معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
عاقلی بودم به عشق یار دیوانه شدم
آشنائی یافتم ازخویش بیگانه شدم

رشتهٔ شمع وجودم آتش عشقش بسوخت
عارفانه با خبر از ذوق پروانه شدم

#شاه_نعمت_الله_ولی
یاری که چو ما لطف الهی دارد
در هر دو جهان هرچه تو خواهی دارد

هر چند گدای حضرت سلطان است
از دولت عشق پادشاهی دارد

#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۱۴۳
از بهر خدا اگر خدا می ‌جویی
می دان که خدا را به هوا می ‌جویی

او را بطلب تا که بیابی او را
غیرش چه کنی غیر چرا می ‌جویی

#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۳۲۱
تن رها ڪن در طریق عاشقے تا جان شوی

جان فداے عشق جانان ڪن ڪه تا جانان شوی

در خرابات مغان مستانه خود را در فڪن

پند رندان بشنو و مے نوش مے تا آن شوے

#شاه_نعمت_الله_ولی
اگر رندی و مینوشی بیا میخانه ای داریم
وگر تو عشق می بازی، نکو جانانه ای داریم

اگر از عقل می پرسی ندارد نزد ما قدری
و گر مجنون همی جویی، دل دیوانه ای داریم

در این خلوت سرای دل نشسته دلبری با ما
هزاران جان فدای او، که خوش همخانه ای داریم

تو گر گنجی همی جویی درا در کنج دل با ما
که کنج ما بود معمور و در ویرانه ای داریم

همه غرقیم و سر گردان در این دریای بی پایان
ولیکن هر یکی از ما، نکو دردانه ای داریم

چنین جایی که ما داریم به نزد او چه خواهد بود
برای شمع عشق او پر پروانه ای داریم

خرابات است و ما سر مست و سید جام می بر دست
در این میخانه باقی، می مستانه ای داریم


#شاه_نعمت_الله_ولی
🕊
🍀

آتشی در دل است و جان سوزد
دل چنین سوخت جان چه سان سوزد

عشق او آتشی است جان سوزی
رشتهٔ شمع جان از آن سوزد

آتش عشق چون بر افروزد
عالمی را به یک زمان سوزد

آه دل سوز عاشقان بشنو
تا تو را دل به عاشقان سوزد

#شاه_نعمت_الله_ولی
در مذهب ما محب و محبوب یکی است
رغبت چه بود راغب و مرغوب یکی است

گویند مرا که عین او را بطلب
چه جای طلب طالب و مطلوب یکی است

#شاه_نعمت_الله_ولی
یاری که چو ما لطف الهی دارد
در هر دو جهان هرچه تو خواهی دارد

هر چند گدای حضرت سلطان است
از دولت عشق پادشاهی دارد

#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۱۴۳
آتشی در دل است و جان سوزد
دل چنین سوخت جان چه سان سوزد

عشق او آتشی است جان سوزی
رشتهٔ شمع جان از آن سوزد

آتش عشق چون بر افروزد
عالمی را به یک زمان سوزد

آه دل سوز عاشقان بشنو
تا تو را دل به عاشقان سوزد

#شاه_نعمت_الله_ولی
این درد همیشه من دوا می ‌بینم
در قهر و جفا لطف و وفا می بینم

در صحن زمین به زیر نه سقف فلک
در هر چه نظر کنــم خدا می‌ بیـنم

#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۲۴۳

#مستیم و نداریم خبر از همہ عالم
#اینست_خبر هر ڪہ بپرسد خبر ما

#شاه_نعمت_الله_ولی
گر معرفت نامتناهی یابی
درعین همه نور الهی یابی

بیرون ز تو نیست خویشتن را بشناس
از خود بطلب هر آن چه خواهی یابی

#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۲۹۳
ابداً مرغ عقل اگر پرد

ره به خلوتسرای او نبرد

#شاه_نعمت_الله_ولی
از ازل تا ابد دمی باشد

داند آن کس که همدمی باشد

#شاه_نعمت_الله_ولی
تا از سر زلف تو یکی تار برآمد
صد فتنه عیان شد
صد شور ز اسلام و ز کفار برآمد
غوغا به جهان شد

