معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.3K photos
12.5K videos
3.22K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
سعی نکن زندگی را بفهمی
فقط زندگی کن!
سعی نکن عشق را درک کنی
در عشق محو شو!


#اشو
آگاهیتان را به صداهای بسیارضعیف
در طبیعت متمرکز کنید.
خش خش برگ‌ها در باد،
ریزش قطرات باران، وز وز حشرات،
اولین آواز پرنده در سپیده دم،
خودتان را کاملاً به کار گوش کردن بسپارید.
ماورای صدا،
چیز بزرگتری وجود دارد.
تقدسی که نمی‌تواند به وسیله ذهن درک شود.

#اکهارت_تله
دوست یا دشمن؟

تا بِدانستی‌یی زِ دشمن و دوست
زندگانی دو بار بایَستی

دشمنِ عیب جویْ بسیار است
دوستی غَم گُسار بایَستی

#غزل_مولانا
برای اینکه بتوانی دشمن را از دوست تشخیص بدهی, دوبار باید زندگی کنی ( کنایه از تشخیص سخت این دو).

دشمنانی که فقط به دنبال عیب جویی از تو باشند فراوان هستند, ولی کجاست دوست حقیقی که دلسوز و مهربان باشد (و به تو کمک کند تا عیبت را برطرف کنی)
هیچ مرا با رنج نسبتی نیست
هستی من نماند که رنج از هستی بوَد
وجود من پُر از خوشی‌ست
چرا رنج برونی را بر خود گیرم؟
به جوابی و دشنامی دفع کنم و از خانه برون اندازم

شمس_تبریزی
فرمان آمد که:
"یا آدم، اکنون که قدم در کوی عشق نهادی از بهشت بیرون شو، که این سرای راحت است و عاشقانِ درد را با سلامت دار السلام چه کار؟"
همواره حلق عاشقان در حلقه دام بلا باد!

عشقت به در من آمد و در درزد
در باز نکردم آتش اندر در زد ...

📚
سخنان پير هرات
✍🏻
#خواجه_عبدالله_انصاری
به امید کس چه باشی که تویی امید عالم
تو به گوش می چه باشی که تویی می عطایی

به درون توست یوسف چه روی به مصر هرزه
تو درآ درون پرده بنگر چه خوش لقایی

#مولانا


امید نوری است که به جان آدمها روشنایی مید هد.
امیدد انرژیه و انرژی نور ی از جانب حق و حق
در دلهای امیدوار.ساکن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت!

سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت!

در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت!

بیرون زدم از خانه ، یکی پشت سرم گفت
این وقت شب ، این شاعر دیوانه کجا رفت !

من بودم و زاهد ، به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت!‍

با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت!

در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !

میخواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت ...!!!


 محمد سلمانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چنان مستم من امشب

استاد جان شجریان❤️       
  ‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌
╲\╭┓
🌺
┗╯\.
کور و کران ِ عالَم،
دید از مسیح، مرهم

گفته مسیح ِ مریم:
ک‌ای کور و کر! به رقص آ

#مولانای_جان
Ma Goushe Shomayim Shoma Tan Zade Ta Kei
Shahram Nazeri
ما گوش شماییم شما تن زده تا کی
ما مست و خراباتی و بیخود شده تا کی

#حضرت_مولانا
#استاد_شهرام_ناظری
#حسین_پرنیا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درآ در گلشن باقی
برآ بر بام کان ساقی

ز پنهان خانه غیبی
پیام آورد مستان را

#مولانای_جان
پیش روی ماه ما
مستانه یک رقصی کنید

مطربا بهر خدا بر دف بزن ضرب حزین

#مولانای_جان
جان من با اختران آسمان
رقص رقصان گشته در پهنای چرخ

در فراق آفتاب جان ببین
از شفق پرخون شده سیمای چرخ

#مولانای_جان
تو ایستاده و من خفته، نیست شرط ادب
به روز مرگ مبادا به من نماز کنی.

#انسی_ذوالقدر
هر که می‌خواهد قوی‌ترین مردم باشد
به خدا توکل کند.

- حضرت محمد (ص)
تابوت من آهسته ازان کو گذرانید
چون نیست امیدی که بیایم دگر آنجا.

#بیانی_استرابادی
تابوت ما پس از مرگ، بر دوشِ دشمنان نهْ
تا چند بار خاطر، باشیم دوستان را؟

#کوکبی_قزوینی
از غمی می سوزم و ناچار سوزد از غمی
هر که را رنج درازی مانده و عمر کمی
دل که از بیم فنا چون بحر پروایی نداشت
دم به دم بر خویش می لرزد کنون چون شبنمی
گاه گویم زندگانی چیست ؟عین سوختن
تا نمیرد شمع ،از سوزش نیاساید دمی
چشم بینا نیست مردم را و این بهتر که نیست
ورنه هر گهواره ­ای گوریست ،هر عیشی غمی
ای عزیز ! ای محرم جان ! با که گویم راز دل ؟
باز نتوان گفت هر رازی به هر نامحرمی
درد بی درمان من ای کاش تنها مرگ بود
ای بسا دردا که پیشش مرگ باشد مرهمی
خالق شیطان و گندم شادی مردم نخواست
عالمی غم ساخت پیش از آن که سازد آدمی
گر ز چشم من به هستی بنگری،بینی مدام
خواب شوم ناگواری،عیش تلخ درهمی
ور بجویی از زبان کِلک من معنای عمر
درد جانسوز فریبایی، بلای مبهمی
وآن بهشت و دوزخ یزدان که از آن وعده هاست
با تو بنشستن زمانی، بی تو بنشستن دمی


حمیدی شیرازی
من آن آسمانی سروش خدایم
 که فخری به حوا و آدم ندارم
مسیحای مریم شناسد به معجز
 کمی از مسیحای مریم ندارم
سخندان شناسد که من اوستادم
 که استادی کس مسلم ندارم
به سحر سخن راه اعجاز پویم
 بسی گویم و ژاژ و درهم ندارم
به هر سبک و هر بحر و هر شیوه گفتم
 که دانند همتا و همدم ندارم
همه شاهکار است گفتارهایم
 به اندیشه و لفظ ماتم ندارم
سخن هر چه گفتم همه نغز گفتم
 شکرهای آلوده با سم ندارم

حمیدی شیرازی
روندگان مقیم از بلا نپرهیزند
گرفتگان ارادت به جور نگریزند

امیدواران دست طلب ز دامن دوست
اگر فروگسلانند در که آویزند

مگر تو روی بپوشی و گر نه ممکن نیست
که اهل معرفت از تو نظر بپرهیزند

نشان من به سر کوی می‌فروشان ده
من از کجا و کسانی که اهل پرهیزند

#حضرت_سعدی