معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.1K photos
13K videos
3.25K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
ماه من عیدست و شهری را نظر بر روی توست
روی تو چون ماه عید و ماه نو ابروی توست

روشن آن چشمی که ماه عید بر روی تو دید
شادی آن کس که روز عید پهلوی توست

#هلالی_جغتایی
.
چون حل نمی شود بسخن مشکلات عشق
در حیرتم که: فایده قیل و قال چیست؟

#هلالی_جغتایی

.
ای گُل از شکلِ تو با ناز و خرامت گويم
هر چه گويم همه داری، ز کدامت گويم؟

تو پری يا مَلکی؟ يا مهِ اُوجِ فَلَکی
حيرتم سوخت، ندانم، به چه نامت گويم؟

قد برافراختی و سروِ بلندت گفتم
رخ برافروز، که تا ماهِ تمامت گويم

کی توانم که: کنم پيش تو آغازِ کلام؟
من که هرگز نتوانم که سلامت گويم

در مقامی که دم از افسرِ جمشيد زنند
بنده از خاک ِ کف ِ پای غلامت گويم

پاسبان ساز بدين دولت بيدار مرا
تا غم خود همه شب با در و بامت گويم

ساقيا، جام به کف‘ هوشِ
هلالی بردی
يارب! از جام لبت يا لب جامت گويم؟

#هلالی_جغتایی
دور از تـــو ، صبوری نتواند دل مــــن

وصل تو حیات خویــــش داند دل مــــن

آهستــه رو ای دوست ! که دل همره توست

زنهار ! چنان مــرو که مانَد دل مــــن

#هلالی_جغتایی
یار ، چون در جامِ می ،

بیند رخِ گُل‌فام را ،




عکسِ رویَش ،

چشمه‌ی خورشید سازد جام را ،




#هلالی_جغتایی


مصرع اول را بعضی‌ها بدینگونه نیز می‌خوانند : 👇👇👇

یار ، چون در جام می‌بیند ،

رُخِ گُل‌فام را ،
.


یار آن‌جا و من این‌جا، وه! چه باشد گر فلک

یار را این‌جا رسانَد یا بَرَد آن‌جا مرا



#هلالی_جغتایی
دلا، تا می‌توان امروز فرصت را غنیمت دان
که در عالم نمی‌داند کسی احوال فردا را

#هلالی_جغتایی
آرزومندِ توام ، بنمای رویِ خویش را ،


ور نه ، از جانم برون کن ،،، آرزویِ خویش را ،





جان در آن زلف است ، کمتر شانه کن ، تا نگسلی ،

هم ، رگِ جانِ مرا ،،، هم ، تارِ مویِ خویش را ،





#هلالی_جغتایی
غم نیست، گر ز داغ تو می‌سوزدم جگر

داری هزار سوخته، من هم یکی دگر ...!

#هلالی_جغتایی
چند پنهان کنم افسانه‌ی هجران از تو؟
حال من بر همه پيداست، چه پنهان از تو؟

شمع جمعی و همه سوخته‌ی وصل تواند
گنج حسنی و جهانی همه ويران از تو

باری ای کافر بی رحم،    چه در دل داری؟
که نياسود دل هيچ مسلمان از تو

جَيب گل پيرهنان چاک شد از دست غمت
ورنه بودی همه را سر به گريبان از تو

نيست اين غنچه‌ی خندان که شکفته‌ست به باغ
دل خونين جگران ست پريشان از تو

غنچه در باغ ز باد سحر آشفته نبود
بلکه صد پاره دلی داشت پريشان از تو

طالب وصل تو را محنت هجران شرط است
تا ميسر نشود کام دل آسان از تو

آن پری بزم بياراست،    هلالی برخيز ،
جام جم گير، که شد ملک سليمان از تو




#هلالی_جغتایی

ترکِ یاری کردی و من همچنان یارم تو را!
دشمنِ جانی و از جان دوست‌تر دارم تو را!

گر به صد خارِ جفا آزرده سازی خاطرم
خاطرِ نازک به برگ گل نیازارم تو را!


#هلالی_جغتایی
این‌چنین‌بی‌رحم و سنگین‌دل ڪه جانان من است

ڪی دل او سوزد از داغی ڪه بر جان من است


#هلالی_جغتایی
سحرگاهان که چون خورشید
از منزل برون آیی

برخسار جهان افروز عالم را بیارایی

برعنایی به از سروی،
بزیبایی فزون از گل

تعالی الله! چه لطفست این؟
بزیبایی و رعنایی

#هلالی_جغتایی
روزم از بیمِ رقیبان نیست رَه در کویِ او
شَب‌رُو اَم لیکن چه حاصل چون نبینم رویِ او

#هلالی_جغتایی
آن‌قَدَر سرکشی و ناز، که باید، داری
شیوه‌ٔ مهر و وفا هم قَدَری می‌باید

#هلالی_جغتایی
من گرفتار و تو در بندِ رضای دگران
من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران

گنجِ حُسنِ دگران را چه کنم بی رُخِ تو؟
من برای تو خرابم، تو برای دگران...

خلوتِ وصلِ تو جای دگرانَست، دریغ!
کاش بودم منِ دلخسته به جای دگران

پیش از این بود هوای دگران در سرِ من
خاکِ کویت ز سرم بُرد هوای دگران

گفتی امروز بلای دگران خواهم شد
روزیِ من شَوَد ای کاش، بلای دگران

دلِ غمگینِ هلالی به جفای تو خوش است
ای جفاهای تو خوش تر ز وفای دگران

#هلالی_جغتایی
خوبان اگر چه هر طرفی می‌کشند صف
تو در میان جان منی، جمله بر طرف

حالا به پای‌بوس خیالت مشرفم
گر دولت وصال تو یابم، زهی شرف!

#هلالی_جغتایی
دوستان، امشب دوای درد محزونم کنید
بر سرم افسانه ای خوانید و افسونم کنید

نیست اندوه مرا با درد مجنون نسبتی
می شوم دیوانه گر نسبت بمجنونم کنید

لاله گون شد خرقه صد چاکم از خوناب اشک
شرح این صورت بشوخ جامه گلگونم کنید


#هلالی_جغتایی
یارِ من، وه! که مرا یار نداند هرگز
قدرِ یارانِ وفادار نداند هرگز

خوش طبیبی‌ست مسیحا دَم و جان‌بخشْ ولی
چاره‌ی عاشق و بیمار نداند هرگز

دردمندی، که چو من تلخیِ هجران نچشید
لذتِ شربتِ دیدار نداند هرگز

ما کجا قدرِ تو دانیم؟ که یک موی تو را
هیچ‌کس قیمت و مقدار نداند هرگز

دردِ خود با تو چه گویم؟ که دلِ نازک تو
حالِ دل‌های گرفتار نداند هرگز

از هلالی مطلب هوش، که آن مستِ خراب
شیوه ی مردمِ هُشیار نداند هرگز

#هلالی_‌جغتایی
چند پنهان کنم افسانهٔ هجران از تو
حال مَن بر همه پیداست، چه پنهان از تو

باری، ای کافر بی رَحم، چه در دل داری
که نیاسود دل هیچ مسلمان از تو

#هلالی_جغتایی