غرّه مشو با عقل خود،
بس اوستاد معتمد

که استون عالم بود او
نالان‌تر از حنانه شد...


این قطره‌های هوش‌ها
مغلوب بحر هوش شد

ذرات این جان ریزه‌ها
مستهلک جانانه شد


#مولانا

بِنْمای رُخ
که باغ و گلستانم آرزوست

بُگْشای لَبْ
که قند فراوانم آرزوست.

#غزل_مولانا

گفتار و رفتارمان به گونه‌ای باشد که دیگران با دیدن چهرۀ ما به یاد باغ و گلستان بیافتند؛ و با شنیدن کلام ما جانشان شیرین شود.

در طلبت رفت به هر جا دلم
شد ز غمت خانه سودا دلم

در طلب زهره رخ ماه رو
می‌نگرد جانب بالا دلم

فرش غمش گشتم و آخر ز بخت
رفت بر این سقف مصفا دلم

آه که امروز دلم را چه شد
دوش چه گفته است کسی با دلم

از طلب گوهر گویای عشق
موج زند موج چو دریا دلم

روز شد و چادر شب می درد
در پی آن عیش و تماشا دلم

از دل تو در دل من نکته‌هاست
آه چه ره است از دل تو تا دلم

گر نکنی بر دل من رحمتی
وای دلم وای دلم وا دلم

ای تبریز از هوس شمس دین
چند رود سوی ثریا دلم

چیزی که دوست دارم این است که با فردی ملاقات کنم
که بتوانم کلاهم را به‌ نشانه‌ی احترام به او، از سر بردارم و بگویم:
«متشکرم که متولد شدی، هرچه بیشتر زنده باشی، بهتر است ...»

#ماکسیم‌_گورکی

هر چیزی تمایل دارد که به سمت ماهیتش حرکت کند .من همیشه ارزوی شادی را دارم که ماهیتم است. ماهیت من هرگز برای من یک بار سنگین نیست درحالیکه غم یک بار سنگین است.

هم هویت شدگی با این توده گوشت(بدن) و همچنین همانی که به ان فکر می کند را رها کن .

هر دو تخیلاتی ذهنی هستند. خود حقیقیت را به عنوان هشیاری تمایز نیافته که به وسیله زمان ، گذشته ، حال و آینده تحت تاثیر قرار نگرفته است بشناس و وارد آرامش شو.
#آدی_شانکارا

خود مجزا یک محدودیت یا انقباض ظاهری از هشیاری نامحدود است .
تمام چیزی که در خود مجزا است ، تنها خود واقعی هشیاری محض است . هرچند ، انقباضش به یک موجود محدود یک تنش را ایجاد می کند که همیشه میل دارد به حالت اصلی ، آسوده و طبیعی‌اش برگردد.
این کشش به وسیله خود مجزا به عنوان خواستن شادی یا اشتیاق به خداوند احساس می شود .

#روپرت_اسپایرا

.

وقتی عشق می ورزی،
تصور نکن برای دیگری کاری میکنی!
تو در خدمت خودت هستی.
خودت بهره می بری.
بی دریغ عشق بورز منتظر پاداش نباش ؛حتما در جایی
و زمانی دیگر عشقی فراتر دریافت خواهی کرد...

