هر کس که دید روی تو آهی ز جان کشید
هر دل که شد اسیر تو دست از جهان کشید
هر خون که ریختی تو به محشر نشد حساب
پنداشتم حساب تو را میتوان کشید
دیشب به یاد قد تو از دل کشیدهام
آهی که انتقام من از آسمان کشید
آن را که چرخ داد به کف سر خط امان
خود را به زیر سایه پیر مغان کشید
یک بارگی خصومت عشاق و بوالهوس
برخاست از میانه چو تیغ از میان کشید
ابروی او که مایهٔ چندین گشایش است
منت خدای را که به قتلم کمان کشید
مسکین کسی که داد ز کف آستین تو
مسکینتر آن که پای از آن آستان کشید
این است اگر تطاول گلچین و باغبان
باید قدم فروغی از این گلستان کشید
#فروغی_بسطامی
هر دل که شد اسیر تو دست از جهان کشید
هر خون که ریختی تو به محشر نشد حساب
پنداشتم حساب تو را میتوان کشید
دیشب به یاد قد تو از دل کشیدهام
آهی که انتقام من از آسمان کشید
آن را که چرخ داد به کف سر خط امان
خود را به زیر سایه پیر مغان کشید
یک بارگی خصومت عشاق و بوالهوس
برخاست از میانه چو تیغ از میان کشید
ابروی او که مایهٔ چندین گشایش است
منت خدای را که به قتلم کمان کشید
مسکین کسی که داد ز کف آستین تو
مسکینتر آن که پای از آن آستان کشید
این است اگر تطاول گلچین و باغبان
باید قدم فروغی از این گلستان کشید
#فروغی_بسطامی
زاهدان منع ز دیر و می نابم مکنید
کوثر و خلد من این است عذابم مکنید
چشم افسونگرش از کشتن من کی گذرد
بر من افسانه مخوانید و بخوابم مکنید
مدعی را اگر آواره نسازم ز درش
از سگان سر آن کوی حسابم مکنید
من خود از بادهٔ دیدار خرابم امشب
میمیارید و ازین بیش خرابم مکنید
مدهید این همه ساغر بت سرمست مرا
من کبابم دگر از رشک کبابم مکنید
حرف وصلی که محال است مگوئید به من
آب چون نیست طلبکار سرابم مکنید
خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب
دوستان را خبر از چشم پرآبم مکنید
چارهٔ بیخودی من به نصیحت نتوان
به خودم باز گذارید و عذابم مکنید
توبه چون محتشم از می مدهیدم زینهار
قصد جان خاصه در ایام شرابم مکنید
#محتشم_کاشانی
کوثر و خلد من این است عذابم مکنید
چشم افسونگرش از کشتن من کی گذرد
بر من افسانه مخوانید و بخوابم مکنید
مدعی را اگر آواره نسازم ز درش
از سگان سر آن کوی حسابم مکنید
من خود از بادهٔ دیدار خرابم امشب
میمیارید و ازین بیش خرابم مکنید
مدهید این همه ساغر بت سرمست مرا
من کبابم دگر از رشک کبابم مکنید
حرف وصلی که محال است مگوئید به من
آب چون نیست طلبکار سرابم مکنید
خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب
دوستان را خبر از چشم پرآبم مکنید
چارهٔ بیخودی من به نصیحت نتوان
به خودم باز گذارید و عذابم مکنید
توبه چون محتشم از می مدهیدم زینهار
قصد جان خاصه در ایام شرابم مکنید
#محتشم_کاشانی
در هوای چمن ای مرغ گرفتار منال
شب دراز است دمی در قفس و دام بخسب
گر به خورشید رخی گرم شود آغوشی
تا دم صبح قیامت ز سر شام بخسب
#خاقانی_شروانی
شب دراز است دمی در قفس و دام بخسب
گر به خورشید رخی گرم شود آغوشی
تا دم صبح قیامت ز سر شام بخسب
#خاقانی_شروانی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#بزم_خصوصی
مهربانو #هایده
#نوروز_۱۳۶۴
سنتور: #منوچهر_صادقی
ویولن: #لقمان_ادهمی
تار و عود: #پرویز_رحمانپناه
ضرب: #سیامک_پویان
مهربانو #هایده
#نوروز_۱۳۶۴
سنتور: #منوچهر_صادقی
ویولن: #لقمان_ادهمی
تار و عود: #پرویز_رحمانپناه
ضرب: #سیامک_پویان
تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت
و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
من و باد صبا مسکین دو سرگردان بیحاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
#حـــــــــــــافـــــــــظ
صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت
و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
من و باد صبا مسکین دو سرگردان بیحاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
#حـــــــــــــافـــــــــظ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مستند #فرخییزدی
کارگردان: #هومن_ظریف
مستند #فرخییزدی چهره نگاری است درباره شاعر بزرگ و روزنامهنگار آزادیخواه این سرزمین که روایت فراز و فرود زندگی او را به تصویر می کشد.
