معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
ای دل چو به صدق از تو نیاید کاری
باری می‌کن به مفلسی اقراری

اینک در او دست به دریوزه برآر
درویش ز دریوزه ندارد عاری

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۳۱
ای موسی ما به طور سینا رفتی
وز ظاهر ما و باطن ما رفتی

تو سرد نگشته‌ای از آن گرمیها
چون سرد شوی که سوی گرما رفتی

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۵۶
این شاخ شکوفه بارگیرد روزی
وین باز طلب شکار گیرد روزی

می‌آید و میرود خیالش بر تو
تا چند رود قرار گیرد روزی

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۵۷
این نیست ره وصل که پنداشته‌ای
این نیست جهان جان که بگذاشته‌ای

آن چشمه که خضر خورد از او آب حیات
اندر ره تست لیکن انباشته‌ای

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۷۷
با خندهٔ بر بسته چرا خرسندی
چون گل باید که بی‌تکلف خندی

فرقست میان عشق کز جان خیزد
یا آنچه به ریسمانش برخود بندی

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۷۹
خوش خوش صنما تازه رخان آمده‌ای
خندان بدو لب لعل گزان آمده‌ای

آن روز دلم ز سینه بردی بس نیست
کامروز دگر به قصد جان آمده‌ای

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۸۸
با نااهلان اگر چو جانی باشی
ما را چه زیان تو در زیانی باشی

گیرم که تو معشوق جهانی باشی
آری باشی، ولی زمانی باشی

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۹۴
گر داد کنی درخور خود داد کنی
بیچاره کسی را که تواش یاد کنی

گفتی تو که بسیار بیادت کردم
من میدانم که چون مرا یاد کنی

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۹۱۷
آنکس که ترا به چشم ظاهر دیده است
بر سبلت و ریش خویشتن خندیده است

وانکس که ترا ز خود قیاسی گیرد
آن مسکین را چه خارها در دیده است

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۴۳
بر ما رقم خطا پرستی همه هست
بدنامی و عشق و شور و مستی همه هست

ای دوست چو از میانه مقصود توئی
جای گله نیست چون تو هستی همه هست

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۲۴۳
هان ای دل خسته روز مردانگیست
در عشق توم چه جای بیگانگیست

هر چیز که در تصرف عقل آید
بگذار کنون که وقت دیوانگیست

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۴۳۱
بر ما رقم خطا پرستی همه هست
بدنامی و عشق و شور و مستی همه هست

ای دوست چو از میانه مقصود توئی
جای گله نیست چون تو هستی همه هست

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۲۴۳
دلتنگم و دیدار تو درمان منست
بیرنگ رخت زمانه زندان منست

بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان منست

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۳۲۱
می‌پنداری که از غمانت رستم
یا بی‌تو صبور گشتم و بنشستم

یارب مرسان به هیچ شادی دستم
گر یک نفس از غم تو خالی هستم

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۳۵۷
زینگونه که من به نیستی خرسندم
چندین چه دهید بهر هستی پندم

روزیکه به تیغ نیستی بکشندم
گریندهٔ من کیست بر او می‌خندم

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۲۴۹
آن تازه تنی که در بلای تو بود
آغشته به خون کربلای تو بود

یارب که چه کار دارد و کارستان
آن بی‌کاری که از برای تو بود

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۴۶۲
سه چیز ز من ربوده‌ای بگزیده
صبر از دل و رنگ از رخ و خواب از دیده

چابک دستی که دست و بازوت درست
تصویر عقول چون تو نازائیده

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۶۲۹
هر جان عزیز کو شناسای رهست
داند که هر آنچه آید از کارگه است

بر زادهٔ چرخ و چرخ چون جرم نهی
کاین چرخ ز گردیدن خود بی‌گنه است

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۴۳۳