تاج زر گر بودش فتنه ی از بهر خود است
فتنه این است که در زیر کلاه نمد است
معنی تجربه بشناس و ره تجربه گیر
تا بدانی که تو را ظلم عدالت مدد است
در میانی خزف و گوهرم اندیشه به جاست
من که دی هر که نکو یافتم امروز بد است
گر شود جام بدل شخص مبدل نشود
هر کجا یا صنم آمد به زبان یا صمد است
حسد تهمت آزادی سروم بگداخت
این مرادی است که بر تهمت او هم حسد است
رقم هندسه عرفی منه اشعار مرا
هر جه زین باغ بروید گل سر سبد است
#عرفی شیرازی
فتنه این است که در زیر کلاه نمد است
معنی تجربه بشناس و ره تجربه گیر
تا بدانی که تو را ظلم عدالت مدد است
در میانی خزف و گوهرم اندیشه به جاست
من که دی هر که نکو یافتم امروز بد است
گر شود جام بدل شخص مبدل نشود
هر کجا یا صنم آمد به زبان یا صمد است
حسد تهمت آزادی سروم بگداخت
این مرادی است که بر تهمت او هم حسد است
رقم هندسه عرفی منه اشعار مرا
هر جه زین باغ بروید گل سر سبد است
#عرفی شیرازی
منزلگه دلها همه کاشانهٔ عشق است
هرجا که دلی گم شده در خانهٔ عشق است
ویرانهٔ جاوید بماند دل بیعشق
آن دل شود آباد که ویرانهٔ عشق است
فرزانه درآید به پریخانهٔ مقصود
هرکس که در این بادیه دیوانهٔ عشق است
پیمانهٔ زهر فلکم تلخ نسازد
این حوصله تلخیکش پیمانهٔ عشق است
هرکس به لبش گرم شود چشم تبسم
با او ننشینند که بیگانهٔ عشق است
عرفی دل و دین باختهای دلخوش او باش
اینها ثمر کاشتن دانهٔ عشق است
#عرفی_شیرازی
هرجا که دلی گم شده در خانهٔ عشق است
ویرانهٔ جاوید بماند دل بیعشق
آن دل شود آباد که ویرانهٔ عشق است
فرزانه درآید به پریخانهٔ مقصود
هرکس که در این بادیه دیوانهٔ عشق است
پیمانهٔ زهر فلکم تلخ نسازد
این حوصله تلخیکش پیمانهٔ عشق است
هرکس به لبش گرم شود چشم تبسم
با او ننشینند که بیگانهٔ عشق است
عرفی دل و دین باختهای دلخوش او باش
اینها ثمر کاشتن دانهٔ عشق است
#عرفی_شیرازی
چو گردم تنگدل شرح غمت هم با غمت گویم
که در شرعِ محبت کفر باشد محرمی دیگر
هم از غم تنگدل گشتم هم از شادی، که را خوانم؟
که بنماید دلم را ره به سوی عالمی دیگر...
قدم چون رنجه فرمودی به بالینم، مرو در دَم
به غایت مشرفم بر مرگ، بنشین یک دمی دیگر!
#عرفی_شیرازی
که در شرعِ محبت کفر باشد محرمی دیگر
هم از غم تنگدل گشتم هم از شادی، که را خوانم؟
که بنماید دلم را ره به سوی عالمی دیگر...
قدم چون رنجه فرمودی به بالینم، مرو در دَم
به غایت مشرفم بر مرگ، بنشین یک دمی دیگر!
#عرفی_شیرازی
خاموشی من، قفل نهان خانه ی عشق است
افسانه ی من، گریه ی مستانه ی عشق است
دیوانه دل من ، که درو فتنه زند جوش
گنجی است، که آرایش ویرانه ی عشق است
شوریده شد از ناخن عشق، این دل صد شاخ
این زلف پریشان شده، از شانه ی عشق است
صد دشنه خورد عقل، که خاری کشد از پای
این ها گل آن است، که بیگانه ی عشق است
از منطق و حکمت، نگشاید اثر شوق
این ها همه آرایش، افسانه ی عشق است
هر شمع، که در انجمن دهر، بر افروخت
گر آتش طور است، که پروانه ی عشق است
"عرفی"! دل افتاده ام از کعبه چه جویی؟
دیری است که او، فرش صنم خانه ی عشق است
#عرفی شیرازی
افسانه ی من، گریه ی مستانه ی عشق است
دیوانه دل من ، که درو فتنه زند جوش
گنجی است، که آرایش ویرانه ی عشق است
شوریده شد از ناخن عشق، این دل صد شاخ
این زلف پریشان شده، از شانه ی عشق است
صد دشنه خورد عقل، که خاری کشد از پای
این ها گل آن است، که بیگانه ی عشق است
از منطق و حکمت، نگشاید اثر شوق
این ها همه آرایش، افسانه ی عشق است
هر شمع، که در انجمن دهر، بر افروخت
گر آتش طور است، که پروانه ی عشق است
"عرفی"! دل افتاده ام از کعبه چه جویی؟