سال ساخت: ۱۳۹۴
کارگردان: #هومن_ظریف
مستند #فرخییزدی چهره نگاری است درباره شاعر بزرگ و روزنامهنگار آزادیخواه این سرزمین که روایت فراز و فرود زندگی او را به تصویر می کشد.
سال ساخت: ۱۳۹۴
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سخنرانی:
مفهوم آزادی در سخن #فرخییزدی و ویژگیهای زبانشناختی و ادبی غزلهای او
سخنران:
دکتر #مهشید_مشیری
#بخش_اول
مفهوم آزادی در سخن #فرخییزدی و ویژگیهای زبانشناختی و ادبی غزلهای او
سخنران:
دکتر #مهشید_مشیری
#بخش_اول
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سخنرانی:
مفهوم آزادی در سخن #فرخییزدی و ویژگیهای زبانشناختی و ادبی غزلهای او
سخنران:
دکتر #مهشید_مشیری
#بخش_دوم
مفهوم آزادی در سخن #فرخییزدی و ویژگیهای زبانشناختی و ادبی غزلهای او
سخنران:
دکتر #مهشید_مشیری
#بخش_دوم
Saz-o Avaz-e Esfahan
Mohammad Reza Shajarian, Homayun Khorram, Majid Najahi, Fereydun…
شب چو در بستم و مست از مینابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرق خون بود و نمیمرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابهی غم بود و جگرگوشه دهر
بر سر آتش جور تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم، عمر حسابش کردم...
#محمد_فرخییزدی
#محمدرضا_شجریان
#همایون_خرم
#فریدون_حافظی
#مجید_نجاحی
#گوشه_راجه و #فرود_به_اصفهان
#فیروزه_امیرمعز
بخشی از #گلهای_تازه_٢٥
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرق خون بود و نمیمرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابهی غم بود و جگرگوشه دهر
بر سر آتش جور تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم، عمر حسابش کردم...
#محمد_فرخییزدی
#محمدرضا_شجریان
#همایون_خرم
#فریدون_حافظی
#مجید_نجاحی
#گوشه_راجه و #فرود_به_اصفهان
#فیروزه_امیرمعز
بخشی از #گلهای_تازه_٢٥
دل من ز تابناکی به شراب ناب ماند
نکند سیاهکاری که به آفتاب ماند
نه ز پای می نشیند نه قرار می پذیرد
دل آتشین من بین که به موج آب ماند
رهی_معیری
نکند سیاهکاری که به آفتاب ماند
نه ز پای می نشیند نه قرار می پذیرد
دل آتشین من بین که به موج آب ماند
رهی_معیری
همه جانها از تن بر آیند تشنه،
مگر جانِ یاد کنندۀ خدای عزوجل...
شمس_تبریزی
مگر جانِ یاد کنندۀ خدای عزوجل...
شمس_تبریزی
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام
هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش
نازها زان نرگس مستانهاش باید کشید
این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش
ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند
دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش
کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود
عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام
هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش
نازها زان نرگس مستانهاش باید کشید
این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش
ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند
دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش
کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود
عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
درِ این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت
#هوشنگ_ابتهاج
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
درِ این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت
#هوشنگ_ابتهاج
.
