نیایش صبحگاهی
الهی!... 🙏
کجا این دل ما را جز نگاه تو درمانیست
و کجا این دل تشنه را جز ابر احسان تو بارانی
ای زیبای زیبا دوست!
ای دلربای دلکش آفرین!
ای معبودم!...🙏
چه لذت بخش است گذر نسیم یاد تو
بر دلها،
چه زیباست پرواز خاطر تو بر قلبها،
وچه شیرین است پیمودن اندیشه در جاده غیب ها بسوی تو،
سبحانا🙏
"ای یگانه معبودم"
در کنارمان بگیر و دامنت را پناه
جاودانه مان ساز؛
بار الها....
تو را سوگند به رحمت بی منتهایت،
رهایمان نکن.
" آمیـن "🙏
"بسم الله الرحمن الرحیم"
آغاز سخن یاد خدا باید کرد
خود را به امید او رها باید کرد
ای با تو شروع کارها زیبا تر
آغاز سخن تو را صدا باید کرد
الهی به امید خودت
الهی!... 🙏
کجا این دل ما را جز نگاه تو درمانیست
و کجا این دل تشنه را جز ابر احسان تو بارانی
ای زیبای زیبا دوست!
ای دلربای دلکش آفرین!
ای معبودم!...🙏
چه لذت بخش است گذر نسیم یاد تو
بر دلها،
چه زیباست پرواز خاطر تو بر قلبها،
وچه شیرین است پیمودن اندیشه در جاده غیب ها بسوی تو،
سبحانا🙏
"ای یگانه معبودم"
در کنارمان بگیر و دامنت را پناه
جاودانه مان ساز؛
بار الها....
تو را سوگند به رحمت بی منتهایت،
رهایمان نکن.
" آمیـن "🙏
"بسم الله الرحمن الرحیم"
آغاز سخن یاد خدا باید کرد
خود را به امید او رها باید کرد
ای با تو شروع کارها زیبا تر
آغاز سخن تو را صدا باید کرد
الهی به امید خودت
هنگامے که قـــــلبت همچو گل باشد،
تمام آنچه از او بیرون مے آید
معطـــــر
خـــــواهد
بود
مهم نیست
گل قرمزباشیم یاسفید
مهم نیست
ڪه ڪوتاه باشیم یابلند
وحتی مهم نیست
ڪه ڪجارشدڪرده باشیم
مهم اینه ڪه وقتی میتونیم
هم خارباشیم،هم گل
گل بودن روانتخاب ڪنیم
🌺🌺🌺
مهربانم
درود
بامداد چهارشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
امـیدوارم دراین روز زیبـا
روزگارت پراز عشق و امیـد..
دنیات پر از محبت و دوستی
رزقت پر از خیر و برکـت
لحظه هات پراز شور و شادی
عـشقت پـراز صفا و پاکی
و زندگیت پراز آرامش و
موفقیت باشه ان شاءالله
چهارشنبه ات پراز خیر و خوبی
🌺🌺🌺
شاد باشی
تمام آنچه از او بیرون مے آید
معطـــــر
خـــــواهد
بود
مهم نیست
گل قرمزباشیم یاسفید
مهم نیست
ڪه ڪوتاه باشیم یابلند
وحتی مهم نیست
ڪه ڪجارشدڪرده باشیم
مهم اینه ڪه وقتی میتونیم
هم خارباشیم،هم گل
گل بودن روانتخاب ڪنیم
🌺🌺🌺
مهربانم
درود
بامداد چهارشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
امـیدوارم دراین روز زیبـا
روزگارت پراز عشق و امیـد..
دنیات پر از محبت و دوستی
رزقت پر از خیر و برکـت
لحظه هات پراز شور و شادی
عـشقت پـراز صفا و پاکی
و زندگیت پراز آرامش و
موفقیت باشه ان شاءالله
چهارشنبه ات پراز خیر و خوبی
🌺🌺🌺
شاد باشی
*بادکنک من کجاست؟*
خیلی زیباست حتما بخوانید!
