Forwarded from Deleted Account
هو
گفتم: خداوندا! این چه حالت است که فوعون «أنا رَبُّکمُ الأعلیٰ» گفت و حسینِ منصور «أنا الحق» گفت، و هر دو دعویِ خدایی کردند، اکنون روحِ حسین در علّیین و روحِ فرعون در سِجّین، در این چه حکمت است؟
در سر من ندا کردند که: فرعون به خودبینی در افتاد و همه خود را دید و ما را گم کرد و حسینِ منصور همه ما را دید و خود را گم کرد. بنگر که چه فرق باشد!
نورالدین عبدالرحمن جامی
گفتم: خداوندا! این چه حالت است که فوعون «أنا رَبُّکمُ الأعلیٰ» گفت و حسینِ منصور «أنا الحق» گفت، و هر دو دعویِ خدایی کردند، اکنون روحِ حسین در علّیین و روحِ فرعون در سِجّین، در این چه حکمت است؟
در سر من ندا کردند که: فرعون به خودبینی در افتاد و همه خود را دید و ما را گم کرد و حسینِ منصور همه ما را دید و خود را گم کرد. بنگر که چه فرق باشد!
نورالدین عبدالرحمن جامی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر از فاصلهی دور به تماشای خودت بنشینی، خواهی دید که یک چشماندازِ وسیع ، همواره از شدت مصیبت میکاهد.
اگر به اندازهی کافی صعود کنیم، به ارتفاعی میرسیم که در آن مصیبت، دیگر مصیبتبار جلوه نمیکند.
#یالوم
اگر به اندازهی کافی صعود کنیم، به ارتفاعی میرسیم که در آن مصیبت، دیگر مصیبتبار جلوه نمیکند.
#یالوم
تو باری بندگان او را از مالی که
تو را داده است و از جاه بینصیب مکن.
از هرچه تو را داد و غیری را نداد نصیب ده.
کور را از دیده بینای خود نصیب ده
و گنگ را از زبان گویای خود نصیب ده.
که چون او را حاجتی بود
که نتواند گفت تو قیام کن بدان حاجت.
بیمار را از صحت خود نصیب ده.
و بی مال را از مال خود نصیب ده.
بی علم را از علم خود نصیب ده.
بیچاره را از چاره خود نصیب ده.
تا قرآن تو را ثنا گوید؛
"ومما رزقناهم ینفقون"
الشاکر یستحق المزید.
#نامه_ها
#عین_القضات_همدانی
تو را داده است و از جاه بینصیب مکن.
از هرچه تو را داد و غیری را نداد نصیب ده.
کور را از دیده بینای خود نصیب ده
و گنگ را از زبان گویای خود نصیب ده.
که چون او را حاجتی بود
که نتواند گفت تو قیام کن بدان حاجت.
بیمار را از صحت خود نصیب ده.
و بی مال را از مال خود نصیب ده.
بی علم را از علم خود نصیب ده.
بیچاره را از چاره خود نصیب ده.
تا قرآن تو را ثنا گوید؛
"ومما رزقناهم ینفقون"
الشاکر یستحق المزید.
#نامه_ها
#عین_القضات_همدانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در مورد اینکه میخواهی انرژیت را
با چه کسی مبادله کنی احتیاط کن،
بدن تو، معبد مقدس روح تو است،
گزینش کردن اشکالی ندارد.
و تو حق انتخاب داری
و افرادی که با تو هم فرکانس نیستند
دیر یا زود از فضای انرژی تو خارج می شوند
پس به قلبت رجوع کن
در عین مهربانی و پذیرا بودن.
با عشق گذر کن.
با چه کسی مبادله کنی احتیاط کن،
بدن تو، معبد مقدس روح تو است،
گزینش کردن اشکالی ندارد.
و تو حق انتخاب داری
و افرادی که با تو هم فرکانس نیستند
دیر یا زود از فضای انرژی تو خارج می شوند
پس به قلبت رجوع کن
در عین مهربانی و پذیرا بودن.
با عشق گذر کن.
گفت:در سفری بودم، صحرا پربرف بود، و گبری را دیدم دامن در سرافگنده و از صحرای برف میرفت و ارزن میپاشید.
ذالنون گفت:
ای دهقان! چه دانه میپاشی؟
گفت:
مرغکان چینه نیابند. دانه میپاشم تا این تخم به برآید و خدای بر من رحمت کند.
گفتم:
دانه ای که بیگانه پاشد از گبری نپذیرد.
گفت:اگر نپذیرد، بیند آنچه میکنم.
گفتم: بیند.
