معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
تو هر غروب،نظر می‌کنی به خانه‌ی من
دريغ!پنجره خاموش و خانه تاريک است
هنوز ياد مرا پشت شيشه می‌بينی
که از تو دور،ولی با دل تو نزديک است

هنوز،پرده تکان می‌خورد ز بازی باد
ولي دريغ که در پشت پرده نيست کسی
در آن اجاق کهن،آتشی نمی‌سوزد
در آن اتاق تهی‌،پر نمی‌زند مگسی

هنوز بر سر رف،برگ‌های خشکيده
نشان آن همه گل‌های رفته‌بر‌باد است
هنوز روی زمين،‌پاره‌عکس‌های قديم
گواه آن همه ايام رفته‌از‌ياد است

درخت پيچک ايوان ما،رميده ز ما
گشوده سوی درختان دوردست آغوش
ستاره‌ها،همه در قاب شيشه محبوس‌اند
قناريان،همه در گوشه‌ی قفس خاموش

درون خانه‌ی ما‌،‌گرمی نفس‌ها نيست
درون خانه‌ی ما‌،سردی جدايی‌هاست
درون خانه‌ی ما،جشن دوستی‌ها نيست
درون خانه‌ی ما،مرگ آشنايی‌هاست

چه شد،چگونه شد ای بی‌نشان کبوتر بخت
که خواب ما به سبک‌بالی سپيده گذشت
جهان کر است و من آن گنگ خواب‌ديده هنوز*
چه‌ها که در دل اين گنگ خواب‌ديده گذشت

به گوش می‌شنوم هر شب از هجوم خيال
صدای گرم تو را در سکوت خانه هنوز
برای کودک گريان ترانه می‌خواندی
مرا ز خواب برانگيزد آن ترانه هنوز

تو هر غروب،نظر می‌کنی به خانه‌ی من
دريغ!پنجره خاموش و خانه تاريک است
خيال کيست در آن سوی شيشه‌های کبود
که از تو دور،ولی با دل تو نزديک است...

من از دريچه،تو را در خيال می‌بينم
که خيره می‌نگری ماه شامگاهی را
سپس به اشک جگرسوز خويش،می‌شویی
ز چشم کودکم اندوه بی‌پناهی را...


#نادر_نادرپور

* من گنگ خواب‌دیده و عالم تمام کر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

#میرزا_محمد_خان_لواسانی
تا نسـیم عطـر زلفـت برصبـا پیچیده اسـت
عطسـه در مغـز غـزالان خطـا پیچیده اسـت
ّ
نیست در بحر تعلق درکـف دل هیچ‌ چیـز
چون حباب این قطره بیجا بر هوا پیچیده است

#میرزا_طاهر

محمّد طاهر نصرآبادى ملقب به میرزا طاهر به سال 1027ق در نصرآباد، يكى از محله‌هاى بزرگ اطراف اصفهان به دنيا آمد. آبا و اجداد او در زمان سلاطين صفويه و پادشاهان سابق، كمال اعتبار را داشته‌اند.

وی در نوجوانی پدر خود را از دست داد و بعلت نداشتن راهنما و سرپرست مدّتى ساكن قهوه‌خانه شد. قهوه‌خانه در اين دوره، جايگاه اهل فضل، ادب، دانش، شعر و موسيقى بود و هركس بدان‌جا راه نداشت. در آن‌جا، نظم و نثر خودش را بارها بر اهل فن عرضه كرد و همگان زبان تصديق بر او گشودند. آقا حسين خوانسارى علامه و فقیه بزرگوار، مكررا او را به واسطه نوشته‌هايش تشويق مى‌نمود.

آوازه و شهرت نصرآبادى به زودى در پایتخت پيچيد و مرتبه او در شعرشناسى، به پايه‌اى رسيد كه شعراى جوان از او تخلّص مى‌طلبيدند.

وى در سال‌هاى بين 1070-1080ق به شرف زيارت حضرت ثامن الحجج(ع) نائل شد. در اين سفر، او با شاعران آن سامان چون ميرزا حسين خان، چلبى ولد حاج صالح تبريزى و ميرزا جانى عزّتى ديدار كرد. پس از آن، عازم زیارت مكّه معظّمه و زيارت تربت پيامبر(ص) و حضرات ائمه بقيع(ع) شد.