دوستی میگفت
سمیناری دعوت شدم
که هنگام ورود
به هر یک از دعوت شدگان بادکنکی دادند
سخنران بعد از خوشامدگویی از حاضرین که ۵۰ نفر بودند
خواست که با ماژیک
اسم خود را روی بادکنک نوشته
و آنرا در اتاقی که سمت راست سالن بود بگذارند
و خود در سمت چپ جمع شوند
سپس از آنها خواست
در ۵ دقیقه به اتاق بادکنکها رفته و بادکنک نام خود را بیاورد
من به همراه سایرین
دیوانه وار به جستجو پرداختیم
همدیگر را هل میدادیم و زمین میخوردیم و هرج و مرجی به راه افتاده بود
مهلت ۵ دقیقه ای
با ۵ دقیقه اضافه هم به پایان رسید
اما هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد
این بار سخنران
همه را به آرامش دعوت و پیشنهاد کرد
هرکس بادکنکی را بردارد و آنرا به صاحبش بدهد
بدین ترتیب کمتر از ۵ دقیقه
همه به بادکنک خود رسیدند
سخنران ادامه داد
این اتفاقی است که هر روز در زندگی ما میافتد
دیوانه وار
در جستجوی سعادت خویش
به این سو و آن سو چنگ میزنیم و نمیدانیم که
*سعادت ما در گرو سعادت و خوشبختی دیگران است*
با یک دست سعادت آنها را بدهید و با دست دیگر سعادت خود را از دیگری بگیرید.
*قانون زندگی، قانون داد و ستد است*
به امید روزی که اول دیگران را ببینیم سپس خودمان را.
خیلی زیباست حتما بخوانید!
دوستی میگفت
سمیناری دعوت شدم
که هنگام ورود
به هر یک از دعوت شدگان بادکنکی دادند
سخنران بعد از خوشامدگویی از حاضرین که ۵۰ نفر بودند
خواست که با ماژیک
اسم خود را روی بادکنک نوشته
و آنرا در اتاقی که سمت راست سالن بود بگذارند
و خود در سمت چپ جمع شوند
سپس از آنها خواست
در ۵ دقیقه به اتاق بادکنکها رفته و بادکنک نام خود را بیاورد
من به همراه سایرین
دیوانه وار به جستجو پرداختیم
همدیگر را هل میدادیم و زمین میخوردیم و هرج و مرجی به راه افتاده بود
مهلت ۵ دقیقه ای
با ۵ دقیقه اضافه هم به پایان رسید
اما هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد
این بار سخنران
همه را به آرامش دعوت و پیشنهاد کرد
هرکس بادکنکی را بردارد و آنرا به صاحبش بدهد
بدین ترتیب کمتر از ۵ دقیقه
همه به بادکنک خود رسیدند
سخنران ادامه داد
این اتفاقی است که هر روز در زندگی ما میافتد
دیوانه وار
در جستجوی سعادت خویش
به این سو و آن سو چنگ میزنیم و نمیدانیم که
*سعادت ما در گرو سعادت و خوشبختی دیگران است*
با یک دست سعادت آنها را بدهید و با دست دیگر سعادت خود را از دیگری بگیرید.
*قانون زندگی، قانون داد و ستد است*
به امید روزی که اول دیگران را ببینیم سپس خودمان را.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این باد معنبر ز کجا می آید
کز نکهت او دم صبا می آید
یا کرد طواف بر ریاحین بهشت
یا از سر زلف یار ما می آید
#ابن_حسام_خوسفی
کز نکهت او دم صبا می آید
یا کرد طواف بر ریاحین بهشت
یا از سر زلف یار ما می آید
#ابن_حسام_خوسفی
جشن دلتنگی_داریوش
@tarabesstaan
جشن دلتنگی
داریوش
آهنگ و تنظیم :
اندرانیک آساطوریان
شعر : ایرج جنتی عطایی
داریوش
آهنگ و تنظیم :
اندرانیک آساطوریان
شعر : ایرج جنتی عطایی
اینان که در این روزگار بر منبرها سخن می گویند، و بر سرِ سجاده ها نشسته اند، راهزنان دینِ محمدند.
اغلب این ها راهزنان دین محمد بودند. همه موشانِ خانه ی دین محمد ،
خراب کنندگان بودند.
سجاده بيني هفت رنگ!
اي شيخ ترا گفته اند از رنگ برون آي ...
ای قوم ازین سرای حوادث حذر کنید؛ این سخن نیست، این تنبیه است بر سخن، دعوت است به سخن و دعوت است بدان عالم.
شمس الدین تبریزی
اغلب این ها راهزنان دین محمد بودند. همه موشانِ خانه ی دین محمد ،
خراب کنندگان بودند.
سجاده بيني هفت رنگ!