گفت: مرا این بس باشد.
پس ذوالنون گفت چون به حج رفتم آن گبر را دیدم
عاشق آسا در طواف گفت: یا اباالفیض! دیدی که دید و پذیرفت، و آن تخم به برآمد، و مرا آشنایی داد، و آگاهی بخشید، وبه خانه خودم خواند؟
ذوالنون از آن سخن در شور شد.
گفت: خداوندا! بهشتی به مشت ارزن به گبری چهل ساله ارزان میفروشی.
هاتفی آواز داد:
که حق تعالی هرکه را خواند، نه به علت خواند، و هرکه را راند نه به علت راند.
تو ای ذوالنون!
فارغ باش که کار انفعال لمایرید با قیاس عقل تو راست نیوفتد.
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ذوالنون_مصری
ذالنون گفت:
ای دهقان! چه دانه میپاشی؟
گفت:
مرغکان چینه نیابند. دانه میپاشم تا این تخم به برآید و خدای بر من رحمت کند.
گفتم:
دانه ای که بیگانه پاشد از گبری نپذیرد.
گفت:اگر نپذیرد، بیند آنچه میکنم.
گفتم: بیند.
گفت: مرا این بس باشد.
پس ذوالنون گفت چون به حج رفتم آن گبر را دیدم
عاشق آسا در طواف گفت: یا اباالفیض! دیدی که دید و پذیرفت، و آن تخم به برآمد، و مرا آشنایی داد، و آگاهی بخشید، وبه خانه خودم خواند؟
ذوالنون از آن سخن در شور شد.
گفت: خداوندا! بهشتی به مشت ارزن به گبری چهل ساله ارزان میفروشی.
هاتفی آواز داد:
که حق تعالی هرکه را خواند، نه به علت خواند، و هرکه را راند نه به علت راند.
تو ای ذوالنون!
فارغ باش که کار انفعال لمایرید با قیاس عقل تو راست نیوفتد.
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ذوالنون_مصری
.
دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی
چه دل و چه دین و ایمان همه گشت رخنه رخنه
مژههای شوخ خود را چو به غمزه آب دادی
دل عالمی ز جا شد چو نقاب بر گشودی
دو جهان به هم بر آمد چو به زلف تاب دادی
در خرمی گشودی چو جمال خود نمودی
ره درد و غم ببستی چو شراب ناب دادی
ز دو چشم نیم مستت می ناب عاشقان را
ز لب و جوی جبینت شکر و گلاب دادی
همه کس نصیب خود را برد از زکات حسنت
به من فقیر و مسکین غم بیحساب دادی
همه سرخوش از وصالت من و حسرت و خیالت
همه را شراب دادی و مرا سراب دادی
ز لب شکر فروشت دل “فیض” خواست کامی
نه اجابتی نمودی نه مرا جواب دادی
#فیض_کاشانی
دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی
چه دل و چه دین و ایمان همه گشت رخنه رخنه
مژههای شوخ خود را چو به غمزه آب دادی
دل عالمی ز جا شد چو نقاب بر گشودی
دو جهان به هم بر آمد چو به زلف تاب دادی
در خرمی گشودی چو جمال خود نمودی
ره درد و غم ببستی چو شراب ناب دادی
ز دو چشم نیم مستت می ناب عاشقان را
ز لب و جوی جبینت شکر و گلاب دادی
همه کس نصیب خود را برد از زکات حسنت
به من فقیر و مسکین غم بیحساب دادی
همه سرخوش از وصالت من و حسرت و خیالت
همه را شراب دادی و مرا سراب دادی
ز لب شکر فروشت دل “فیض” خواست کامی
نه اجابتی نمودی نه مرا جواب دادی
#فیض_کاشانی
امروز جمال تو سیمای دگر دارد
امروز لب نوشت حلوای دگر دارد
امروز دلم عشقست فردای دلم معشوق
امروز دلم در دل فردای دگر دارد
مولانا
امروز لب نوشت حلوای دگر دارد
امروز دلم عشقست فردای دلم معشوق
امروز دلم در دل فردای دگر دارد
مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ریهها در زحمت،
ناشناسی دیروز عمودی راه میرفت،
مات و مبهوت معمای حیات!
ناشناس در امروز افقی خوابیده است،
باز مبهوت معمای حیاتی دیگر، ریهها آسوده!
#حسین_پناهی
#نمیدانمها
ناشناسی دیروز عمودی راه میرفت،
مات و مبهوت معمای حیات!
ناشناس در امروز افقی خوابیده است،
باز مبهوت معمای حیاتی دیگر، ریهها آسوده!