پس از برگشت از آن سفر، خانه‌اش محفل ادبى شاعران و موزونان بود و ملّا رشدى، باقيا نائينى، عارف شيرازى و صائب تبريزى، به خانه‌اش آمد و شد داشتند. بزودى دست جفاكار روزگار جمعى از ياران او چون آخوند نصيرا و ديگران را به جهان باقى برد و جان لطيف نصرآبادى، در چنگ غربت و تنهايى، قرين هزارگونه محنت و حسرت شد و چون جاى خالى دوستان را تحمّل نداشت، به گوشه مسجد لنبان اصفهان، به عبادت الهى مشغول شد و گوشه‌نشينى اختيار كرد. در این مسجد ، شعرا از اين سو و آن سو به ديدار او آمدند و از صحبت او محظوظ شدند. مولانا بديع سمرقندى از ماوراء النهر، مير اسماعيل چرپادقانى، ملّا على رضا، حاجى محمّد صادق، كريما، ميرزا ميرك، ميرزا مهدى و مولانا محمّد سعيد اشرف مازندرانى از آن گروه بودند.

نفوذ و بزرگى نصرآبادى به جايى رسيد كه در بعضى مناظرات، به عنوان يك داور بى‌طرف او را مى‌شناختند و براى حل اختلاف، به او مراجعه مى‌كردند؛ چرا كه او هم از لحاظ بزرگى شخصيت و هم از جنبه ادبی در مرتبه بالايى بود.
ويژگى‌هاى فكرى او و روحيات اخلاقى خاص وى، در «تذكرة الشعرايش» نمايان است. او علاقه و عشق زايد الوصفى به پيامبر(ص) و ائمه(ع) داشت. اين شيفتگى در كتابش موج مى‌زند.
یکی از فرزندان نصرآبادی به نام بدیع الزمان از ادبای عصر خود بوده است.
از وفات نصرآبادی اطلاعی در دست نیست ولی وی تا سال ۱۰۸۸ ق در قید حیات بوده است.

مشهورترین تألیف نصرآبادی تذکره الشعراء می‌باشد که این اثر را در سال ۱۰۷۲ ق نوشته است و در بسیاری موارد از تذکره الشعرای وی به «تذکره نصرآبادی» یاد می‌شود. این تذکره حاوی شرح حال صدها تن از شاعران و عالمان و خوشنویسان و ادبای معاصر وی در قرن ۱۱ ق است و از حیث اطلاعات اجتماعی نیز حاوی اطلاعت ارزنده‌ای است. این تذکره به زبان فارسی نوشته شده و یک مرتبه توسط وحید دستگردی در سال ۱۳۱۷ ش و دیگر بار با تصحیح محسن ناجی نصرآبادی در سال ۱۳۷۸ش توسط نشر اساطیر تهران در دو جلد منتشر شد. اگر چه چاپ اشاطیر زیباتر است ولی تصحیح و مقدمه وحید دستگردی بسیار عالمانه تر می‌باشد.

آثار میرزا محمد طاهر:

1- تذكرة الشعراء
2- گلشن خيال (گلشن خيالات)
3- گل رعنا
4- مرآت الجمال
5- منتخب ديوان صائب
6- منشآت
7- منتخب اشعار
و تعدادی نامه به افراد مختلف

منابع:

مقدمه تذکره الشعرای نصرآبادی، به تصحیح محسن ناجی، اساطیر تهران، ۱۳۷۸.
تاریخ تذکره‌های فارسی، احمد گلچین معانی، ج۱، ص۴۵
کاروان هند، گلچین معانی، ج۲، ص۹۷۲
مجله وحید، شماره دوم، سال نهم، ص۲۲۳

*****

ببند از نیک و بد لب را، در روزی به خود واکنّ
بنه دندان بـه روی حرف و لـذت را تماشا کن

میرزا محمد طاهر نصرآبادی
تا نسـیم عطـر زلفـت برصبـا پیچیده اسـت
عطسـه در مغـز غـزالان خطـا پیچیده اسـت
ّ
نیست در بحر تعلق درکـف دل هیچ‌ چیـز
چون حباب این قطره بیجا بر هوا پیچیده است

#میرزا_طاهر

محمّد طاهر نصرآبادى ملقب به میرزا طاهر به سال 1027ق در نصرآباد، يكى از محله‌هاى بزرگ اطراف اصفهان به دنيا آمد. آبا و اجداد او در زمان سلاطين صفويه و پادشاهان سابق، كمال اعتبار را داشته‌اند.

