شاخش
چید و رفت
پای خودبینی فشردش روی خاک

حمید مصدق
از دفتر سالهای صبوری
Forwarded from طریق عشق جفابردن است وجانبازی. !
به گفته ی منتقدان، یکی از بازرترین ویژگیهای شعر مصدق، سادگی، روانی و صمیمیت سیال آن است. علی باباچاهی - شاعر معاصر - این سادگی و روانی نهفته در آثار مصدق را به مثابه یک ژانر ادبی و شعری ویژه میداند که در مقابل جریان پیچیده ی شعر معاصر قرار میگرفت.
وی معتقد است: سادگی یی که در شعر مصدق وجود دارد، مبتنی بر عنصر عاطفه و نوعی تغزل است و در این جاست که اگر دو عنوان "شعر سادهی آوانگارد (پیشرو)" و "شعر ساده ی متعارف و معمول" را داشته باشیم، شعر مصدق را به هر دلیل - و البته همان طور که خودش می خواست - نمی توان در کنار عنوان "شعر ساده ی آوانگارد" قرار داد؛ ولی به هر حال شعر مصدق به این دلیل که بر شعارهایی در مقاطع خاص سیاسی ایران قبل از انقلاب و بر خصلت مبارزه مبتنی و متکی بود، به نحوی، طبع قشری از جامعه که به صورت تخصصی با شعر سر و کار نداشتند افتاد و چون شعری بیدروغ محسوب میشد، با تصنع فاصله داشت و دارای خصلتهای پیامرسانی نیز بود، به میان مردم و جامعه راه یافت.
باباچاهی با وجود این که معتقد است کسانی که در خواندن شعر به لذت ناب و لذت زیبایی شناختی شعر نظر دارند، اقبال چندانی به شعر مصدق ندارند، در عین حال تاکید می کند که مصدق ازجمله شاعرانی بود که به ضوابط و اصول عروضی شعر نو وفادار ماند. او مایل نبود که ادامه دهندهی جهات دیگر یا برتر شعر نیما باشد و زبان مهربان شعر مصدق باعث میشد که افراد بیگانه با شعر امروز هم به سوی آن گرایش پیدا کند.
حمید مصدق، خود، راز سادگی و صمیمت جذاب شعرش را در برخورد صمیمانه با مردم و التزام به زبان بی پیرایه و فارغ از تعقیداتی میداند که برای مردم قابل درک و فهم باشد.
وی معتقد بود: تعقیدات لفظی و معنوی در حد افراط مانع از آن است که اکثر مردم بتوانند با آن گونه شعرها رابطه برقرار کنند. موفق نبودن شاعر در برقراری رابطه با خواننده نیز میتواند نشانهی ضعف رابطه ی شاعر با درون خودش باشد.
سراینده در چنین حالتی احتمالا نتوانسته است با خود برخورد صمیمانه داشته باشد و با درون خود رابطه ی خوبی برقرار ساخته باشد؛ یا آنچه را که از دل او برخاسته است، آن چنان در هاله های ابهام و پیچیدگی پوشاند که خواننده برای دریافت آن سروده، کارش بیشباهت به حل معادله های درجه سوم ریاضی نیست.
مصدق در گفتاری دیگر، آنجا که به چگونگی سرایش منظومه ی جاودانه ی "درفش کاویانی" اشاره می کند، این مطلب را روشنتر بیان کرده است.
وی انگیزه خلق این اثر هنرمندانه را اینگونه تعریف میکند: «در سال ۳۹ من جوان دانشجویی بودم که در دانشکده ی حقوق دانشگاه تهران درس میخواندم. در آن دوران، بسیاری از دانشجویان پنهان و آشکار مبارزاتی را علیه رژیم انجام میدادند و این خوشایند مسؤولان دانشگاه نبود.
یک روز یکی از استادان در کلاس درس با اشاره به نارضایتیهای دانشجویان گفت: برخی از دانشجویان شکایت می کنند که در جامعه برای بیکاران جوان کار پیدا نمیشود. این فقط یک بهانه است، از شما دانشجویان برای هر یک که داوطلب هستید، حاضرم فورا کار پیدا کنم. اما فکر نمیکنم شما اهل کار و تلاش باشید. حالا چه کسی میخواهد کار کند؟ فورا از جا برخاستم و گفتم: من استاد، من حاضرم کار کنم.
من در حقیقت نیازی به کار کردن نداشتم؛ اما برای این که حرف دوستان دانشجویم را به کرسی بنشانم، داوطلب کار شدم، استاد فکری کرد و گفت: فردا صبح به دیدنم بیا تا تو را سرکار بفرستم.
روز بعد به دیدنش رفتم؛ استاد، نشانی یکی از کورههای آجرپزی را که در جنوب شهر تهران بود به من داد و گفت: با صاحب کوره صحبت کردهام، قرار شده است از فردا در آن جا مشغول کار بشوی.
صبح با عزمی جزم لباس کار پوشیدم و روانه شدم؛ در آجرپزی مرا مامور کردند کاری طاقتفرسا انجام دهمم. در اوج گرمای تابستان، مدت هشت ساعت کنار جهنم کوره میایستادم و حرارت آن را زیر نظر میگرفتم.
هنگام شب در جمع کارگران می نشستم و با درد و رنج زندگی آنان آشنا میشدم. دیدن زندگی فلاکت بار این گروه ستمدیده که حاصل دسترنجشان به جیب عدهای سرمایه دار میرفت، دلم را سخت به درد میآورد. بعضی شبها تا سحر می نشستم و به حال و روز این دردمندان فکر می کردم؛ در همین شبها بود که نطفهی منظومهی "درفش کاویانی" در ذهنم بسته شد، شروع به سرودن کردم، هر شب قسمتی از منظومه را می نوشتم و شب بعد در جمع کارگران میخواندم. میخواستم شعرم را برای آنان قابل درک باشد.
می بایست شعر من برای آنان "تصویرگر" و "احساس برانگیز" باشد؛ در غیر این صورت، خود، راضی نمی شدم.
به طور کلی شعر جز این نیست، اگر شاعر نتواند در قالب واژه ها به مخاطبانش تصویر و احساسش را منتقل کند، سروده هایش شعر نیست.
Forwarded from طریق عشق جفابردن است وجانبازی. !
هر قسمت از شعرم را که برایشان میخواندم، نظرهایشان را می پرسیدم و به خلوتم که برمیگشتم، در سروده هایم تجدید نظر می کردم، سرانجام شعرم به پایان آمد و آنچه را که به نام منظومه ی درفش کاویانی میخوانید حاصل آن روزها و شبهای همنشینی با دردمندان کوره های آجرپزی است».
@haft_eghlim - سیب
حمید مصدق
سیب
حمید مصدق :
سراینده و گوینده
Forwarded from Ahmad Malek Nejad
من صبورم اما
بخدا دست خودم نیست اگر می رنجم