#حسین_پناهی
#نمیدانمها
چشم دل باز كن كه جان بيني
هرچه ناديدني است، آن بيني
آنچه بيني دلت همان خواهد
وآنچه خواهد دلت همان بيني
دل هر ذرّه را كه بشكافي
آفتابيش در ميان بيني
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
هاتف اصفهانی
هرچه ناديدني است، آن بيني
آنچه بيني دلت همان خواهد
وآنچه خواهد دلت همان بيني
دل هر ذرّه را كه بشكافي
آفتابيش در ميان بيني
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
هاتف اصفهانی
جمله احوال را روئی است و قفایی ،
مگر توکل را که همه روی است بی قفا.
معنی آنست که :
زهد و تقوی از اجتناب دنیا بود
مجاهده در مخالفت نفس و هوا بود
علم و معرفت در دید و دانش اشیا بود
خوف و رجاء از لطف و کبریا بود
تفویض و تسلیم در رنج و عنا بود
رضا بقضا بود و شکر بر نعما بود و صبر بر بلا بود
و توکل بر خدا بود؛ لاجرم توکل همه روی بی قفا بود.
اگر کسی گوید دوستی نیز همچین است که توکل بر خدای است؟
گوییم: دوستی بر خدای نبود با خدای بود.
#سهل_تستری
️ ️
مگر توکل را که همه روی است بی قفا.
معنی آنست که :
زهد و تقوی از اجتناب دنیا بود
مجاهده در مخالفت نفس و هوا بود
علم و معرفت در دید و دانش اشیا بود
خوف و رجاء از لطف و کبریا بود
تفویض و تسلیم در رنج و عنا بود
رضا بقضا بود و شکر بر نعما بود و صبر بر بلا بود
و توکل بر خدا بود؛ لاجرم توکل همه روی بی قفا بود.
اگر کسی گوید دوستی نیز همچین است که توکل بر خدای است؟
گوییم: دوستی بر خدای نبود با خدای بود.
#سهل_تستری
️ ️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شما به قلابی نیاز دارید که در زمان حال نگه تان دارد.بدن شما قلابی است که شما را در زمان حال نگه میدارد.فقط کافیست که به درون بدن تان توجه کنید و ببینید که جریان افکار کُند و حتی متوقف میشود.
#اکهارت_تله
#اکهارت_تله
رسول مرگ به ناگه به من رسید فراز
که کوس کوچ فروکوفتند کاربساز
کمان پشت دوتا چون به زه درآوردی
ز خویش ناوک دلدوز حرص دور انداز
تبارکالله از آن میل من به روی نکو
تبارکالله از آن قصد من به زلف دراز
کنون چه گیسوی مشکین مرا چه مار سیاه
کنون چه شعله آتش مرا چه شمع طراز
دریغ جان گرامی که رفت در سر تن
دریغ روز جوانی که رفت در تک و تاز
دریغ دیده که برهم نهاد میباید
کنون که چشم به کار زمانه کردم باز
دریغ و غم که پس از شصت و اند سال ز عمر
به ناگهان به سفر میروم نه برگ و نه ساز
به صدهزار زبان گفت در رخم پیری
که این نه جای قرار است خیز واپرداز
برون ز کنج قناعت منه تو پای طلب
که مرغ خانگی ایمن بود ز چنگل باز
#کمال_الدین_اسماعیل
که کوس کوچ فروکوفتند کاربساز
کمان پشت دوتا چون به زه درآوردی
ز خویش ناوک دلدوز حرص دور انداز
تبارکالله از آن میل من به روی نکو
تبارکالله از آن قصد من به زلف دراز
کنون چه گیسوی مشکین مرا چه مار سیاه
کنون چه شعله آتش مرا چه شمع طراز
دریغ جان گرامی که رفت در سر تن
دریغ روز جوانی که رفت در تک و تاز
دریغ دیده که برهم نهاد میباید
کنون که چشم به کار زمانه کردم باز
دریغ و غم که پس از شصت و اند سال ز عمر
به ناگهان به سفر میروم نه برگ و نه ساز
به صدهزار زبان گفت در رخم پیری
که این نه جای قرار است خیز واپرداز
برون ز کنج قناعت منه تو پای طلب
که مرغ خانگی ایمن بود ز چنگل باز
#کمال_الدین_اسماعیل
کجاست آن بتِ آهو نشانِ آدم چشم
امامِ مسجدِ گُل گونه گانِ شبنم چشم
بگو : ز میکده باز آ که عاشقانِ جهان
به انتظار تو ، نگذاشتند بر هم چشم
تو اصلِ آدمی و از پسِ تو ابلیس است
هر آن فرشته که ننهد به خاکِ آدم چشم
نفس نفس چو یکی ساربانِ سرگردان
به فدفدِ* تو نخوابانده ایم یک دم چشم
ز غیب ، هر چه فرستاد باز پس دادم
که بی نیاز ، ندوزد به دستِ حاتم چشم
به بوی پیرهن ار میدهی شفا ، برخیز !ا
که ما دو کاسه در آورده ایم از غم چشم !!!
