معرفی عارفان
1.27K subscribers
34.4K photos
12.5K videos
3.22K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اربابِ حاجتیم و
زبان سؤال نیست


در حضرت کریم
تمنا چه حاجت است ..؟؟


#حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نه در برابر چشمی

نه غایب از نظری...


#حضرت_حافظ
در مسجد و میخانه خیالت اگر آید
محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم

گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی
چون صبح بر آفاق جهان سر بفرازم


#حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گر دست رسد در سر زلفین تو بازم
چون گوی چه سرها که به چوگان تو بازم

آن دم که به یک خنده دهم جان چو صراحی
مستان تو خواهم که گزارند نمازم

چون نیست نماز من آلوده نمازی
در میکده زان کم نشود سوز و گدازم


#حضرت_حافظ



مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
که به پیمانه کشی شهره شدم
روزالست

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست

می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست

کمر کوه کم است از کمر مور این جا
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست

به جز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست

جان فدای دهنش باد که در باغ نظر
چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست

حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد
یعنی از وصل تواش نیست به جز باده به دست



#حضرت_حافظ



به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟
که به شُکرِ پادشاهی ز نظر مران گدا را

ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را

مژهٔ سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا

دل عالمی بسوزی چو عِذار برفُروزی
تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را

چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی؟
دل و جان فدای رویت بنما عِذار ما را

به خدا که جرعه‌ای ده تو به
حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را



#حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار نفحه‌ای از گیسوی معنبر دوست

به جان او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست......


#حضرت_حافظ
شراب و عیش نهان چیست؟ کارِ بی‌بنیاد
زدیم بر صفِ رندان و هر چه بادا باد

گره ز دل بگشا وز سپهر یاد مکن
که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد

#حضرت_حافظ
ز انقلابِ زمانه عجب مدار که چرخ
از این فسانه هزاران هزار دارد یاد

قدح به شرطِ ادب گیر زان که ترکیبش
ز کاسهٔ سرِ جمشید و بهمن است و قباد

#حضرت_حافظ
که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند؟
که واقف است که چون رفت تخت جم، بر باد؟
ز حسرتِ لبِ شیرین هنوز می‌بینم
که لاله می‌دمد از خونِ دیدهٔ فرهاد
مگر که لاله بدانست بی‌وفاییِ دهر
که تا بزاد و بِشُد، جامِ می ز کف نَنَهاد


#حضرت_حافظ
بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم
مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد
نمی‌دهند اجازت مرا به سِیرِ سفر
نسیمِ بادِ مُصَلّا و آبِ رُکن آباد
قدح مگیر چو
حافظ مگر به نالهٔ چنگ
که بسته‌اند بر ابریشمِ طرب دلِ شاد


#حضرت_حافظ
خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز
پیشتر زان که شود کاسه سر خاک انداز

عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز

چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است
بر رخ او نظر از آینه پاک انداز

به سر سبز تو ای سرو که گر خاک شوم
ناز از سر بنه و سایه بر این خاک انداز

دل ما را که ز مار سر زلف تو بخست
از لب خود به شفاخانه تریاک انداز

ملک این مزرعه دانی که ثباتی ندهد
آتشی از جگر جام در املاک انداز

غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز

یا رب آن زاهد خودبین که به جز عیب ندید
دود آهیش در آیینه ادراک انداز

چون گل از نکهت او جامه قبا کن حافظ
وین قبا در ره آن قامت چالاک انداز


#حضرت_حافظ
⚘ای پادشاه خوبان
⚘داد از غم تنهایی

⚘دل بی تو به جان آمد
⚘وقت است که باز آیی




#حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خِرد که قید مجانین عشق می‌فرمود

به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه


#حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا
بنده معتقد و چاکر دولتخواهم

بسته‌ام در خم گیسوی تو امید دراز
آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم

ذره خاکم و در کوی توام جای خوش است
ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم


#حضرت_حافظ
کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست

چون چشم تو دل می‌برد از گوشه نشینان
همراه تو بودن گنه از جانب ما نیست

روی تو مگر آینه لطف الهیست
حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست

نرگس طلبد شیوه چشم تو زهی چشم
مسکین خبرش از سر و در دیده حیا نیست

از بهر خدا زلف مپیرای که ما را
شب نیست که صد عربده با باد صبا نیست

بازآی که بی روی تو ای شمع دل افروز
در بزم حریفان اثر نور و صفا نیست

تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست

دی می‌شد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست

گر پیر مغان مرشد من شد چه تفاوت
در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست

عاشق چه کند گر نکشد بار ملامت
با هیچ دلاور سپر تیر قضا نیست

در صومعه زاهد و در خلوت صوفی
جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست

ای چنگ فروبرده به خون دل حافظ
فکرت مگر از غیرت قرآن و خدا نیست

#حضرت_حافظ
سال‌ها پیرُویِ مذهبِ رندان کردم
تا به فتویِ خِرَد حرص به زندان کردم

من به سرمنزلِ عَنْقا نه به خود بُردم راه
قطعِ این مرحله با مرغِ سلیمان کردم

سایه‌ای بر دلِ ریشم فِکَن ای گنجِ روان
که من این خانه به سودایِ تو ویران کردم

توبه کردم که نبوسم لبِ ساقی و کنون
می‌گَزَم لب که چرا گوش به نادان کردم

در خِلاف‌آمدِ عادت، بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلفِ پریشان کردم

نقش مستوری و مستی نه به دستِ من و توست
آن چه سلطانِ ازل گفت بکن، آن کردم

دارم از لطفِ ازل جنَّتِ فردوس طمع
گر چه دربانی میخانه فراوان کردم

این که پیرانه‌سَرَم صحبتِ یوسف بنواخت
اجر صبریست که در کلبهٔ احزان کردم

صبح‌خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولتِ قرآن کردم

گر به دیوانِ غزل صدرنشینم چه عجب؟
سال‌ها بندگیِ صاحبِ دیوان کردم

#حضرت_حافظ
سال‌ها پیرُویِ مذهبِ رندان کردم
تا به فتویِ خِرَد حرص به زندان کردم

من به سرمنزلِ عَنْقا نه به خود بُردم راه
قطعِ این مرحله با مرغِ سلیمان کردم

سایه‌ای بر دلِ ریشم فِکَن ای گنجِ روان
که من این خانه به سودایِ تو ویران کردم

توبه کردم که نبوسم لبِ ساقی و کنون
می‌گَزَم لب که چرا گوش به نادان کردم

در خِلاف‌آمدِ عادت، بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلفِ پریشان کردم

نقش مستوری و مستی نه به دستِ من و توست
آن چه سلطانِ ازل گفت بکن، آن کردم

دارم از لطفِ ازل جنَّتِ فردوس طمع
گر چه دربانی میخانه فراوان کردم

این که پیرانه‌سَرَم صحبتِ یوسف بنواخت
اجر صبریست که در کلبهٔ احزان کردم

صبح‌خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولتِ قرآن کردم

گر به دیوانِ غزل صدرنشینم چه عجب؟
سال‌ها بندگیِ صاحبِ دیوان کردم

#حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اوّل به وفا میِ وصالم درداد
چون مست شدم جام جفا را سرداد


پر آب دو دیده و پر از آتش، دل
خاک ره او شدم به بادم برداد


#حضرت_حافظ



بیا که قصر امل سخت سست بنیا
دست
بیار باده که بنیاد عمر بر با
دست

غلام همت آنم که زیر چرخ ک
بود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزا
دست

چه گویمت که به میخانه دوش مست و خ
راب
سروش عالم غیبم چه مژده‌ها دا
دست

که ای بلندنظر شاهباز سدره ن
شین
نشیمن تو نه این کنج محنت آبا
دست

تو را ز کنگرهٔ عرش می‌زنند ص
فیر
ندانمت که در این دامگه چه افتا
دست

نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل
آر
که این حدیث، ز پیر طریقتم یا
دست

غم جهان مخور و پند من مبر از
یاد
که این لطیفهٔ عشقم ز رهروی یا
دست

رضا به داده بده ، وز جبین گره بگ
شای
که بر من و تو در اختیار
نگشا
دست

مجو درستی عهد از جهان سست ن
هاد
که این عجوز، عروس هزارداما
دست

نشان عهد و وفا نیست در تبسم
گل
بنال بلبل بی دل که جای فریا
دست

حسد چه می‌بری ای سست نظم بر
حافظ؟
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست



#حضرت_حافظ