چون که اسرارت نهان دردل شود
آن مرادت زودتر حاصل شود
دانه چون اندر زمین پنهان شود
سِر او سرسبزی بُستان شود
#مولانا
آن مرادت زودتر حاصل شود
دانه چون اندر زمین پنهان شود
سِر او سرسبزی بُستان شود
#مولانا
آنکه جز نام نیابند نشان از دهنش
بر زبان کی گذرد نام یکی همچو منش
راستی را که شنیدست بدینسان سروی
که دمد سنبل سیراب ز برگ سمنش
هرکه در چین سر زلف بتان آویزد
آستین پر شود از نافهٔ مشک ختنش
گر چه از مصر دهد آگهی انفاس نسیم
بوی یوسف نتوان یافت جز از پیرهنش
هر غریبی که مقیم در مه رویان شد
تا در مرگ کجا یاد بود از وطنش
کشتهٔ عشق چو از خاک لحد برخیزد
چو نکوتر نگری تر بود از خون کفنش
من نه آنم که بتیغ از تو بگردانم روی
شمع دلسوخته نبود غم گردن زدنش
دوش خواجو سخنی از لب لعلت میگفت
بچکید آب حیات از لب و ترشد سخنش
#خواجوی_کرمانی
بر زبان کی گذرد نام یکی همچو منش
راستی را که شنیدست بدینسان سروی
که دمد سنبل سیراب ز برگ سمنش
هرکه در چین سر زلف بتان آویزد
آستین پر شود از نافهٔ مشک ختنش
گر چه از مصر دهد آگهی انفاس نسیم
بوی یوسف نتوان یافت جز از پیرهنش
هر غریبی که مقیم در مه رویان شد
تا در مرگ کجا یاد بود از وطنش
کشتهٔ عشق چو از خاک لحد برخیزد
چو نکوتر نگری تر بود از خون کفنش
من نه آنم که بتیغ از تو بگردانم روی
شمع دلسوخته نبود غم گردن زدنش
دوش خواجو سخنی از لب لعلت میگفت
بچکید آب حیات از لب و ترشد سخنش
#خواجوی_کرمانی
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
مژده اي دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که من
زدهام فالی و فریادرسی می آید
ز آتش وادی ایمن نه منم خرم و بس
#حافظ
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که من
زدهام فالی و فریادرسی می آید
ز آتش وادی ایمن نه منم خرم و بس
#حافظ
حاجت نبود مستی ما را به شراب
یا مجلس ما را طرب از چنگ و رباب
بیساقی و بیشاهد و بیمطرب و نی
شوریده و مستیم چو مستان خراب
#مولانا
یا مجلس ما را طرب از چنگ و رباب
بیساقی و بیشاهد و بیمطرب و نی
شوریده و مستیم چو مستان خراب
#مولانا
بر رهگذرِ بلا نهادم دل را
خاص از پیِ تو پای گشادم دل را
از باد، مرا بویِ تو آمد امروز
شکرانهٔ آن به باد دادم دل را
#مولانا
خاص از پیِ تو پای گشادم دل را
از باد، مرا بویِ تو آمد امروز
شکرانهٔ آن به باد دادم دل را
#مولانا
قیدِ الفتِ هستی وحشتآشیانیهاست
شمع تا نفس دارد شیوه پَرفشانیهاست
ما ز سیرِ این گلشن عشوهی طرب خوردیم
ورنه چشم وا کردن عبرتامتحانیهاست
ای سحر! تأمل کن، یک نفس تحمل کن
وحشت و دمِ پیری شوخیِ جوانیهاست
زلفِ تابدارش را شانه میدمد افسون
دیده وقفِ حیرت کن، موجِ جانفشانیهاست
پیشِ چشمِ بیمارش گر دوتا شود نرگس
عیبِ سرنگونی نیست، جای ناتوانیهاست
بیخودانِ الفت را نیست کلفتِ مردن
مردنی اگر باشد، بی تو زندگانیهاست
در وفا چه امکان است جان کنم دريغ از تو؟
بر جبین گره مپسند، این چه بدگمانیهاست؟
چارسوی امکان را جز غبار جنسی نیست
بستنِ درِ مژگان عافیتدکانیهاست
محوِ یأس کن حاجت، ورنه نزدِ عبرتها
در طلب عرق کردن نیز ترزبانیهاست
از غرورِ وهمایجاد هرزه رفتهای بر باد
ای غبارِ بیبنیاد! این چه آسمانیهاست؟
عمرهاست بیحاصل میزنی پَرِ بسمل
بهرِ نیمجان بیدل این چه سختجانیهاست؟
#بیدل_دهلوی. غزلیاتِ #بیدل.