وی در نوجوانی پدر خود را از دست داد و بعلت نداشتن راهنما و سرپرست مدّتى ساكن قهوه‌خانه شد. قهوه‌خانه در اين دوره، جايگاه اهل فضل، ادب، دانش، شعر و موسيقى بود و هركس بدان‌جا راه نداشت. در آن‌جا، نظم و نثر خودش را بارها بر اهل فن عرضه كرد و همگان زبان تصديق بر او گشودند. آقا حسين خوانسارى علامه و فقیه بزرگوار، مكررا او را به واسطه نوشته‌هايش تشويق مى‌نمود.

آوازه و شهرت نصرآبادى به زودى در پایتخت پيچيد و مرتبه او در شعرشناسى، به پايه‌اى رسيد كه شعراى جوان از او تخلّص مى‌طلبيدند.

وى در سال‌هاى بين 1070-1080ق به شرف زيارت حضرت ثامن الحجج(ع) نائل شد. در اين سفر، او با شاعران آن سامان چون ميرزا حسين خان، چلبى ولد حاج صالح تبريزى و ميرزا جانى عزّتى ديدار كرد. پس از آن، عازم زیارت مكّه معظّمه و زيارت تربت پيامبر(ص) و حضرات ائمه بقيع(ع) شد.

پس از برگشت از آن سفر، خانه‌اش محفل ادبى شاعران و موزونان بود و ملّا رشدى، باقيا نائينى، عارف شيرازى و صائب تبريزى، به خانه‌اش آمد و شد داشتند. بزودى دست جفاكار روزگار جمعى از ياران او چون آخوند نصيرا و ديگران را به جهان باقى برد و جان لطيف نصرآبادى، در چنگ غربت و تنهايى، قرين هزارگونه محنت و حسرت شد و چون جاى خالى دوستان را تحمّل نداشت، به گوشه مسجد لنبان اصفهان، به عبادت الهى مشغول شد و گوشه‌نشينى اختيار كرد. در این مسجد ، شعرا از اين سو و آن سو به ديدار او آمدند و از صحبت او محظوظ شدند. مولانا بديع سمرقندى از ماوراء النهر، مير اسماعيل چرپادقانى، ملّا على رضا، حاجى محمّد صادق، كريما، ميرزا ميرك، ميرزا مهدى و مولانا محمّد سعيد اشرف مازندرانى از آن گروه بودند.

نفوذ و بزرگى نصرآبادى به جايى رسيد كه در بعضى مناظرات، به عنوان يك داور بى‌طرف او را مى‌شناختند و براى حل اختلاف، به او مراجعه مى‌كردند؛ چرا كه او هم از لحاظ بزرگى شخصيت و هم از جنبه ادبی در مرتبه بالايى بود.
ويژگى‌هاى فكرى او و روحيات اخلاقى خاص وى، در «تذكرة الشعرايش» نمايان است. او علاقه و عشق زايد الوصفى به پيامبر(ص) و ائمه(ع) داشت. اين شيفتگى در كتابش موج مى‌زند.
یکی از فرزندان نصرآبادی به نام بدیع الزمان از ادبای عصر خود بوده است.
از وفات نصرآبادی اطلاعی در دست نیست ولی وی تا سال ۱۰۸۸ ق در قید حیات بوده است.

مشهورترین تألیف نصرآبادی تذکره الشعراء می‌باشد که این اثر را در سال ۱۰۷۲ ق نوشته است و در بسیاری موارد از تذکره الشعرای وی به «تذکره نصرآبادی» یاد می‌شود. این تذکره حاوی شرح حال صدها تن از شاعران و عالمان و خوشنویسان و ادبای معاصر وی در قرن ۱۱ ق است و از حیث اطلاعات اجتماعی نیز حاوی اطلاعت ارزنده‌ای است. این تذکره به زبان فارسی نوشته شده و یک مرتبه توسط وحید دستگردی در سال ۱۳۱۷ ش و دیگر بار با تصحیح محسن ناجی نصرآبادی در سال ۱۳۷۸ش توسط نشر اساطیر تهران در دو جلد منتشر شد. اگر چه چاپ اشاطیر زیباتر است ولی تصحیح و مقدمه وحید دستگردی بسیار عالمانه تر می‌باشد.