اي شيخ ترا گفته اند از رنگ برون آي ...
ای قوم ازین سرای حوادث حذر کنید؛ این سخن نیست، این تنبیه است بر سخن، دعوت است به سخن و دعوت است بدان عالم.
شمس الدین تبریزی
سرم را درد بر بالین محنت سود دور از تو
تنم در بستر بیچارگی فرسود دور از تو
بر آن بودم که چون دور از تو گردم کم شود دردم
ندانستم که خواهد محنتم افزود دور از تو
بلای هجر بسیار است و ما بسیار کم طاقت
نمی دانیم حال ما چه خواهد بود دور از تو
مرا گفتی که خواهی مرد در هجران من بی شک
محال است این سخن کی می توان آسود دور از تو
نماند از ناله ی من تاب صحبت همنشینان را
کجا شد آن که مارا صبر می فرمود دور از تو
تو آتش پاره ای من خاره ی ره، بر من چو بگذشتی
اثر مگذار کاز من بر نیاید دود دور از تو
جهان شد تیره در چشم « فضولی» بی مه رویت
فلک هرگز ره راحت بدو ننمود دور از تو
حکیم ملامحمد فضولی
تنم در بستر بیچارگی فرسود دور از تو
بر آن بودم که چون دور از تو گردم کم شود دردم
ندانستم که خواهد محنتم افزود دور از تو
بلای هجر بسیار است و ما بسیار کم طاقت
نمی دانیم حال ما چه خواهد بود دور از تو
مرا گفتی که خواهی مرد در هجران من بی شک
محال است این سخن کی می توان آسود دور از تو
نماند از ناله ی من تاب صحبت همنشینان را
کجا شد آن که مارا صبر می فرمود دور از تو
تو آتش پاره ای من خاره ی ره، بر من چو بگذشتی
اثر مگذار کاز من بر نیاید دود دور از تو
جهان شد تیره در چشم « فضولی» بی مه رویت
فلک هرگز ره راحت بدو ننمود دور از تو
حکیم ملامحمد فضولی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دو چیز را همیشه از خدا طلب کن
۱ زندگی توام با ایمان
۲ عاقبت بخیری
چرا که بسیاری از افراد زندگی با آسایش دارند ولی از نعمت ایمان محروم اند
و چه بسا افراد با ایمانی که عاقبت بخیر نمیشوند
خدایا زندگی با ایمان و عاقبت بخیری
را نصیب تمام بندگانت بگردان
#آمین
۱ زندگی توام با ایمان
۲ عاقبت بخیری
چرا که بسیاری از افراد زندگی با آسایش دارند ولی از نعمت ایمان محروم اند
و چه بسا افراد با ایمانی که عاقبت بخیر نمیشوند
خدایا زندگی با ایمان و عاقبت بخیری
را نصیب تمام بندگانت بگردان
#آمین
کاش که من بودمی هم ره باد صبا
تا گذری کردمی وقت سحر بر سبا
نامه ی بلقیس جان سوی سلیمان دل
کس نرساند مگر هدهد باد صبا
گر بگشاید ز هم چین سر زلف دوست
بیش نبوید کسی نافه ی مشک ختا
بی هده جان می کنم خون جگر می خورم
این منم آخر چنین دوست کجا من کجا
مهر تو با جان من در ازل آمیختند
هجر ، مرا و تو را کی کند از هم جدا
آری اگر حاسدان تعبیه ای ساختند
شکر که نومید نیست بنده ز فضل خدا
ور بستاند ز من دنیی و دین باک نیست
بر همه چیز دگر غیر تو دارم رضا
یوسف جانم تویی زنده به بوی تو ام
چند کنم پیرهن در غم هجرت قبا
#حکیم_نزاری_قهستانی
یارب از ما چه فلاح آید اگر تو نپذیری
به خداوندی و فضلت که نظر بازنگیری
درد پنهان به تو گویم که خداوند کریمی
یا نگویم که تو خود واقف اسرار ضمیری
گر برانی به گناهان قبیح از در خویشم
هم به درگاه تو آیم که لطیفی و خبیری
گر به نومیدی ازین در برود بندهٔ عاجز
دیگرش چاره نماند که تو بیشبه و نظیری