دَوام عِیش و تَنَعُّم نه شیوه ی عشق است

اگر مُعاشر مایی بِنُوش نیش غَمی

اي که مي پوشي لباس اهل دل يک ره بدان

کز ره معني ده و دو ترک دارد تاج شاه

ترک بخل و ترک بغض و ترک قهر و ترک کين

ترک خودبيني و ترک عيب کن بي اشتباه

ترک نخوت ترک شهوت ترک آزار کسان

ترک خور پس ترک خواب و ترک افعال تباه

نقطه را اثبات بر علم است و اسرار نهان

پس الف دال است بر ذات خداي نيک خواه

راه سيد جو طريق نعمت الله نيستي است

رهرو بايد که آيد بر طريق شاهراه


حضرت شاه

یکی دُختَری داشت خاقان چُو ماه
کُجا ماه دارَد دُو چَشمِ سیاه

به دُنبالِ چَشمَش یکی خال بود
که چَشمِ خُودَش هَم به دُنبال بود




حکیم ابوالقاسم فردوسی
شاهنامه-پادشاهی خسرو پرویز با صدای استاد محمدرضا شجریان

من از اون آسمون آبی میخوام
من از اون شبهای مهتابی میخوام

.
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد

شب تنهاییم در قصد جان بود
خیالش لطف‌های بی‌کران

#حافظ از غزل ۱۳۷

.
بساز ای یار با یاران دلسوز
که دی رفت و نخواهد ماند امروز

به عمری کو بوَد پنجاه یا شصت
چه باید صد گره بر جان خود بست

خوش آن باشد که امشب باده نوشیم
امان باشد، که فردا باز کوشیم؟

چو بر فردا نمانْد امّیدواری
بباید کردن امشب سازگاری

جهان بسیار شب‌بازی نمودست
جهان، نادیده‌ای جانا، چه سودست؟

بهاری داری از وی بر خور امروز
که هر فصلی نخواهد بود نوروز

گلی کو را نبوید آدمی‌زاد
چو هنگامِ خزان آید بَرد باد.

#نظامی
خمسه/ خسرو و شیرین

✨🍃🍂🌺🍃🍂🍀🍃
🍃🍂🍀🍃🍂
🍂🌺🍂
🍀 🍂
🌺

┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄


یار من خوب است اما رسم و آیینش بد است /
با بدان خوب است با خوبان بد است ، اینش بد است

مصلحت بیند برای کشتن من با رقیب /
مصلحت خوب است ، اما مصلحت بینش بد است



مولانا لسانی
🍀
🌺🍂
🍂🍀🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🍀🍃🍂🌺🍃

.
العين التي تمتلئ بك
لن تنظر لغيرك...

نمی‌کند نظر به غیر تو
چشمی که لبریز تو باشد...

#نجيب_محفوظ

.
"شرافتی توی برتر بودن
از یه انسان دیگه وجود نداره.
شرافت واقعی یعنی برتری از خودِ قبلیت".

#ارنست_همینگوی

.
ز فِراق چون ننالم
من دل شِکسته چون نی

که بسوخت بَند بَندم
زحرارت جدایی...

#فخرالدین_عراقی از ۲۹۵

.
من ز فکر تو به خود نیز نمی‌پردازم
نازنینا تو دل از من به که پرداخته‌ای

#شیخ اجل سعدی از ۴۸۸

.
عاشقم
اهل همین کوچه بن بست کناری،
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی،

تو کجا؟
کوچه کجا؟
پنجره ی باز کجا؟

من کجا؟
عشق کجا؟
طاقتِ آغاز کجا؟

تو به لبخند و نگاهی،
منِ دلداده به آهی،
بنشستیم

تو در قلب و
منِ خسته به چاهی
گُنه از کیست؟

از آن پنجره ی باز؟
از آن لحظه ی آغاز؟
از آن چشمِ گنه کار؟

از آن لحظه ی دیدار؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت،
همه بر دوش بگیرم

جای آن یک شب مهتاب،
تو را یک نظر از کوچه ی عشاق ببینم.
به كسي كينه نگيريد

دل بي كينه قشنگ است
به همه مهر بورزيد
به خدا مهر قشنگ است

دست هر رهگذري را بفشاريد به گرمی
بوسه هم حس قشنگی است
بوسه بر دست پدر

بوسه بر گونه مادر
لحظه حادثه بوسه قشنگ است
بفشاريد به آغوش عزيزان

پدر و مادر و فرزند
به خدا گرمي آغوش قشنگ است
نزنيد سنگ به گنجشك

پر گنجشك قشنگ است
پر پروانه ببوسيد
پر پروانه قشنگ است

نسترن را بشناسيد
ياس را لمس كنيد
به خدا لاله قشنگ است

همه جا مست بخنديد
همه جا عشق بورزيد
سينه با عشق قشنگ است.

#فریدون مشیری

یاد گرفتن آن بود که طلب این کار کنی و فراموش کردن آن بود که کار را مهمل فروگذاری.

#نامه_ها #جلد_دوم #نامه_هفتاد_نهم

تو که خود را فراموش کنی کسی تو را یاد خواهد کرد؟

#نامه_ها #جلد_دوم #نامه_هفتاد_نهم