آثار میرزا محمد طاهر:

1- تذكرة الشعراء
2- گلشن خيال (گلشن خيالات)
3- گل رعنا
4- مرآت الجمال
5- منتخب ديوان صائب
6- منشآت
7- منتخب اشعار
و تعدادی نامه به افراد مختلف

منابع:

مقدمه تذکره الشعرای نصرآبادی، به تصحیح محسن ناجی، اساطیر تهران، ۱۳۷۸.
تاریخ تذکره‌های فارسی، احمد گلچین معانی، ج۱، ص۴۵
کاروان هند، گلچین معانی، ج۲، ص۹۷۲
مجله وحید، شماره دوم، سال نهم، ص۲۲۳

*****

ببند از نیک و بد لب را، در روزی به خود واکنّ
بنه دندان بـه روی حرف و لـذت را تماشا کن

میرزا محمد طاهر نصرآبادی
در دیدهٔ تجرید بزرگی به نسب نیست
عیسی به فلک دوخت سرِ بی‌پدری را

#میرزا_تقی
(تذکرهٔ #مجمع‌النفایس جلد اول)
پریشان نیست ما را خاطر از بی‌برگ‌و‌باری‌ها
چو گل یک ‌غنچه ‌دل داریم و صد امّیدواری‌ها

#میرزا_مقیم_بخاری
تا نسـیم عطـر زلفـت برصبـا پیچیده اسـت
عطسـه در مغـز غـزالان خطـا پیچیده اسـت
ّ
نیست در بحر تعلق درکـف دل هیچ‌ چیـز
چون حباب این قطره بیجا بر هوا پیچیده است

#میرزا_طاهر

محمّد طاهر نصرآبادى ملقب به میرزا طاهر به سال 1027ق در نصرآباد، يكى از محله‌هاى بزرگ اطراف اصفهان به دنيا آمد. آبا و اجداد او در زمان سلاطين صفويه و پادشاهان سابق، كمال اعتبار را داشته‌اند.

وی در نوجوانی پدر خود را از دست داد و بعلت نداشتن راهنما و سرپرست مدّتى ساكن قهوه‌خانه شد. قهوه‌خانه در اين دوره، جايگاه اهل فضل، ادب، دانش، شعر و موسيقى بود و هركس بدان‌جا راه نداشت. در آن‌جا، نظم و نثر خودش را بارها بر اهل فن عرضه كرد و همگان زبان تصديق بر او گشودند. آقا حسين خوانسارى علامه و فقیه بزرگوار، مكررا او را به واسطه نوشته‌هايش تشويق مى‌نمود.

آوازه و شهرت نصرآبادى به زودى در پایتخت پيچيد و مرتبه او در شعرشناسى، به پايه‌اى رسيد كه شعراى جوان از او تخلّص مى‌طلبيدند.

وى در سال‌هاى بين 1070-1080ق به شرف زيارت حضرت ثامن الحجج(ع) نائل شد. در اين سفر، او با شاعران آن سامان چون ميرزا حسين خان، چلبى ولد حاج صالح تبريزى و ميرزا جانى عزّتى ديدار كرد. پس از آن، عازم زیارت مكّه معظّمه و زيارت تربت پيامبر(ص) و حضرات ائمه بقيع(ع) شد.

پس از برگشت از آن سفر، خانه‌اش محفل ادبى شاعران و موزونان بود و ملّا رشدى، باقيا نائينى، عارف شيرازى و صائب تبريزى، به خانه‌اش آمد و شد داشتند. بزودى دست جفاكار روزگار جمعى از ياران او چون آخوند نصيرا و ديگران را به جهان باقى برد و جان لطيف نصرآبادى، در چنگ غربت و تنهايى، قرين هزارگونه محنت و حسرت شد و چون جاى خالى دوستان را تحمّل نداشت، به گوشه مسجد لنبان اصفهان، به عبادت الهى مشغول شد و گوشه‌نشينى اختيار كرد. در این مسجد ، شعرا از اين سو و آن سو به ديدار او آمدند و از صحبت او محظوظ شدند. مولانا بديع سمرقندى از ماوراء النهر، مير اسماعيل چرپادقانى، ملّا على رضا، حاجى محمّد صادق، كريما، ميرزا ميرك، ميرزا مهدى و مولانا محمّد سعيد اشرف مازندرانى از آن گروه بودند.