شمع تا نفس دارد شیوه پَرفشانیهاست
ما ز سیرِ این گلشن عشوهی طرب خوردیم
ورنه چشم وا کردن عبرتامتحانیهاست
ای سحر! تأمل کن، یک نفس تحمل کن
وحشت و دمِ پیری شوخیِ جوانیهاست
زلفِ تابدارش را شانه میدمد افسون
دیده وقفِ حیرت کن، موجِ جانفشانیهاست
پیشِ چشمِ بیمارش گر دوتا شود نرگس
عیبِ سرنگونی نیست، جای ناتوانیهاست
بیخودانِ الفت را نیست کلفتِ مردن
مردنی اگر باشد، بی تو زندگانیهاست
در وفا چه امکان است جان کنم دريغ از تو؟
بر جبین گره مپسند، این چه بدگمانیهاست؟
چارسوی امکان را جز غبار جنسی نیست
بستنِ درِ مژگان عافیتدکانیهاست
محوِ یأس کن حاجت، ورنه نزدِ عبرتها
در طلب عرق کردن نیز ترزبانیهاست
از غرورِ وهمایجاد هرزه رفتهای بر باد
ای غبارِ بیبنیاد! این چه آسمانیهاست؟
عمرهاست بیحاصل میزنی پَرِ بسمل
بهرِ نیمجان بیدل این چه سختجانیهاست؟
#بیدل_دهلوی. غزلیاتِ #بیدل.
چون بهار از خلق خوش کردی معطّر خاک را
«رحمة للعالمین» خواندت از آن، پروردگار
#صائب
«محمّـــ💚ـــد»
نامش دلیل شد صلوات آفریده شد!
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ ۚ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا..🍀
#میلاد_فرخنده_نبی_مکرم (ص)
#پیشاپیش_تبریک_و_تهنیت_باد 💚
«رحمة للعالمین» خواندت از آن، پروردگار
#صائب
«محمّـــ💚ـــد»
نامش دلیل شد صلوات آفریده شد!
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ ۚ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا..🍀
#میلاد_فرخنده_نبی_مکرم (ص)
#پیشاپیش_تبریک_و_تهنیت_باد 💚
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خوش رحمتیست یاران صلوات بر محمد
گوئیم از دل و جان صلوات بر محمد....
خوش گفت نعمت الله رمزی زلی مع الله
خوش گو به عشق الله صلوات بر محمد
#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
🎊♥🎊♥🎊♥🎊♥🎊♥🎊♥
❣️✨ #میلاد_با_سعادت ✨❣️
🌸✨ #رسول_خدا✨🌸
❣️✨ #ختم_مرسلین✨❣️
🌸✨ #حضرت_محمد_ص✨🌸
🌸✨#بر_شما_خوبان_خدا_مباركباد✨
گوئیم از دل و جان صلوات بر محمد....
خوش گفت نعمت الله رمزی زلی مع الله
خوش گو به عشق الله صلوات بر محمد
#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
🎊♥🎊♥🎊♥🎊♥🎊♥🎊♥
❣️✨ #میلاد_با_سعادت ✨❣️
🌸✨ #رسول_خدا✨🌸
❣️✨ #ختم_مرسلین✨❣️
🌸✨ #حضرت_محمد_ص✨🌸
🌸✨#بر_شما_خوبان_خدا_مباركباد✨
شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند
هر کجا ان شاخ نرگس بشکفد
گلرخانش دیده نرگسدان کنند
اي جوان سروقد گویی ببر
پیش از ان کز قامتت چوگان کنند
عاشقان را بر سرخود حکم نیست
هر چه فرمان تو باشد ان کنند
پیش چشمم کمتر است از قطرهاي
این حکایتها که از طوفان کنند
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند
مردم چشمم به خون آغشته شد
در کجا این ستم بر انسان کنند
خوش برآ با غصه اي دل کاهل راز
عیش خوش در بوته هجران کنند
سر مکش حافظ ز آه نیم شب
تا چو صبحت آینه رخشان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند
هر کجا ان شاخ نرگس بشکفد
گلرخانش دیده نرگسدان کنند
اي جوان سروقد گویی ببر
پیش از ان کز قامتت چوگان کنند
عاشقان را بر سرخود حکم نیست
هر چه فرمان تو باشد ان کنند
پیش چشمم کمتر است از قطرهاي
این حکایتها که از طوفان کنند
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند
مردم چشمم به خون آغشته شد
در کجا این ستم بر انسان کنند
خوش برآ با غصه اي دل کاهل راز
عیش خوش در بوته هجران کنند
سر مکش حافظ ز آه نیم شب
تا چو صبحت آینه رخشان کنند
اسرار اَزَل را نه تو دانی و نه من،
وین حرفِ معمّا نه تو خوانی و نه من؛
هست از پس پرده گفت و گوى من و تو ،
چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من !