یا اگر شادی زیبای تو را

به غم غربت چشمان خودم می‌بندم


من صبورم اما

چه قدَر با همه عاشقی‌ام محزونم

و به یاد همه خاطره‌های گل سرخ

مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم


من صبورم اما

بی دلیل از قفس کهنه شب می‌ترسم

بی دلیل از همه تیرگی رنگ غروب

و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند


من صبورم اما

آه، این بغض گران

صبر چه می‌داند چیست


حمید مصدق
Forwarded from طریق عشق جفابردن است وجانبازی. !
ویژگی قابل توجه دیگر در آثار مصدق، دوگانگی موجود در مفهوم و تعابیر آن میباشد که در قالب شعر عاشقانه، به واگویی جدیترین حرفها و دغدغههای اجتماعی پرداخته است. نمونهی بارزی از این دوگانگی در منظومه ی "آبی، خاکستری، سیاه" بروز یافته است:
«تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه ی همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام،
آرام
خش خش گام تو تکرار کنان،
میدهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا،
خانهی کوچک ما
سیب نداشت!»
مصدق، خود نیز یکی از دلایل مقبولیت منظومه ی "آبی، خاکستری، سیاه" و تجدید چاپ مکرر آن در سالهای اخیر را همین دوگانگی موجود در مفاهیم آن میدانست و معتقد بود که در بیان مسائل اجتماعی اتکای صرف به شعار از سوی هنرمندان، ثمره ای جز نابودی و فراموشی آثار آنان در پی نخواهد داشت.
وی در مورد بند پایانی این منظومه گفته است: «زمانی که منظومه ی "آبی، خاکستری، سیاه" رو به اتمام بود، یک باره به این فکر افتادم که نکند دوستان و یاران دانشکده و دوران مبارزات سیاسی، کار مرا تمام شده بدانند و تصور کنند "حمید مصدق" عشق را یکسره برعقاید و مسائل سیاسی و اجتماعی ترجیح داده است؛ این بود که آخر منظومه این چنین سرودم:
تو مپندار که خاموشی من،
هست برهان فراموشی من،
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه بر می خیزند ...»