نفوذ و بزرگى نصرآبادى به جايى رسيد كه در بعضى مناظرات، به عنوان يك داور بى‌طرف او را مى‌شناختند و براى حل اختلاف، به او مراجعه مى‌كردند؛ چرا كه او هم از لحاظ بزرگى شخصيت و هم از جنبه ادبی در مرتبه بالايى بود.
ويژگى‌هاى فكرى او و روحيات اخلاقى خاص وى، در «تذكرة الشعرايش» نمايان است. او علاقه و عشق زايد الوصفى به پيامبر(ص) و ائمه(ع) داشت. اين شيفتگى در كتابش موج مى‌زند.
یکی از فرزندان نصرآبادی به نام بدیع الزمان از ادبای عصر خود بوده است.
از وفات نصرآبادی اطلاعی در دست نیست ولی وی تا سال ۱۰۸۸ ق در قید حیات بوده است.

مشهورترین تألیف نصرآبادی تذکره الشعراء می‌باشد که این اثر را در سال ۱۰۷۲ ق نوشته است و در بسیاری موارد از تذکره الشعرای وی به «تذکره نصرآبادی» یاد می‌شود. این تذکره حاوی شرح حال صدها تن از شاعران و عالمان و خوشنویسان و ادبای معاصر وی در قرن ۱۱ ق است و از حیث اطلاعات اجتماعی نیز حاوی اطلاعت ارزنده‌ای است. این تذکره به زبان فارسی نوشته شده و یک مرتبه توسط وحید دستگردی در سال ۱۳۱۷ ش و دیگر بار با تصحیح محسن ناجی نصرآبادی در سال ۱۳۷۸ش توسط نشر اساطیر تهران در دو جلد منتشر شد. اگر چه چاپ اشاطیر زیباتر است ولی تصحیح و مقدمه وحید دستگردی بسیار عالمانه تر می‌باشد.

آثار میرزا محمد طاهر:

1- تذكرة الشعراء
2- گلشن خيال (گلشن خيالات)
3- گل رعنا
4- مرآت الجمال
5- منتخب ديوان صائب
6- منشآت
7- منتخب اشعار
و تعدادی نامه به افراد مختلف

منابع:

مقدمه تذکره الشعرای نصرآبادی، به تصحیح محسن ناجی، اساطیر تهران، ۱۳۷۸.
تاریخ تذکره‌های فارسی، احمد گلچین معانی، ج۱، ص۴۵
کاروان هند، گلچین معانی، ج۲، ص۹۷۲
مجله وحید، شماره دوم، سال نهم، ص۲۲۳

*****

ببند از نیک و بد لب را، در روزی به خود واکنّ
بنه دندان بـه روی حرف و لـذت را تماشا کن

میرزا محمد طاهر نصرآبادی
#محمد_تقی_بهار 

(زادروز پنجشنبه ۱۲ ربیع الاول ۱۳۰۴ هجری قمری، برابر با ۱۸ آذر ۱۲۶۵ هجری شمسی در شهر مشهد،    مطابق با ۹ دسامبر ۱۸۸۶ میلادی _ درگذشت یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۳۰، برابر با ۲۲ آوریل ۱۹۵۱ در خانه مسکونی خود در تهران و خاکسپاری ۲ اردیبهشت در آرامگاه ظهیرالدوله در شمیران  ) ملقب به ملک‌الشعرا و متخلص به «بهار»، شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامه‌نگار، تاریخ‌نگار وسیاست‌مدار معاصر ایرانی بود

فارسی را نخست نزد پدرش آموخت و از هفت سالگی آغاز به سرودن شعر کرد. بهار از چهارده سالگی به اتفاق پدرش در مجامع آزادی خواهان حاضر شد و به واسطه انس و الفتی که با افکار جدید پیدا کرده بود به مشروطه و آزادی دل بست و دو سال پس از مرگ پدرش در سال ۱۳۲۴ ه‍.ق که مشروطیت در کشور ایران مستقر شد و بهار بیست سال داشت در جمع مشروطه خواهان خراسان درآمد.»

همچنین ملک شعرای بهار، در زندگی خودنوشت خود، آورده‌است:

«در سال ۱۳۰۴ هجری قمری، ماه ربیع الاول، شب دوازدهم، در مشهد که از شهرهای خراسان است به دنیا آمدم.»

