علی گویم با تنبور سید خلیل عالی نژاد kaki.ali23
Ali Youssefi
علی گویم علی جویم
سید خلیل عالی نژاد
سید خلیل عالی نژاد
من آن نیستم که بحث توانم کردن
اگر تحت اللفظ، فهم کنم، آن را نشاید که بحث کنم
و اگر به زبان خود بحث کنم، بخندند و تکفیر کنند!
من غریبم
#مقالات_شمس_بحث
اگر تحت اللفظ، فهم کنم، آن را نشاید که بحث کنم
و اگر به زبان خود بحث کنم، بخندند و تکفیر کنند!
من غریبم
#مقالات_شمس_بحث
چه کنیم؟ پیغمبر را شرم بود که بگوید: من عرف نفسی فقد عرف ربی.(هر که نفس مرا بشناسد خدایش راشناخته است) از این رو من عرف نفسه ( هر کسی که نفس خود را بشناسد ) عقلا با خود میگفتند که این نفسک پلید تاریک درنده را بشناسیم..
ازین معرفت خدا حاصل شود!!
اصحاب سِر دانستند پیغمبر چه گفت.!!
شمس الحق
ازین معرفت خدا حاصل شود!!
اصحاب سِر دانستند پیغمبر چه گفت.!!
شمس الحق
چنین که غمزهٔ تو خون خلق میریزد
عجب نباشد اگر رستخیز انگیزد
فتور غمزهٔ تو صدهزار صف بشکست
که در میانه یکی گرد برنمیخیزد
ز چشم جادوی مردافگن شبه رنگت
جهان، اگر بتواند، دو اسبه بگریزد
فروغ عشق تو تا کی روان من سوزد
فریب چشم تو تا چند خون من ریزد؟
مرنج، اگر به سر زلف تو در آویزم
که غرقه هرچه ببیند درو بیاویزد
تو را، چنان که تویی، تا کسیت نشناسد
رخ تو هر نفسی رنگ دیگر آمیزد
اگر چه خون عراقی بریزی از دیده
به خاکپای تو کز عشق تو نپرهیزد
#عراقی
عجب نباشد اگر رستخیز انگیزد
فتور غمزهٔ تو صدهزار صف بشکست
که در میانه یکی گرد برنمیخیزد
ز چشم جادوی مردافگن شبه رنگت
جهان، اگر بتواند، دو اسبه بگریزد
فروغ عشق تو تا کی روان من سوزد
فریب چشم تو تا چند خون من ریزد؟
مرنج، اگر به سر زلف تو در آویزم
که غرقه هرچه ببیند درو بیاویزد
تو را، چنان که تویی، تا کسیت نشناسد
رخ تو هر نفسی رنگ دیگر آمیزد
اگر چه خون عراقی بریزی از دیده
به خاکپای تو کز عشق تو نپرهیزد
#عراقی
تقدیر به آن معنا نیست که مسیر زندگیمان از پیش تعیین شده، به همین سبب اینکه انسان گردن خم کند و بگوید چه کنم “تقدیرم این بوده” نشانه ی جهالت است.
تقدیر همه ی راه نیست، فقط تا سر دوراهی هاست، گذرگاه مشخص است، اما انتخاب گردش ها و راه های فرعی دست مسافر است. پس نه بر زندگی ات حاکمی و نه محکوم آنی ...
ملت_عشق
#الیف_شافاک
تقدیر همه ی راه نیست، فقط تا سر دوراهی هاست، گذرگاه مشخص است، اما انتخاب گردش ها و راه های فرعی دست مسافر است. پس نه بر زندگی ات حاکمی و نه محکوم آنی ...
ملت_عشق
#الیف_شافاک
به تیغم گر کشد دستش نگیرم
وگر تیرم زند منت پذیرم
کمان ابرویت را گو بزن تیر
که پیش دست و بازویت بمیرم
غم گیتی گر از پایم درآرد
بجز ساغر که باشد دستگیرم
برآی ای آفتاب صبح امید
که در دست شب هجران اسیرم
به فریادم رس ای پیر خرابات
به یک جرعه جوانم کن که پیرم
به گیسوی تو خوردم دوش سوگند
که من از پای تو سر بر نگیرم
بسوز این خرقه تقوا تو حافظ
که گر آتش شوم در وی نگیرم
#حافظ
وگر تیرم زند منت پذیرم
کمان ابرویت را گو بزن تیر
که پیش دست و بازویت بمیرم
غم گیتی گر از پایم درآرد
بجز ساغر که باشد دستگیرم
برآی ای آفتاب صبح امید
که در دست شب هجران اسیرم
به فریادم رس ای پیر خرابات
به یک جرعه جوانم کن که پیرم
به گیسوی تو خوردم دوش سوگند
که من از پای تو سر بر نگیرم
بسوز این خرقه تقوا تو حافظ
که گر آتش شوم در وی نگیرم
#حافظ
درد و درمان
بنده مینالد به حَقْ از درد و نیش
صد شکایت میکُند از رنج خویش
حَقْ همیگوید که آخِر رنج و درد
مَر تو را لابِه کُنان و راست کرد
این گِله زان نعمتی کُن کِتْ زند
از در ما دور و مطرودت کُند
در حقیقت هر عَدو دارویِ توست
کیمیا و نافِع و دلجوی توست. )
#مثنوی_مولانا
بنده از درد و سختی ها می نالد و از رنجی که می کشد شکایت دارد.
