معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.4K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
کنار بسترم
       بنشین و
   دستم را بگیر ای عشق

برای آخرین سوگندها
  وقت زیادی نیست
  
#فاضل_نظری

تا بپیوندد به دریا‘ کوه را تنها گذاشت
رود رفت امّا مسیر رفتنش را جا گذاشت

هیچ وصلی بی‌جدایی نیست، این را گفت رود
دیده گلگون کرد و سر بر دامن صحرا گذاشت

هر که ویران کرد ویران شد در این آتش‌سرا
هیزم اوّل پایه‌ی سوزاندن خود را نهاد


اعتبار سر بلندی در فروتن بودن است
چشمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت

موج راز سر به مهری را به دنیا گفت و رفت
با صدف‌هایی که بین ساحل و دریا گذاشت

#فاضل_نظری

با آنکه بی دلیل رها میکنی مرا
آنقدر عاشقم که نمی پرسمت چرا؟

در پیچ و تاب عشق، به معنای هجر نیست
رودی ز رود دیگر اگر می شود جدا

خون می خوریم در غم و حرفی نمی زنیم
ما عاشق توایم همین است ماجرا

خوش باد روح آنکه به ما با کنایه گفت
گاهی به قدر صبر بلا میدهد خدا

حق با تو بود هرچه بکوشد نمی رسد
شیر نفس بریده به آهوی تیزپا

ای عشق! ای حقیقت باورنکردنی؛
افسانه ای بساز خود از داستان ما

#فاضل_نظری

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄🌼┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌
با خلق هر کس دعوی وارستگی دارد
بی‌شک به دنیا بیشتر وابستگی دارد

اینجا گریزی از تعلق نیست در هر حال
هر کس به چیزی در جهان دلبستگی دارد

پرسیدم از فرهاد آیا عشق شیرین بود؟
در پاسخم خندید، یعنی بستگی دارد

دنیا تماشایی‌ست اما زندگی اینجا
اندوه دارد، رنج دارد، خستگی دارد

ما تابع عشقیم و این بی‌تابی بی حد
چون خط ممتد تا ابد پیوستگی دارد

#فاضل_نظری


🍃❤️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگرچه شمعی و از سوختن نپرهیزی
نبینم ات که غریبانه اشک می ریزی!

هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن!
بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزی

خزان کجا، تو کجا تک درخت من! باید
که برگ ریخته بر شاخه ها بیاویزی

درخت، فصل خزان هم درخت می ماند
تو " پیش فصل" بهاری نه اینکه پاییزی

تو را خدا به زمین هدیه داده، چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی

خدا دلش نمی آمد که از تو جان گیرد
وگرنه از دگران کم نداشتی چیزی

#فاضل_نظری
.


این رقص موج زلف خروشنده‌ی تو نیست
این سیب سرخ ساختگی، خنده‌ی تو نیست

ای حُسنت از تکلّف آرایه بی‌نیاز
اغراق صنعتی است که زیبنده‌ی تو نیست

در فکر دلبری ز من بی‌نوا مباش
صیدی چنین حقیر، برازندهء‌ی تو نیست

شب‌های مه‌گرفته‌ مرداب بخت من
ای ماه! جای رقص درخشنده‌‌ی تو نیست

گمراهی مرا به حساب تو می‌‌نهند
این کسر شأن چشم فریبنده‌ی تو نیست

ای عمر! چیستی که به هرحال عاقبت
جز حسرت گذشته در آینده‌‌ی تو نیست

#فاضل_نظری
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار

اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد ، اینجاست

#فاضل_نظری
قاصدک‌های پریشان را که با خود باد برد
با خودم گفتم مرا هم می‌توان از یاد برد

ای که می‌پرسی چرا نامی ز ما باقی نماند
سیل وقتی خانه‌ای را برد از بنیاد برد

عشق می‌بازم که غیر از باختن در عشق نیست
در نبردی اینچنین هرکس به خاک افتاد برد

شور شیرین تو را نازم که بعد از قرن‌ها
هر که لاف عشق زد، نامی هم از فرهاد برد

جای رنجش نیست از دنیا که این تاراجگر
هر چه برد از آنچه روزی خود به دستم داد برد

در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست
هر که در میخانه از مستی نزد فریاد برد

#فاضل_نظری

‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄🌼┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌
تو از عبور جاده‌ها مرا بهانه کن فقط
به رنگ عاشقانه‌ها مرا ترانه کن فقط

من از عبور جاده‌ها نشانی تو خوانده‌ام
تو هم بیا و با دلت مرا نشانه کن فقط

به روی بام خانه‌ام بساز آشیانه‌ای
بیا کنار من بمان بیا و لانه کن فقط

منم که پر ز غصه‌ام اسیر دست یادها
بیا و قلب خسته را پر از ترانه کن فقط

#فاضل_نظری
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است، من اما نگرانم

در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم

چیزی که میان تو و من نیست غریبی است
صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

از سایه ی سنگین تو من کمترم آیا؟
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم

ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم.

                                
📝#فاضل_نظری
تو از عبور جاده‌ها مرا بهانه کن فقط
به رنگ عاشقانه‌ها مرا ترانه کن فقط

من از عبور جاده‌ها نشانی تو خوانده‌ام
تو هم بیا و با دلت مرا نشانه کن فقط

به روی بام خانه‌ام بساز آشیانه‌ای
بیا کنار من بمان بیا و لانه کن فقط

منم که پر ز غصه‌ام اسیر دست یادها
بیا و قلب خسته را پر از ترانه کن فقط

منتسب به #فاضل_نظری
مثل آتش بی‌قرارم، مثل طوفان بی‌وطن
دیگران از من گریزانند و من از خویشتن!