دست در دامن عفوت زنم و باک ندارم
که کریمی و حکیمی و علیمی و قدیری
خالق خلق و نگارندهٔ ایوان رفیعی
خالق صبح و برآرندهٔ خورشید منیری
حاجت موری و اندیشهٔ کمتر حیوانی
بر تو پوشیده نماند که سمیعی و بصیری
گر همه خلق به خصمی به در آیند و عداوت
چه تفاوت کند آن را که تو مولا و نصیری
همه را ملک مجازست بزرگی و امیری
تو خداوند جهانی که نه مردی و نه میری
سعدیا من ملکالموت غنیام تو فقیری
چاره درویشی و عجزست و گدایی و حقیری
#سعدی
به خداوندی و فضلت که نظر بازنگیری
درد پنهان به تو گویم که خداوند کریمی
یا نگویم که تو خود واقف اسرار ضمیری
گر برانی به گناهان قبیح از در خویشم
هم به درگاه تو آیم که لطیفی و خبیری
گر به نومیدی ازین در برود بندهٔ عاجز
دیگرش چاره نماند که تو بیشبه و نظیری
دست در دامن عفوت زنم و باک ندارم
که کریمی و حکیمی و علیمی و قدیری
خالق خلق و نگارندهٔ ایوان رفیعی
خالق صبح و برآرندهٔ خورشید منیری
حاجت موری و اندیشهٔ کمتر حیوانی
بر تو پوشیده نماند که سمیعی و بصیری
گر همه خلق به خصمی به در آیند و عداوت
چه تفاوت کند آن را که تو مولا و نصیری
همه را ملک مجازست بزرگی و امیری
تو خداوند جهانی که نه مردی و نه میری
سعدیا من ملکالموت غنیام تو فقیری
چاره درویشی و عجزست و گدایی و حقیری
#سعدی
از سخنان امیر مومنان (ع): جهل آدمی به نقص خویش، از بزرگترین گناهان اوست.
#شیخ_بهایی
#کشکول
#بخش_چهارم
#قسمت_دوم
#شیخ_بهایی
#کشکول
#بخش_چهارم
#قسمت_دوم
گفت چون در عشقِ ما گشتی گِرو
هر سه را بَرگیر و بِسْتان و بُرو
روبَها چون جُملگی ما را شُدی
چونْت آزاریم، چون تو ما شُدی
#مثنوی_مولانا
وقتی می تونیم ادعا کنیم عاشق کسی هستیم که اذیتش نکنیم, چرا؟ چون با عاشق شدن, وجودها متحد می شود وهرچه داریم برای هم است و هر اتفاقی بیافتد برای هردو رخ داده.
هر سه را بَرگیر و بِسْتان و بُرو
روبَها چون جُملگی ما را شُدی
چونْت آزاریم، چون تو ما شُدی
#مثنوی_مولانا
وقتی می تونیم ادعا کنیم عاشق کسی هستیم که اذیتش نکنیم, چرا؟ چون با عاشق شدن, وجودها متحد می شود وهرچه داریم برای هم است و هر اتفاقی بیافتد برای هردو رخ داده.
از بود و نبودِ کلّ اشیا در طَلق
گویم سخنی، فراخ کن سینه و حلق
بودیّ و نمودیست وجودِ اشیا
بودش همه حقّ است و نمودش همه خلق
#نجمالدین_زرکوب
گویم سخنی، فراخ کن سینه و حلق
بودیّ و نمودیست وجودِ اشیا
بودش همه حقّ است و نمودش همه خلق
#نجمالدین_زرکوب
چونک زندان ماست این دنیا
عیش باشد خراب زندانها
آنک زندان او چنین خوش بود
چون بود مجلس جهان آرا
تو وفا را مجو در این زندان
که در این جا وفا نکرد وفا
مولانا
عیش باشد خراب زندانها
آنک زندان او چنین خوش بود
چون بود مجلس جهان آرا
تو وفا را مجو در این زندان
که در این جا وفا نکرد وفا
مولانا
گفت:"یاد کرد خدای،به زبان،غفلت است..."
بایزید بسطامی
ایشان نسبت به این نوع غفلت در مورد خود هم گفته
گفت:"سی سال خدای را یاد می کردم،آنگاه خاموشی گزیدم. پس دانستم که
حجابِ من همان یاد بود."
بایزید بسطامی
ایشان نسبت به این نوع غفلت در مورد خود هم گفته
گفت:"سی سال خدای را یاد می کردم،آنگاه خاموشی گزیدم. پس دانستم که
حجابِ من همان یاد بود."