معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.4K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
این نیست ره وصل که پنداشته‌ای
این نیست جهان جان که بگذاشته‌ای

آن چشمه که خضر خورد از او آب حیات
اندر ره تست لیکن انباشته‌ای

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۷۷
با خندهٔ بر بسته چرا خرسندی
چون گل باید که بی‌تکلف خندی

فرقست میان عشق کز جان خیزد
یا آنچه به ریسمانش برخود بندی

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۷۹
خوش خوش صنما تازه رخان آمده‌ای
خندان بدو لب لعل گزان آمده‌ای

آن روز دلم ز سینه بردی بس نیست
کامروز دگر به قصد جان آمده‌ای

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۸۸
با نااهلان اگر چو جانی باشی
ما را چه زیان تو در زیانی باشی

گیرم که تو معشوق جهانی باشی
آری باشی، ولی زمانی باشی

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۹۴
گر داد کنی درخور خود داد کنی
بیچاره کسی را که تواش یاد کنی

گفتی تو که بسیار بیادت کردم
من میدانم که چون مرا یاد کنی

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۹۱۷
آنکس که ترا به چشم ظاهر دیده است
بر سبلت و ریش خویشتن خندیده است

وانکس که ترا ز خود قیاسی گیرد
آن مسکین را چه خارها در دیده است

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۴۳
بر ما رقم خطا پرستی همه هست
بدنامی و عشق و شور و مستی همه هست

ای دوست چو از میانه مقصود توئی
جای گله نیست چون تو هستی همه هست

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۲۴۳
هان ای دل خسته روز مردانگیست
در عشق توم چه جای بیگانگیست

هر چیز که در تصرف عقل آید
بگذار کنون که وقت دیوانگیست

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۴۳۱
بر ما رقم خطا پرستی همه هست
بدنامی و عشق و شور و مستی همه هست

ای دوست چو از میانه مقصود توئی
جای گله نیست چون تو هستی همه هست

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۲۴۳
دلتنگم و دیدار تو درمان منست
بیرنگ رخت زمانه زندان منست

بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان منست

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۳۲۱
می‌پنداری که از غمانت رستم
یا بی‌تو صبور گشتم و بنشستم

یارب مرسان به هیچ شادی دستم
گر یک نفس از غم تو خالی هستم

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۳۵۷
زینگونه که من به نیستی خرسندم
چندین چه دهید بهر هستی پندم

روزیکه به تیغ نیستی بکشندم
گریندهٔ من کیست بر او می‌خندم

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۲۴۹
آن تازه تنی که در بلای تو بود
آغشته به خون کربلای تو بود

یارب که چه کار دارد و کارستان
آن بی‌کاری که از برای تو بود

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۴۶۲
سه چیز ز من ربوده‌ای بگزیده
صبر از دل و رنگ از رخ و خواب از دیده

چابک دستی که دست و بازوت درست
تصویر عقول چون تو نازائیده

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۶۲۹
هر جان عزیز کو شناسای رهست
داند که هر آنچه آید از کارگه است

بر زادهٔ چرخ و چرخ چون جرم نهی
کاین چرخ ز گردیدن خود بی‌گنه است

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۴۳۳
هرچند فراق پشت امید شکست
هرچند جفا دو دوست آمال ببست

نومید نمیشود دل عاشق مست
مردم برسد بهر چه همت دربست

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۴۳۷
مائیم که گه نهان و گه پیدائیم
گهمؤمنو گه یهود و گه ترسائیم

تا این دل ما قالب هر دل گردد
هر روز به صورتی برون می‌آئیم

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۳۲۴
بی‌بحر صفا گوهر ما سنگ آمد
بی‌جان جهان جان و جهان تنگ آمد

چون صحبت دوست صیقل جان و دلست
در جان گیرش که رافع زنگ آمد

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۵۹۰
صد مرحله زانسوی خرد خواهم شد
فارغ ز وجود نیک و بد خواهم شد

از بس خوبی که در پس پرده منم
ای بیخبران عاشق خود خواهم شد

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۷۵۳
ذات تو ز عیبها جدا دانستم
موصوف به مغز کبریا دانستم

من دل چکنم چونکه به تحقیق و یقین
خود را چو شناختم ترا دانستم

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۲۳۸