دیری است که او، فرش صنم خانه ی عشق است
#عرفی شیرازی
هرگز مگو که کعبه ز بتخانه خوشتر است
هر جا که هست جلوهی جانانه خوشتر است
با برهمن حدیث محبت رواست، لیک
در دام طایر حرم این دانه خوشتر است
تسبیح و زهد خوش بود اما در این دو روز
جشن گل است، شیشه و پیمانه خوشتر است
گر در بهشت باده کشی فتنه گل کند
ساغر کشی به گوشهی میجانه خوشتر است
گر شرط دوستی بشناسی به حسن شمع
اول محبت تو به پروانه خوشتر است
در صحبتی که شرم و ادب نیست فیض نیست
زان رو مرو به صحبت بیگانه خوشتر است
با نوش نیش مردم چشمم کرشمههاست
هم صحبتی به مردم دیوانه خوشتر است
کفران نعمت گله مندان بی ادب
در کیش من ز شکر گدایانه خوشتر است
عرفی منال بیهده، احوال دل مگو
کز نالههای بی اثر، افسانه خوشتر است
#عرفی_شیرازی
هر جا که هست جلوهی جانانه خوشتر است
با برهمن حدیث محبت رواست، لیک
در دام طایر حرم این دانه خوشتر است
تسبیح و زهد خوش بود اما در این دو روز
جشن گل است، شیشه و پیمانه خوشتر است
گر در بهشت باده کشی فتنه گل کند
ساغر کشی به گوشهی میجانه خوشتر است
گر شرط دوستی بشناسی به حسن شمع
اول محبت تو به پروانه خوشتر است
در صحبتی که شرم و ادب نیست فیض نیست
زان رو مرو به صحبت بیگانه خوشتر است
با نوش نیش مردم چشمم کرشمههاست
هم صحبتی به مردم دیوانه خوشتر است
کفران نعمت گله مندان بی ادب
در کیش من ز شکر گدایانه خوشتر است
عرفی منال بیهده، احوال دل مگو
کز نالههای بی اثر، افسانه خوشتر است
#عرفی_شیرازی
گر نخٖل وفا بـر ندهد چشم تری هست
تا ریشه در آب است امید ثمری هست
آن دل که پـریشان شود از ناله ی بلبل
در دامنش آویز که با وی خبری هست
#عرفی_شیرازی
تا ریشه در آب است امید ثمری هست
آن دل که پـریشان شود از ناله ی بلبل
در دامنش آویز که با وی خبری هست
#عرفی_شیرازی
از آن به درد دگر هر زمان گرفتارم
که شیوه های تو را با هم آشنایی نیست
ز عشق و حالت عرفی سوال کردم، گفت
هنر بسی است کسی را که بی وفایی نیست
#عرفی_شیرازی
که شیوه های تو را با هم آشنایی نیست
ز عشق و حالت عرفی سوال کردم، گفت
هنر بسی است کسی را که بی وفایی نیست
#عرفی_شیرازی
ماییم و دلی سربسر افگار و دگر هیچ
گر چیز دگر نیست،غم یار و دگر هیچ
عمر ابد و راحت جاوید من این است
درد تو و جان دادن دشوار و دگر هیچ
صد شیوهٔ جانسوز بوَد برهَمَنی را
ماییم و همین بستن زنّار و دگر هیچ
نازیم به محنتکدهٔ عشق که در وی
یأس است و پریشانیِ بسیار و دگر هیچ
مُردیم و ندیدیم ز صد کامْ یکی لیک
بردیم همین حسرت دیدار و دگر هیچ
این جوی عسل جوید و آن چشمهٔ کوثر
"عرفی"! چه گواراست غم یار و دگر هیچ.
#عرفی_شیرازی
#هیچ
گر چیز دگر نیست،غم یار و دگر هیچ
عمر ابد و راحت جاوید من این است
درد تو و جان دادن دشوار و دگر هیچ
صد شیوهٔ جانسوز بوَد برهَمَنی را
ماییم و همین بستن زنّار و دگر هیچ
نازیم به محنتکدهٔ عشق که در وی
یأس است و پریشانیِ بسیار و دگر هیچ
مُردیم و ندیدیم ز صد کامْ یکی لیک
بردیم همین حسرت دیدار و دگر هیچ
این جوی عسل جوید و آن چشمهٔ کوثر
"عرفی"! چه گواراست غم یار و دگر هیچ.
#عرفی_شیرازی
#هیچ
چرا خِجِل نکند چشم اشکبار، مرا
که آرزوی دل آورد در کنار، مرا
نه رام مردمِ اهلم ،نه صید مُرشِد شهر
نشسته ام که نسیمی کند شکار، مرا
ز بیم فتنه ی شادی چو کودکان، همه عمر
غمت گرفته در آغوش و در کنار ،مرا...
#عرفی_شیرازی
که آرزوی دل آورد در کنار، مرا
نه رام مردمِ اهلم ،نه صید مُرشِد شهر
نشسته ام که نسیمی کند شکار، مرا
ز بیم فتنه ی شادی چو کودکان، همه عمر
غمت گرفته در آغوش و در کنار ،مرا...