گه سرو بلند حلّهپوشت خوانم
گه ماه تمام بادهنوشت خوانم
ارزان بخریّ و رایگان بفروشی
ارزانخر رایگانفروشت خوانم
#معزّی_نیشابوری
[ جنگ رباعی ؛ بازیابی و تصحیح رباعیّات کهن پارسی ، انتشارات سخن، پژوهش و ویرایش سیّدعلی میرافضلی، ص۱۲۶]
گه سرو بلند حلّهپوشت خوانم
گه ماه تمام بادهنوشت خوانم
ارزان بخریّ و رایگان بفروشی
ارزانخر رایگانفروشت خوانم
#معزّی_نیشابوری
[ جنگ رباعی ؛ بازیابی و تصحیح رباعیّات کهن پارسی ، انتشارات سخن، پژوهش و ویرایش سیّدعلی میرافضلی، ص۱۲۶]
.
آوردهاند که زاغی کبگی را دید که میرفت. خرامیدن او در چشم او خوش آمد و از تناسب حرکات و چستی اطراف او آرزو برد، چه طباع را بهابواب محاسن التفاتی تمام باشد و هرآینه آن را جویان باشند
کَٱلعَیْنِ مَنْهُومَة فِی ٱلحُسْنِ تَتْبَعُهُ
وَ ٱلأَنْفُ یَطْلُبُ أَقْصٰی مُنْتَهَی ٱلطَّیبِ
درجمله خواست که آن را بیاموزد، یکچندی کوشید و بر اثر کبگ پوئید، آن را نیاموخت و رفتار خویش فراموش کرد چنانکه بههیچ تأویل بدان رجوع ممکن نگشت.
#نقل_از_کلیله_و_دمنه
آوردهاند که زاغی کبگی را دید که میرفت. خرامیدن او در چشم او خوش آمد و از تناسب حرکات و چستی اطراف او آرزو برد، چه طباع را بهابواب محاسن التفاتی تمام باشد و هرآینه آن را جویان باشند
کَٱلعَیْنِ مَنْهُومَة فِی ٱلحُسْنِ تَتْبَعُهُ
وَ ٱلأَنْفُ یَطْلُبُ أَقْصٰی مُنْتَهَی ٱلطَّیبِ
درجمله خواست که آن را بیاموزد، یکچندی کوشید و بر اثر کبگ پوئید، آن را نیاموخت و رفتار خویش فراموش کرد چنانکه بههیچ تأویل بدان رجوع ممکن نگشت.
#نقل_از_کلیله_و_دمنه
یاد باد آنکه عزیزان همه با هم بودیم
همه دم با غم و شادی همه همدم بودیم
نیش زنبورصفت بر دل هر کس نزدیم
به وفا عهد سپر کرده و محکم بودیم
به زکات و صدقات و به بناهای بزرگ
شکر معبود که مشهور به عالم بودیم
سال ها در چمن ذوق به بستان طرب
همچو گل خنده زنان خوش دل و خرم بودیم
با همه خلق جهان خلق و تواضع کردیم
چون صبا با همه کس یک دل و محرم بودیم
تا که خورشید صفت بر همه کس تافته ایم
در سر مهر جهان دافع شبنم بودیم
#جهان_ملک_خاتون
همه دم با غم و شادی همه همدم بودیم
نیش زنبورصفت بر دل هر کس نزدیم
به وفا عهد سپر کرده و محکم بودیم
به زکات و صدقات و به بناهای بزرگ
شکر معبود که مشهور به عالم بودیم
سال ها در چمن ذوق به بستان طرب
همچو گل خنده زنان خوش دل و خرم بودیم
با همه خلق جهان خلق و تواضع کردیم
چون صبا با همه کس یک دل و محرم بودیم
تا که خورشید صفت بر همه کس تافته ایم
در سر مهر جهان دافع شبنم بودیم
#جهان_ملک_خاتون
تا تو عالِم باشی و عادل ، قضا
نامناسب چون دهد داد و سزا ؟
چونکه حاکم این کند اندر گزین
چون کند حُکم اَحْکَمِ این حاکمین ؟
تا وقتی که تو دانا و دادگر باشی ، چگونه ممکن است که قاضی در مورد تو ناعادلانه قضاوت کند و حکمی نامناسب دهد ؟ در جایی که قاضی حکمی مناسب و در خورِ شخص برمیگزیند ، تو ببین خداوندی که احکمِ حاکمان است چگونه حکم میکند ؟
مثنوی دفتر ششم
کریم زمانی
اشاره است به اَحْکَمُ الْحٰاکمین (درستْحکمترینِ حکمکنندهگان) آیهی ۸ سورهی تین :
أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ
آیا خدا بهترین داوران نیست؟
احكم الحاكمين بودن خدا به اين معنا است كه او فوق هر حاكم است ، چون حكمش متقنترين حكم است ، و در حقيقت و نفوذ از حكم هر حاكم ديگر برتر است ، حكم او به هيچ وجه دچار وهن و اضطراب و بطلان نمیگردد ، خدای تعالی در عالم خلقت و تدبير حكمی میراند كه به مقتضای حكمت بايد رانده شود، حكمی متقن و زيبا و با نفوذ ، و چون از يک سو خدای تعالی احكم الحاكمين ، و از سوی ديگر مردم از نظر اعتقاد و عمل دو طايفه هستند حكمت واجب میسازد كه خدای تعالی بين اين دو طايفه از نظر جزا در حيات باقی آخرت فرق بگذارد ، و همين است كه مساله بعث را واجب ميكند .