خداوند به او می گوید که رنج و درد تو را به چاره جویی و یافتن مسیر درست هدایت کرد.
تو باید از نعمتی شکایت کنی که از دَرِ ما تو را دور و رانده کند.
در حقیقت هر مشکلی برای تو دارویی دارد و در حکم کیمیا و دلجو برای تو است و به سود تو می باشد.
اگر درد نبود، درمان نیز پیدا نمی شد. بی دردی، رفاه بیش از حد، مشکل نداشتن، انسان را از انسانیت و شناخت درد دیگران و همدردی با آنها دور می سازد.
بنده مینالد به حَقْ از درد و نیش
صد شکایت میکُند از رنج خویش
حَقْ همیگوید که آخِر رنج و درد
مَر تو را لابِه کُنان و راست کرد
این گِله زان نعمتی کُن کِتْ زند
از در ما دور و مطرودت کُند
در حقیقت هر عَدو دارویِ توست
کیمیا و نافِع و دلجوی توست. )
#مثنوی_مولانا
بنده از درد و سختی ها می نالد و از رنجی که می کشد شکایت دارد.
خداوند به او می گوید که رنج و درد تو را به چاره جویی و یافتن مسیر درست هدایت کرد.
تو باید از نعمتی شکایت کنی که از دَرِ ما تو را دور و رانده کند.
در حقیقت هر مشکلی برای تو دارویی دارد و در حکم کیمیا و دلجو برای تو است و به سود تو می باشد.
اگر درد نبود، درمان نیز پیدا نمی شد. بی دردی، رفاه بیش از حد، مشکل نداشتن، انسان را از انسانیت و شناخت درد دیگران و همدردی با آنها دور می سازد.
انصاف بده که عشق نیکوکار است
زانست خلل که طبع بدکردار است
تو شهوت خویش را لقب عشق نهی
از شهوت تا عشق ره بسیار است
#حضرت_مـــولانا
زانست خلل که طبع بدکردار است
تو شهوت خویش را لقب عشق نهی
از شهوت تا عشق ره بسیار است
#حضرت_مـــولانا
رخ تو دخلی به مه ندارد
که مه دو زلف سیه ندارد
به هیچ وجهت قمر نخوانم
که هیچ وجه شبه ندارد
بیا و بنشین به کنج چشمم
که کس در این گوشه ره ندارد
نکو ستاند دل از حریفان
ولی چه حاصل نگه ندارد
حریف کمظرف ز روی معنی
بود سبویی که ته ندارد
حدیث حال تبه چه داند
کسی که حال تبه ندارد
بیا به ملک دل ار توانی
که ملک دل، پادشه ندارد
عداوتی نیست قضاوتی نیست
عسس نخواهد، سپه ندارد
یکی بگوید به آن ستمگر
#بهار مسکین گنه ندارد
#ملکالشعرا_بهار
که مه دو زلف سیه ندارد
به هیچ وجهت قمر نخوانم
که هیچ وجه شبه ندارد
بیا و بنشین به کنج چشمم
که کس در این گوشه ره ندارد
نکو ستاند دل از حریفان
ولی چه حاصل نگه ندارد
حریف کمظرف ز روی معنی
بود سبویی که ته ندارد
حدیث حال تبه چه داند
کسی که حال تبه ندارد
بیا به ملک دل ار توانی
که ملک دل، پادشه ندارد
عداوتی نیست قضاوتی نیست
عسس نخواهد، سپه ندارد
یکی بگوید به آن ستمگر
#بهار مسکین گنه ندارد
#ملکالشعرا_بهار
بخت اگر یاری دهد چون جان در آغوشش کنم
تلخ گوید ز آن لب و همچون شکر نوشش کنم
آفتاب عارض آن مه که در یاد من است
کافرم تا صبح محشر گر فراموشش کنم
#امیر_خسرو_دهلوی
تلخ گوید ز آن لب و همچون شکر نوشش کنم
آفتاب عارض آن مه که در یاد من است
کافرم تا صبح محشر گر فراموشش کنم
#امیر_خسرو_دهلوی
ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش را
باخویش کن بیخویش را چیزی بده درویش را
تشریف ده عشاق را پرنور کن آفاق را
بر زهر زن تریاق را چیزی بده درویش را
#مولانای_جان
باخویش کن بیخویش را چیزی بده درویش را
تشریف ده عشاق را پرنور کن آفاق را
بر زهر زن تریاق را چیزی بده درویش را
#مولانای_جان
باروی همچون ماه خود
بالطف مسکین خواه خود
ما را تو کن همراه خود
چیزی بده درویش را
چون جلوه مه میکنی
وز عشق آگه میکنی
با ما چه همره میکنی
چیزی بده درویش را
#مولانای_جان
بالطف مسکین خواه خود
ما را تو کن همراه خود
چیزی بده درویش را
چون جلوه مه میکنی
وز عشق آگه میکنی
با ما چه همره میکنی
چیزی بده درویش را
#مولانای_جان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎞یادواره زنده یاد
نورالدین رضوی سروستانی
💠اساتید :
محمدرضا شجریان
حسین علیزاده
همایون شجریان
💠💠💠 آواز استاد جان شجریان
نورالدین رضوی سروستانی
💠اساتید :
محمدرضا شجریان
حسین علیزاده
همایون شجریان
💠💠💠 آواز استاد جان شجریان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
☆☆☆
خشک سیمی.