پدرش #میرزا_محمد_کاظم_صبوری، ملک‌الشعرای آستان قدس رضوی در زمان ناصرالدین شاه بود؛ مقامی که پس از درگذشت پدر، به فرمان مظفرالدین شاه، به بهار رسید. خاندان پدری بهار خود را از نسل میرزا احمد کاشانی (درگذشتهٔ ۱۲۲۹)، قصیده سرای سرشناس عهد فتحعلی شاه می‌دانند و به همین جهت پدر بهار تخلص صبوری را برگزید. مادرش از یک خانوادهٔ گرجی، که در دورهٔ عباس میرزا به ایران آمده بودند، بود. مادرش نیز مانند پدر اهل سواد و شعر و دانش بود. می‌گوید که پدرش ترجمه‌های الکساندر دوما را که تازه منتشر شده بود به خانه می‌آورد و با صدای بلند برای افراد خانواده می‌خواند و چون خسته می‌شد، مادرش خواندن را ادامه می‌داد.

بهار در چهارسالگی به مکتب رفت و در شش سالگی فارسی و قرآن را به خوبی می‌خواند. از هفت سالگی نزد پدر شاهنامه را آموخت و اولین شعر خود را در همین دوره سرود. اصول ادبیات را نزد پدر فراگرفت و سپس تحصیلات خود را نزد میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری تکمیل کرد. وقتی ۱۵ ساله شد، اوضاع کشور یعنی مرگ ناصرالدین شاه و روی کار آمدن مظفرالدین شاه چنان بود که پدرش به این نتیجه رسید که با تغییر اوضاع دیگر کسی به شاعران اعتنایی نخواهد کرد و تقریباً او را از شعر گفتن منع کرد و تلاش کرد تا وی را به تجارت وادارد.

اما این تلاش به دو دلیل به نتیجه نرسید، نخست اینکه محمدتقی بهار چندان علاقه‌ای به تجارت نداشت و دوم اینکه پدرش در ۱۸ سالگی او درگذشت و موفق نشد که جلوی شاعر شدن او را بگیرد.

محمدتقی بهار بار نخست در مشهد بود که ازدواج کرد. از این ازدواج صاحب فرزندی نیز شد. اما عمر همسر و فرزند بسیار کوتاه بود. پس از آمدن بهار به تهران بود که، در سال ۱۲۹۸ خورشیدی، با شاهزاده خانم سودابه صفدری از نوادگان فتحعلیشاه قاجار ازدواج کرد. سودابه صفدری قاجار را پس از ازدواج، بخواست ملک الشعراء، «بهارجون» صدا می‌کردند. حاصل این ازدواج فرزندانی به نام‌های هوشنگ ملک، ماه ملک، ملک دخت، پروانه، مهرداد و چهرزاد شد. بهارجون در تابستان ۱۳۵۸، در دهم مرداد ماه، درگذشت.


بهار در روز دوم اردیبهشت ۱۳۳۰،  در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
کودکانیم و به بازی زده خود را که بریم

از لب و چشم بتان پسته و بادامی چند

#میرزا_حبیب_خراسانی
مرغِ دلِ ما را که به کَس رام نگردد

آرام تویی! 
دام تویی!
دانه تویی تو


 #میرزا_حبیب_خراسانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گوهر خود را هویدا کن کمال این است و بس
خویش را در خویش پیدا کن کمال این است و بس

هر دو عالم را بنامت یک معما کرده اند
ای پسر حل معما کن کمال این است و بس

سوی قاف نیستی پرواز کن بی پر و بال
بی محابا صید عنقا کن کمال این است و بس

چون به دست خویشتن بستی تو پای خویشتن
هم به دست خویشتن وا کن کمال این است و بس


#میرزا_حبیب_خراسانی
Khaaneh Del
Mohammad Esfahani
"خانه دل "


از داغ غمت هر که دلش سوختنی نیست
از شمع رخت محفلش افروختنی نیست


#میرزا_حبیب_خراسانی
#محمد_اصفهانی
دل ز چنگ مژه  آن خال سیه فام گرفت
دانه را مور به زور از دهن شیر کشید

#میرزا_محمد_امین_ازل
برخیز که خود را به چراغی برسانیم
تا قوّتِ بر هم زدنِ بال و پری هست

#میرزا_ملک‌مشرقی‌گویا
پریشان نیست ما را خاطر از بی‌برگ‌و‌باری‌ها
چو گل یک ‌غنچه ‌دل داریم و صد امّیدواری‌ها

#میرزا_مقیم_بخاری
من ، گُنگِ خواب‌دیده و ،

عالَم ، تمام کَر ،




من ، عاجزم ز گفتن و ،

خلق ، از شنیدنش ،




#میرزا_محمدخان_لواسانی