بر خاک زمین چون که یکی جرعه فشاندند
از بادهٔ بی چون
از خاک زمین آن بت عیار برآمد
سر خیل بتان شد

مسجود ملایک شد و لشکر‌کش ارواح
زان روح مقدس
شیطان ز حسد بر سر انکار برآمد
مردود زمان شد

تا از ید بیضا بنمودی سر انگشت
مه جامه بدرید
ترسا ز چلیپا و ز زُنار بر‌آمد
در دین امان شد

یک غمزه نمودی به خلیل از تو در افتاد
اندر دل آتش
گلزار بهشت از جگر نار برآمد
آتش چو جنان شد

تا مهر جمال رخ خوب تو تجلی
کرد از پس پرده
موسی ز پی دیدن دیدار بر‌‌آمد
بر طور روان شد

اسرار حقیقت نتوان گفت به اغیار
کو چون به جهان شد
کز سرّ سرا پردهٔ اسرار برآمد
دل برد و نهان شد

اجزای ذرایر نبود ذرهٔ خالی
از پرتو آن نور
هر ذره کز آن پرتو انوار برآمد
خورشید عیان شد

سید ز کف ساقی وحدت چو بنوشید
جامی ز محبت
سر مست می عشق به بازار برآمد
در عین عیان شد

#شاه_نعمت_الله_ولی
آن کیست که سر مست به بازار بر آمد
آن جان جهان است
صد بار فرو رفت و دگر بار بر آمد
تا هست چنان است

خورشید در آئینهٔ مه کرد نگاهی
آن نور پدید است
در دور قمر آن مه انوار بر‌آمد
بنگر که عیان است

سردار شد و هم سر و دستار بینداخت
در پای حریفان
رندی که چو منصور بر این دار بر‌آمد
سردار جهان است

در کوی خرابات مغان خوش گذری کرد
آن شاهد سرمست
فریاد ز خمخانه و خمار بر‌آمد
کاین کوی مغان است

در آینه بنمود جمال و چه جمالی
دیدیم به دیده
از بتکده‌ای آن بت عیار بر‌آمد
جانم نگران است

عالم همه مستند ز یک خم شرابی
ما نیز چنانیم
اندک نشد آن باده و بسیار برآمد
ساقیش فلان است

این گفتهٔ مستانهٔ سید چو شنیدی
از ذوق بخوانش
نقدی است که از مخزن اسرار برآمد
آن گنج روان است

#شاه_نعمت_الله_ولی
بود ما از بود او پیدا شده
جمع گشته قطره و دریا شده

بر سر آبی و پنداری سراب
غرق آبی آب می جوئی ز آب

#شاه_نعمت_الله_ولی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گر ذات کند ظهور ای یار
نه یار بماند و نه اغیار

نه جام بماند و نه باده
نه مست بماند و نه هشیار

چون هستی تو حجاب راه است
لطفی کن و آن حجاب بردار

یک حرف و معانی فراوان
یک نقطه و اعتبار بسیار

جائی که به یک جو است صد جان
چه جای سر است و ریش و دستار

از نقش خیال غیر بگذر
تا چند کنی تو کار بی کار

رندانه در آ به بزم سید
جامی ز شراب او به دست آر

#شاه_نعمت_الله_ولی
هر نفس آئینه ای از غیب بنماید به ما
گر نظر داری ببین آئینهٔ گیتی نما

این چنین علم شریفی می کنم تعلیم تو
ذوق اگر خواهی قدم نه سوی درویشان ما

#شاه_نعمت_الله_ولی
- دوبیتی شمارهٔ ۱۳
علمی که تو را پاک کند از من و ما
ماء القدسش نام کند مرد خدا

خواهی که حدث پاک شود از تو تمام
برخیز و بشو جامهٔ هستی و بیا

#شاه_نعمت_الله_ولی