انسان در احسن تقويم خلق شده ، و بعد از خلقت ، به دو طايفه تقسيم میشود ، طايفهای كه از تقويم خداداديش كه تقويمی احسن بود خارج و به سوي اسفل سافلين برمیگردد ، و طايفهای كه به همان تقويم احسن الهی و بر صراط فطرت اولش باقی میماند . خدای تعالی مدبر امور ايشان ، احكم الحاكمين است . حكمت اين خدا اقتضا دارد كه با اين دو طايفه يک جور معامله نكند ، نتيجه میگيريم كه پس بايد روز جزايی باشد ، تا هر طايفهای به جزای عملی كه كردهاند برسند ، و عقل و فطرت آدمی اجازه نمیدهد و بهانهای ندارد كه اين روز جزا را تكذيب كند .
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
نامناسب چون دهد داد و سزا ؟
چونکه حاکم این کند اندر گزین
چون کند حُکم اَحْکَمِ این حاکمین ؟
تا وقتی که تو دانا و دادگر باشی ، چگونه ممکن است که قاضی در مورد تو ناعادلانه قضاوت کند و حکمی نامناسب دهد ؟ در جایی که قاضی حکمی مناسب و در خورِ شخص برمیگزیند ، تو ببین خداوندی که احکمِ حاکمان است چگونه حکم میکند ؟
مثنوی دفتر ششم
کریم زمانی
اشاره است به اَحْکَمُ الْحٰاکمین (درستْحکمترینِ حکمکنندهگان) آیهی ۸ سورهی تین :
أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ
آیا خدا بهترین داوران نیست؟
احكم الحاكمين بودن خدا به اين معنا است كه او فوق هر حاكم است ، چون حكمش متقنترين حكم است ، و در حقيقت و نفوذ از حكم هر حاكم ديگر برتر است ، حكم او به هيچ وجه دچار وهن و اضطراب و بطلان نمیگردد ، خدای تعالی در عالم خلقت و تدبير حكمی میراند كه به مقتضای حكمت بايد رانده شود، حكمی متقن و زيبا و با نفوذ ، و چون از يک سو خدای تعالی احكم الحاكمين ، و از سوی ديگر مردم از نظر اعتقاد و عمل دو طايفه هستند حكمت واجب میسازد كه خدای تعالی بين اين دو طايفه از نظر جزا در حيات باقی آخرت فرق بگذارد ، و همين است كه مساله بعث را واجب ميكند .
انسان در احسن تقويم خلق شده ، و بعد از خلقت ، به دو طايفه تقسيم میشود ، طايفهای كه از تقويم خداداديش كه تقويمی احسن بود خارج و به سوي اسفل سافلين برمیگردد ، و طايفهای كه به همان تقويم احسن الهی و بر صراط فطرت اولش باقی میماند . خدای تعالی مدبر امور ايشان ، احكم الحاكمين است . حكمت اين خدا اقتضا دارد كه با اين دو طايفه يک جور معامله نكند ، نتيجه میگيريم كه پس بايد روز جزايی باشد ، تا هر طايفهای به جزای عملی كه كردهاند برسند ، و عقل و فطرت آدمی اجازه نمیدهد و بهانهای ندارد كه اين روز جزا را تكذيب كند .
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.