#عرفی_شیرازی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🕊
🍀
به زهر تشنهلبم با شکر چه کار مرا
دراز باد شبم با سحر چه کار مرا
مرا نشاط تماشا بس از بهشت وصال
به قیمت کم و بیش ثمر چه کار مرا
ز بهر کاوش دل اهل درد نیش طلب
من و نگاه تو، با نیشتر چه کار مرا
مرا فریب دهد نالهای و به غم گوید
ز من ترانه شنو با اثر چه کار مرا
ز ناز شربت کوثر نمیچشیدم، آه
به آتش دل داغ جگر چه کار مرا
من و شکستن افغان به سینه در شب غم
به نغمه سنجی مرغ سحر چه کار مرا
چرا ز غرفی جانباز سر نمیطلبی
فدای تیغ تو جانم، به سر چه کار مرا
#عرفی_شیرازی
🍀
به زهر تشنهلبم با شکر چه کار مرا
دراز باد شبم با سحر چه کار مرا
مرا نشاط تماشا بس از بهشت وصال
به قیمت کم و بیش ثمر چه کار مرا
ز بهر کاوش دل اهل درد نیش طلب
من و نگاه تو، با نیشتر چه کار مرا
مرا فریب دهد نالهای و به غم گوید
ز من ترانه شنو با اثر چه کار مرا
ز ناز شربت کوثر نمیچشیدم، آه
به آتش دل داغ جگر چه کار مرا
من و شکستن افغان به سینه در شب غم
به نغمه سنجی مرغ سحر چه کار مرا
چرا ز غرفی جانباز سر نمیطلبی
فدای تیغ تو جانم، به سر چه کار مرا
#عرفی_شیرازی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍀
🕊
گر شوم صد سال محروم از نگاه روی دوست
دیده نگشایم مگر وقتی که آیم سوی دوست
تا قیامت هر سر مویم جدا در خون تپد
گر به آرامم نباشد رخصت از سرکوی دوست
#عرفی_شیرازی
🕊
گر شوم صد سال محروم از نگاه روی دوست
دیده نگشایم مگر وقتی که آیم سوی دوست
تا قیامت هر سر مویم جدا در خون تپد
گر به آرامم نباشد رخصت از سرکوی دوست
#عرفی_شیرازی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
منزلگه دل ها همه کاشانه ی عشق است
هر جا که دلی گم شده در خانه ی عشق است
ویرانه ی جاوید بماند دل بی عشق
آن دل شود آباد که ویرانه ی عشق است
فرزانه در آید به پری خانه ی مقصود
هر کس که در این بادیه دیوانه ی عشق است
پیمانه ی زهر فلکم تلخ نسازد
این حوصله تلخی کش پیمانه ی عشق است
هر کس به لبش گرم شود چشم تبسم
با او ننشینند که بیگانه ی عشق است
عرفی دل و دین باخته ای دلخوش او باش
این ها ثمر کاشتن دانه ی عشق است
#عرفی_شیرازی
هر جا که دلی گم شده در خانه ی عشق است
ویرانه ی جاوید بماند دل بی عشق
آن دل شود آباد که ویرانه ی عشق است
فرزانه در آید به پری خانه ی مقصود
هر کس که در این بادیه دیوانه ی عشق است
پیمانه ی زهر فلکم تلخ نسازد
این حوصله تلخی کش پیمانه ی عشق است
هر کس به لبش گرم شود چشم تبسم
با او ننشینند که بیگانه ی عشق است
عرفی دل و دین باخته ای دلخوش او باش
این ها ثمر کاشتن دانه ی عشق است
#عرفی_شیرازی
منزلگه دل ها همه کاشانه ی عشق است
هر جا که دلی گم شده در خانه ی عشق است
ویرانه ی جاوید بماند دل بی عشق
آن دل شود آباد که ویرانه ی عشق است
فرزانه در آید به پری خانه ی مقصود
هر کس که در این بادیه دیوانه ی عشق است
پیمانه ی زهر فلکم تلخ نسازد
این حوصله تلخی کش پیمانه ی عشق است
هر کس به لبش گرم شود چشم تبسم
با او ننشینند که بیگانه ی عشق است
عرفی دل و دین باخته ای دلخوش او باش
این ها ثمر کاشتن دانه ی عشق است
#عرفی_شیرازی
هر جا که دلی گم شده در خانه ی عشق است
ویرانه ی جاوید بماند دل بی عشق
آن دل شود آباد که ویرانه ی عشق است
فرزانه در آید به پری خانه ی مقصود
هر کس که در این بادیه دیوانه ی عشق است
پیمانه ی زهر فلکم تلخ نسازد
این حوصله تلخی کش پیمانه ی عشق است
هر کس به لبش گرم شود چشم تبسم
با او ننشینند که بیگانه ی عشق است
عرفی دل و دین باخته ای دلخوش او باش
این ها ثمر کاشتن دانه ی عشق است
#عرفی_شیرازی