معرفی عارفان
1.08K subscribers
32.6K photos
11.7K videos
3.17K files
2.66K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
تیز فهمی، دور بینی، دلبری، رامش گری

راست طبعی، غمگساری، مونسی، دلداده‌ای...


#نظامی_گنجوی
بیا ساقی ، آن آبِ آتش‌خیال ،

درافکن ، بِدان کَهرُباگون‌سفال ،




گوارنده‌آبی ، کزین تیره‌خاک ،

بِدو ، شاید اندوه را ،، شُست پاک ،




#نظامی
معرفی عارفان
بیا ساقی ، آن آبِ آتش‌خیال ، درافکن ، بِدان کَهرُباگون‌سفال ، گوارنده‌آبی ، کزین تیره‌خاک ، بِدو ، شاید اندوه را ،، شُست پاک ، #نظامی
شبی روشن از روز و ، رخشنده‌تر ،

مَهی ،، زآفتابی درفشنده‌تر ،




ز سرسبزیِ گنبدِ تابناک ،

زمرّد شده ، لوحِ طفلانِ خاک ،





ستاره ، بر آن لوحِ زیبا ،، ز سیم ،

نوشته بَسی حرف ،، از امّید و بیم ،




دبیری ، که آن حرف‌ها را ، شناخت ،

درین غارِ بی غور ،، منزل نساخت ،




#نظامی


در مصرع اول :


شبی روشن از روز و ، رخشنده‌تر = شبی روشن‌تر از روز بلکه درخشنده‌تر از روز
معرفی عارفان
به شغلِ جهان ، رنج بردن ، چه سود؟ ، که روزی ،،، به کوشش نشاید فزود ، جهان ،، غم نیرزد ، به شادی گرای ، نه کز بهرِ غم کرده‌اند این سرای ، #نظامی
جهان ، از پیِ شادی و دلخوشی‌ست ،

نه از بهرِ بیداد و محنت‌کشی‌ست ،




در این جایِ سختی ، نگیریم سخت ،

از این چاهِ بی بُن ،، برآریم رَخت ،




#نظامی
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل

چونکه ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد

زان ولایت که مهتران دارند
بهترین جای بهتران دارند

#نظامی
داستان پیرزن و سلطان سنجر

از «مخزن‌الاسرار» حکیم
#نظامی_گنجوی:
[ مقالت چهارم ]

شحنه بوَد مست که آن خون کند
عربده با پیرزنی چون کند؟!

رطل‌زنان دخل ولایت برند
پیره‌زنان را به جنایت برند

آنکه درین ظلم، نظر داشته است
سِتر من و عدل تو برداشته است

گر ندهی دادِ من ای شهریار!
با تو رود روز شمار، این شمار

داوری و داد، نمی‌بینمت
وز ستم آزاد، نمی‌بینمت

از مَلکِان قوّت و یاری رسد
وز تو به ما بین که چه خواری رسد!

شاه که ترتیب ولایت کند
حکم رعیّت به رعایت کند

عالَم را زیر و زبر کرده‌ای
تا تویی، آخِر چه هنر کرده‌ای؟!

سنجر کاقلیم خراسان گرفت
کرد زیان کاین سخن آسان گرفت

شرم درین طارم ازرق نماند
آب درین خاک معلّق نماند



رطل‌زنان: میخوارن. رطْل: پیمانۀ شراب.
طارم ازرق: آسمان
آب: آبرو و شرف
سخن کان از سر اندیشه ناید
نوشتن را و گفتن را نشاید

سخن را سهل باشد نظم دادن
بباید لیک بر نظم ایستادن

سخن بسیار داری اندکی کن
یکی را صد مکن صد را یکی کن
#نظامی_گنجوی
عمر ، به خشنودیِ دل‌ها ،،، گذار ،



تا ، ز تو خوشنود بُوَد کردگار ،




#نظامی
معرفی عارفان
عمر ، به خشنودیِ دل‌ها ،،، گذار ، تا ، ز تو خوشنود بُوَد کردگار ، #نظامی
#هر که ، به نیکی عمل آغاز کرد ،


نیکیِ او ،،، روی بِدو باز کرد ،




#نظامی


هر‌کس که کار نیک و خیر انجام داد آن نیکی به خودش باز‌گشت .
معرفی عارفان
#هر که ، به نیکی عمل آغاز کرد ، نیکیِ او ،،، روی بِدو باز کرد ، #نظامی هر‌کس که کار نیک و خیر انجام داد آن نیکی به خودش باز‌گشت .
#سایهٔ خورشیدسواران ، طلب ،

رنجِ خود و ، راحتِ یاران ، طلب ،

در سایه و رَوشِ خورشید‌سواران و بلند‌مرتبگان بُرو و مانندِ آنها باش‌ ، رنج را برای خود و آسانی را برای خلقِ خدای بطلب ‌. (خورشید‌سوار کنایه است انسان‌های بلند‌مرتبه)




#گرم شو از مِهر و ، ز کین ، سرد باش ،

چون مَه و خورشید ، جوانمرد باش ،



در مِهر‌وَرزی بکوش و در کین‌خواهی و نفرت ، سرد و بی‌رغبت باش مانند ماه و خورشید بر همه‌کس بخشنده و جوانمرد باش .




#نظامی
این نامـه زمـن که بی‌قــرارم
    نـزدیـک تـو ای قـــرار کارم :

    مـن خــاڪ تـواَم بدین خـرابی
    تـو آب کِه ای که روشـن آیی؟
    من در قـدم تو می‌شـوم پسـت
    تو در کمـر که می‌زنی دسـت؟

    ای کعبـه ی من جمــال رویت
    محـراب من آستــــان کویـت
    ای گنـج ! ولی به دست اغیار !
    زان گنـج به دست دوسـتان مار
    بنـــْواز مـرا .. مـزن که خاکم
    افــروختــه کن که گـردناکـم

    اینسـت که عهـد من شکستی؟
    در عهـده ی دیگـری نشســتی
    با مـن به زبان فــریب ســازی
    با او به مــــراد عشــق بـازی
    گر عاشــقی آه صـادقــت کو؟
    با مـن نفـس مـوافقــت کـو ؟
    در عشق تو چون موافقی نیست
    این سلطنت است عاشقی نیست


  
#نظامی
  
#خمسه_لیلی_و_مجنون

‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌
لیلی به کرشمه، زلف بر دوش
مجنون به وفاش، حلقه در گوش

لیلی سرِ زلف شانه می کرد
مجنون دُرِ اشک دانه می کرد

#نظامی_گنجوی