#خیام
وین حرفِ معمّا نه تو خوانی و نه من؛
هست از پس پرده گفت و گوى من و تو ،
چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من !
#خیام
اکنون میان دل آدمی و خدای عز و جل حجابی است و اگر نه قلم الله علی الدوام هر چه بوده و هرچه باشد در وی نوشتی. چون آدمی تفکر میکند سعی می کند در رفع حجاب چون حجاب برداشته شود قلم الله کار خود کند.
#نامه_ها #جلد_دوم #نامه_هفتاد_چهارم
#نامه_ها #جلد_دوم #نامه_هفتاد_چهارم
هرکه معنی چیزی نداند و خواهد که بداند آن را دو راه است: یکی آنکه وا خود رجوع کند و قوت خود را چندان که تواند دو اسبه دواند تا به تفکر و تدبر خود آن را فهم کند "و رفک الاکرم. الذی علمّ بالقلم. علمّ الانسان ما لم یعلم."
#نامه_ها #جلد_دوم #نامه_هفتاد_چهارم
#نامه_ها #جلد_دوم #نامه_هفتاد_چهارم
اگر خواهی که جمال قرآن بینی دست از عادت پرستی بردار و هرچه شنوده ای فراموش کن.
#نامه_ها #جلد_دوم #نامه_هفتاد_سوم
#نامه_ها #جلد_دوم #نامه_هفتاد_سوم
تو هنوز به حب دنیا و شهوات آن ملوّثی. ان الله طیب لایقبل الا الطیب. طهارت تقوی باید.
#نامه_ها #جلد_دوم #نامه_هفتاد_سوم
#نامه_ها #جلد_دوم #نامه_هفتاد_سوم
تلخ کنی دهانِ من ، قند به دیگران دهی
نم ندهی به کشتِ من ، آب به این و آن دهی
جانِ منی و یارِ من ، دولت پایدارِ من
باغِ من و بهارِ من ، باغِ مرا خزان دهی
#مولانا
نم ندهی به کشتِ من ، آب به این و آن دهی
جانِ منی و یارِ من ، دولت پایدارِ من
باغِ من و بهارِ من ، باغِ مرا خزان دهی
#مولانا
عقلِ ضعیفرایی بختِ سیاهرویی
عشقِ درازدستی صبرِ گریزپایی
زین وضعِ پُرتغیّر خونیندلم خدا را!
یا وصلِ بیفراقی یا دردِ بیدوایی
#علی_نقی_کمرهای
عشقِ درازدستی صبرِ گریزپایی
زین وضعِ پُرتغیّر خونیندلم خدا را!
یا وصلِ بیفراقی یا دردِ بیدوایی
#علی_نقی_کمرهای
در جمعِ ماهرویان، همصحبتیست ما را
کاسبابِ خرّمی را، صد گونه ساز کرده
از بادههای وصلش، هر کس گرفته جامی
چون دُورِ ما رسیده، آهنگِ ناز کرده
لب بر لبش چو ساغر، خلقی بهکام و «شاهی»
از دور چون صراحی، گردن دراز کرده!
#امیرشاهی_سبزواری
کاسبابِ خرّمی را، صد گونه ساز کرده
از بادههای وصلش، هر کس گرفته جامی
چون دُورِ ما رسیده، آهنگِ ناز کرده
لب بر لبش چو ساغر، خلقی بهکام و «شاهی»
از دور چون صراحی، گردن دراز کرده!
#امیرشاهی_سبزواری