بی‌جهت، بیهوده، بیخود، بی‌سبب، بی‌فایده
عشق وقتی نیست، معنایی ندارد زیستن

زندگی باهمدم نااهل جان فرسودن است
من چنین زندانی‌ام با خویش در یک پیرهن

دوستی پژواک تنهایی‌ست اما همچنان
تا جوابی بشنوی از کوه فریادی بزن

عاقبت در خواب بوسیدم تو را، با این حساب
من به خوشبختی بدهکارم، نه خوشبختی به من

✍🏻#فاضل_نظری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر حتی سراسر جلوه‌ی رنگین کمان باشی
تو را یک رنگ می‌بینند وقتی آسمان باشی

به جز آیینه چیزی نیست این دنیا، به این معنا
اگر زیباست یعنی باید از خود قدردان باشی

اگر چون رودها از خود گذشتن را بیاموزی
به حال سنگ‌ها هم می‌توانی مهربان باشی

به جای آنچه بخشیدی به من چیزی بخواه از من
چرا با من نمی‌خواهی شبیه دیگران باشی

مرا هر چند با از خود گذشتن شادمان کردی
تو بی من می‌توانستی خودت هم شادمان باشی

✍🏻#فاضل_نظری
معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟
من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست؟

گاه اگر از دوست پیغامی نیاید بهتر است
داستان‌هایی که مردم از تو می‌گویند چیست؟

خود قضاوت کن اگر درمان دردم عشق توست
این سر آشفته و این قلب ناخرسند چیست؟

چند روز از عمر گل‌های بهاری مانده است
ارزش جان کندن گل‌ها در این یک چند چیست؟

از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش
چاره‌ی معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟

عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز
حاصل آغوش گرم آتش و اسپند چیست؟


#فاضل_نظری
چون برکه امشب غرق در زیبایی‌ام با تو
ای ماه! کامل شد شب رویایی‌ام با تو

تنهاییِ انسان ندارد گرچه پایانی
ای عشق پنهان می‌شود تنهایی‌ام با تو

تلخ است و شیرین خنده‌ی سرمستی‌ات با من
شاد است و غمگین گریه‌ی شیدایی‌ام با تو

دلتنگم و دلواپسم یعنی چه خواهد کرد
بی‌تابی‌ام با خویش و بی‌پروایی‌ام با تو

گفتی شراب بوسه را باید نهان نوشید
پر کن که ترسی نیست از رسوایی‌ام‌ با تو


✍🏻#فاضل_نظری


🌺🍂
Mosafere Gharib
Homeyra
حمیرا


مسافر غریب
🌺



چشم خون، حال پریشان، قلب غمگین، جان مست
کودکم! دستم پر از اسباب‌ بازی‌ های توست

#فاضل_نظری
🕊🕊
ای عشق! ای شکنجه‌گر مهربان من
دلسوزی تو می‌زند آتش به جان من

من راضی‌ام به مرگ، مرا زجرکش مکن
درد فراق بیشتر است از توان من

کام از هزار جام گرفتم ولی هنوز
خالی‌ست جای بوسهء تو، بر لبان من

ویرانه است خانه من بی حضور تو
آشفته  است بی‌سر زلفت جهان من

بازآ و قفل بشکن و آزاد کن مرا
ای قهرمان گمشدهء داستان من

بر تربتم دو غنچه به هم بوسه می‌زنند
عشق است و زنده است هنوز آرمان من



#فاضل_نظری


🍃🩷
مرا تو راحت جانی و من تو را نگران
گناه کیست که من با توام تو با دگران

اگر بهشت بهایش تو را نداشتن است
جهنم است بهشتی که نیستی تو در آن

به جست‌و جوی تو در چشم خلق خیره شدم
غریبه‌اند برایم تمام رهگذران

نهان چگونه نگه دارمت ز چشم رقیب
چقدر راهزن اینجاست بین همسفران

عجب ز عشق که هر کس روایتی دارد
از این گدازه‌ی آتشفشان در فوران

خموش باش که با دیگران نمی‌گویند
رموز تجربه‌ وحی را پیامبران..

#فاضل_نظری
باز هم باغچه از غنچه پژمرده پر است
شهر، از مردم دلتنگ و دل آزرده پر است

گر زمین خوردم و برخاستم ای دوست! چه غم
خاک این میکده از مست زمین خورده پر است

گیر از قصه این غصه هم آگاه شدم
زندگی روز و شبش از غم نشمرده پر است

بی سبب نیست که یادآور تنهای هاست
آه از آیینه که از خاطر افسرده پر است

عشق حق داشت اگر تور نینداخت به آب
برکه بخت من از ماهی دلمرده پر است
.
#فاضل_نظری
در کوله بار قسمتِ ما، غم زیاد بود
کم بود عمرِ ما، و همین کم زیاد بود

آن‌سوی شوق و شادی و شور و نشاط ما
اندوه و رنج و غصه و ماتم زیاد بود

این یک دو روز را که به آن عمر گفته‌اند
یک‌دم نبود بیش و همان دم زیاد بود

گیرم چکید قطره‌ای از عشق روی خاک
آن هم برای عالم و آدم زیاد بود

چیزی نصیب من نشد از کارگاه عشق
غیر از غمی که از سر من هم زیاد بود

#فاضل_نظری