خشک چوبی.
خشک پوست...
از کجا میآید این آوای دوست🎸
خشک سیمی.
خشک چوبی.
خشک پوست...
از کجا میآید این آوای دوست🎸
راه شیراز _ آذر عظیما (حنانه)
@baritonmosighi
"راه شیراز"
خواننده : بانو #آذرمیدخت_عظیما
آذر میدخت عظیما خواننده قدیمی موسیقی کلاسیک ایرانی است که در برنامه گلها با آهنگ #الله وارد رادیو شد.
او همسر #مرتضی_حنانه بود.
خواننده : بانو #آذرمیدخت_عظیما
آذر میدخت عظیما خواننده قدیمی موسیقی کلاسیک ایرانی است که در برنامه گلها با آهنگ #الله وارد رادیو شد.
او همسر #مرتضی_حنانه بود.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آواز محمدرضا #شجریان در دستگاه #ماهور
( گوشه های #ابول ، #داد ، #گشایش و #فرود )
پیانو : #جواد_معروفی
نی : #حسن_ناهید
شعر: #حافظ
تحریر ابول و فرود به داد
( ابول و فرود به داد : ) صحبت حُکّام ظلمتِ شبِ یلداست + تحریرِ کوتاهِ تکمیلِ ملودیِ مصرع
داد :
نور ز خورشید خواه ، بو که برآید + تحریرِ بعدِ شعرِ داد و فرود به درآمد
تکرار مصرع با ملودیِ گشایش بعنوان تکمیلِ ملودیِ ناقص مانده و فرود کامل به درآمد :
نور ز خورشید خواه ، بو که برآید + تحریرِ کوتاهِ تکمیلِ ملودیِ شعر
#گلهای_تازه شماره ۳۱
( گوشه های #ابول ، #داد ، #گشایش و #فرود )
پیانو : #جواد_معروفی
نی : #حسن_ناهید
شعر: #حافظ
تحریر ابول و فرود به داد
( ابول و فرود به داد : ) صحبت حُکّام ظلمتِ شبِ یلداست + تحریرِ کوتاهِ تکمیلِ ملودیِ مصرع
داد :
نور ز خورشید خواه ، بو که برآید + تحریرِ بعدِ شعرِ داد و فرود به درآمد
تکرار مصرع با ملودیِ گشایش بعنوان تکمیلِ ملودیِ ناقص مانده و فرود کامل به درآمد :
نور ز خورشید خواه ، بو که برآید + تحریرِ کوتاهِ تکمیلِ ملودیِ شعر
#گلهای_تازه شماره ۳۱
دامن یار به دست آر و ره میکده گیر
نشناس اینکه بِه از میکده جائی باشد
صوفیِ صافی درمذهب مادانی کیست؟
آن که با بادهٔ صافیش صفائی باشد
#عبید_زاکانی
نشناس اینکه بِه از میکده جائی باشد
صوفیِ صافی درمذهب مادانی کیست؟
آن که با بادهٔ صافیش صفائی باشد
#عبید_زاکانی
تو که نازنده بالا دلربایی
تو که بی سرمَه چشمون سرمَهسایی
تو که مُشکین دو گیسو در قفایی
به مو گویی که سرگردون چرایی ...
#بابا_طاهر
تو که بی سرمَه چشمون سرمَهسایی
تو که مُشکین دو گیسو در قفایی
به مو گویی که سرگردون چرایی ...
#بابا_طاهر