#امیرحسین_اللهیاری
* فدفد : بیابان
امامِ مسجدِ گُل گونه گانِ شبنم چشم
بگو : ز میکده باز آ که عاشقانِ جهان
به انتظار تو ، نگذاشتند بر هم چشم
تو اصلِ آدمی و از پسِ تو ابلیس است
هر آن فرشته که ننهد به خاکِ آدم چشم
نفس نفس چو یکی ساربانِ سرگردان
به فدفدِ* تو نخوابانده ایم یک دم چشم
ز غیب ، هر چه فرستاد باز پس دادم
که بی نیاز ، ندوزد به دستِ حاتم چشم
به بوی پیرهن ار میدهی شفا ، برخیز !ا
که ما دو کاسه در آورده ایم از غم چشم !!!
#امیرحسین_اللهیاری
* فدفد : بیابان
۲۰ دی سالروز قتل امیرکبیر
( زاده سال ۱۱۸۶ اراک — درگذشته ۲۰ دی ۱۲۳۰ کاشان ) صدراعظم شایسته و خدمتگزار
میرزاتقیخان امیرکبیر در روستای هزاوه اراک زاده شد. وی پس از طی مراحل پیشرفت و ترقی علمی و سیاسی به صدراعظمی حکومت ناصرالدینشاه قاجار برگزیده شد و در طول چهارسال صدارتش خدمات شایسته و فراوانی در کشور انجام داد. اصلاح امورمالی، سر و سامان دادن به وضع ارتش، تلاش در رواج خودکفایی ملی، گسترش فعالیتهای علمی و تأسیس مؤسسات آموزشی "مانند دارالفنون تهران" مبارزه با عقاید و انحرافات مذهبی، بیاعتنایی به خواستهها و تهدیدات قدرتهای خارجی و کوتاه کردن دست جاسوسان و بیگانگان، از جمله فعالیتها و تلاشهای پیگیر او در این دوران بود. در این حال، درباریان به ویژه مادر ناصرالدینشاه که منافع خود را در خطر میدیدند شاه را تحریک کردند که امیرکبیر را از قدرت خلع کند. سرانجام با جوّسازی و شایعه پراکنی دولتهای استعماری و عوامل داخلی آنان علیه امیرکبیر، ناصرالدینشاه وی را از صدارت خلع کرده و فقط عنوان فرمانده کل قشون را برای او باقی گذاشت. چند روز بعد او را به حکومت کاشان منصوب کرد و امیرکبیر را به طرف کاشان حرکت دادند که در حقیقت او را تبعید کردند و آنگاه تمام عناصر مخالف داخلی و خارجی که در زمان صدارت امیرکبیر در کمین نشسته بودند، از ترس تغییر نظر شاه و عفو امیرکبیر، دست به دست هم دادند و حکم قتل او را از شاه گرفتند. سرانجام این صدراعظم لایق و با کفایت، در ۴۳ سالگی به قتل رسید و پیکرش را در کربلا بهخاک سپردند.
رسم درویشان بر این است
که اگر به تشنه رسند، آب دهند؛
و سر به زیر دارند و نظاره میکنند.
پس ازین طایفه هر که خود را انگشت نمای خلق میکند بیقين بدان که نه ولى و نه عارف است، مالدوست و یا جاه دوست است، و به دنبال دنیاست ... درویش نه همچون اهل دنیا باشد، از آن جهت که اهل دنیا به ضرورت دنیا، دنیا را حاصل میکنند و درویش نه در دنیاست بلکه در عقباست....
عزیز الدین نسفی
که اگر به تشنه رسند، آب دهند؛
و سر به زیر دارند و نظاره میکنند.
پس ازین طایفه هر که خود را انگشت نمای خلق میکند بیقين بدان که نه ولى و نه عارف است، مالدوست و یا جاه دوست است، و به دنبال دنیاست ... درویش نه همچون اهل دنیا باشد، از آن جهت که اهل دنیا به ضرورت دنیا، دنیا را حاصل میکنند و درویش نه در دنیاست بلکه در عقباست....
عزیز الدین نسفی