مقصود از وجود عالَم، ملاقات دو دوست بُوَد که رویْ در هم نهند جهت خدا، دور از هویٰ.
📕 مقالات شمس تبریزی
📕 مقالات شمس تبریزی
محمدرضا شجریان
@katibehchannel
کمان ابرو
استادمحمدرضا شجریان
مرا چشمیست خونافشان
ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید
از آن چشم و از آن ابرو
حافظ
استادمحمدرضا شجریان
مرا چشمیست خونافشان
ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید
از آن چشم و از آن ابرو
حافظ
نه من امروز بدل نقش خیالت بستم
روزگاریست که از بادهٔ عشقت مستم
کردم آلوده بمی جامهٔ تقوی و صلاح
آه گر دامن پاک تو نگیرد دستم
نسبت قد تو با سرو صنوبر کردم
پیش چشم تو ز کوته نظریها بستم
بستم این عهد که پیمانه کشی ترک کنم
باز در عهد تو پیمان شکن آن بشکستم
محتسب بهر خدا هیچ مگو با خود باش
که من از روز ازل آنچه نمودم هستم
نه من امروز شدم عاشق و پیمانه پرست
از دم صبح ازل تا بقیامت مستم
فیض تا چند بزنجیر خرد باشد بند
شکر لله که دیوانه شدم وارستم
#فیض_کاشانی
روزگاریست که از بادهٔ عشقت مستم
کردم آلوده بمی جامهٔ تقوی و صلاح
آه گر دامن پاک تو نگیرد دستم
نسبت قد تو با سرو صنوبر کردم
پیش چشم تو ز کوته نظریها بستم
بستم این عهد که پیمانه کشی ترک کنم
باز در عهد تو پیمان شکن آن بشکستم
محتسب بهر خدا هیچ مگو با خود باش
که من از روز ازل آنچه نمودم هستم
نه من امروز شدم عاشق و پیمانه پرست
از دم صبح ازل تا بقیامت مستم
فیض تا چند بزنجیر خرد باشد بند
شکر لله که دیوانه شدم وارستم
#فیض_کاشانی
بنشین به یادم شبی
@ostad_shajariyan
🎵بنشین به یادم شبی
💠آواز: محمدرضا شجریان
💠آهنگ و تار :محمدرضا لطفی
💠تار: زیدالله طلوعی
💠بم تار: مجید درخشانی
💠سنتور: پشنگ کامکار
💠بربط: اسماعیل صدقیآسا
💠نی: عبدالنقی افشارنیا
💠کمانچه: هادی منتظری
💠رباب: بیژن کامکار
💠تنبک: ارژنگ کامکار
💠شعر :هوشنگ ابتهاج
💠مایه : بیات ترک(بیات زند)
💠سال انتشار: 1356
💠آواز: محمدرضا شجریان
💠آهنگ و تار :محمدرضا لطفی
💠تار: زیدالله طلوعی
💠بم تار: مجید درخشانی
💠سنتور: پشنگ کامکار
💠بربط: اسماعیل صدقیآسا
💠نی: عبدالنقی افشارنیا
💠کمانچه: هادی منتظری
💠رباب: بیژن کامکار
💠تنبک: ارژنگ کامکار
💠شعر :هوشنگ ابتهاج
💠مایه : بیات ترک(بیات زند)
💠سال انتشار: 1356
@Shajariaan_Fans
تصنیف دلمدلم | همخوانی
تصنیف آرام جان
شعر : عارف قزوینی
آهنگ: عارف قزوینی
دستگاه : آواز افشاری
رباعی های خیام
🎤استاد شجریان
🎤همایون شجریان
شعر : عارف قزوینی
آهنگ: عارف قزوینی
دستگاه : آواز افشاری
رباعی های خیام
🎤استاد شجریان
🎤همایون شجریان
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا
زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم
گفت که دیوانه نهای لایق این خانه نهای
رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت که سرمست نهای رو که از این دست نهای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
گفت که تو کشته نهای در طرب آغشته نهای
پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم
گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی
گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم
گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی
جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم
گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری
شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم
گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش بیپر و پرکنده شدم
گفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشو
زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم
گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن
گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم
چشمه خورشید تویی سایه گه بید منم
چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم
تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم
اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم
صورت جان وقت سحر لاف همیزد ز بطر
بنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدم
شکر کند کاغذ تو از شکر بیحد تو
کآمد او در بر من با وی ماننده شدم
شکر کند خاک دژم از فلک و چرخ به خم
کز نظر و گردش او نور پذیرنده شدم
شکر کند چرخ فلک از ملک و ملک و ملک
کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم
شکر کند عارف حق کز همه بردیم سبق
بر زبر هفت طبق اختر رخشنده شدم
زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم
یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم
از توام ای شهره قمر در من و در خود بنگر
کز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم
باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان
کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم
#مولانا
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا
زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم
گفت که دیوانه نهای لایق این خانه نهای
رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت که سرمست نهای رو که از این دست نهای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
گفت که تو کشته نهای در طرب آغشته نهای
پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم
گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی
گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم
گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی
جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم
گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری
شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم
گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش بیپر و پرکنده شدم
گفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشو
زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم
گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن
گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم
چشمه خورشید تویی سایه گه بید منم
چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم
تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم
اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم
صورت جان وقت سحر لاف همیزد ز بطر
بنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدم
شکر کند کاغذ تو از شکر بیحد تو
کآمد او در بر من با وی ماننده شدم
شکر کند خاک دژم از فلک و چرخ به خم
کز نظر و گردش او نور پذیرنده شدم
شکر کند چرخ فلک از ملک و ملک و ملک
کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم
شکر کند عارف حق کز همه بردیم سبق
بر زبر هفت طبق اختر رخشنده شدم
زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم
یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم
از توام ای شهره قمر در من و در خود بنگر
کز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم
باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان
کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم
#مولانا
ولایت داشتن کاری بزرگ است،
و ولایتِ خدای تعالی است اندر زمین، چون بر سبیل عدل رود؛
و چون از شفقت و عدل خالی باشد، ولایتِ ابلیس بُوَد،
که هیچ سببْ فساد را عظیمتر از ظلمِ والی نیست.
کیمیای سعادت
امام محمد غزالی
و ولایتِ خدای تعالی است اندر زمین، چون بر سبیل عدل رود؛
و چون از شفقت و عدل خالی باشد، ولایتِ ابلیس بُوَد،
که هیچ سببْ فساد را عظیمتر از ظلمِ والی نیست.
کیمیای سعادت
امام محمد غزالی
@koronmusic-shabahang
Mohammad Reza Shajarian
تو ای مرغ حق ای فسانه به شب
نگه کن که جانم رسیده به لب
تصنیف "شباهنگ"
خواننده : محمدرضا شجریان
آهنگساز : سلیم فرزان
اجرای استاد شجریان
نگه کن که جانم رسیده به لب
تصنیف "شباهنگ"
خواننده : محمدرضا شجریان
آهنگساز : سلیم فرزان
اجرای استاد شجریان
ساز و آواز _شجریان
@bazmemusighi
«ساز و آواز»
آواز: #محمدرضا_شجریان
همنوازان: #جمشید_عندلیبی (نی)
#داریوش_پیرنیاکان (تار)
دستگاه/آواز: مخالف سه گاه
آلبوم: «آسمان عشق»
جانا ز فراق تو این محنت جان تا کی
دل در غم عشق تو رسوای جهان تا کی
چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو
بر بوی وصال تو، دل برسر جان تا کی
نامد گه آن کآخر کز پرده برون آیی
آن روی بدان خوبی در پرده نهان تا کی
بشکن به سر زلفت این بند گران از دل
بر پای دل مسکین این بند گران تا کی
دل بردن مشتاقان از غیرت خود تا چند
خون خوردن و خاموشی زین دلشدگان تا کی
گر عاشق دلداری ور سوخته یاری
بی نام و نشان می رو ، زین نام و نشان تا کی
آواز: #محمدرضا_شجریان
همنوازان: #جمشید_عندلیبی (نی)
#داریوش_پیرنیاکان (تار)
دستگاه/آواز: مخالف سه گاه
آلبوم: «آسمان عشق»
جانا ز فراق تو این محنت جان تا کی
دل در غم عشق تو رسوای جهان تا کی
چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو
بر بوی وصال تو، دل برسر جان تا کی
نامد گه آن کآخر کز پرده برون آیی
آن روی بدان خوبی در پرده نهان تا کی
بشکن به سر زلفت این بند گران از دل
بر پای دل مسکین این بند گران تا کی
دل بردن مشتاقان از غیرت خود تا چند
خون خوردن و خاموشی زین دلشدگان تا کی
گر عاشق دلداری ور سوخته یاری
بی نام و نشان می رو ، زین نام و نشان تا کی
من نمیگویم که عاقل باش یا دیوانه باش
گر به جانان آشنایی از جهان بیگانه باش
گر سر مقصود داری مو به مو جوینده شو
ور وصال گنج خواهی سر به سر ویرانه باش
گر ز تیر غمزه خونت ریخت ساقی دم مزن
ور به جای باده زهرت داد در شکرانه باش
چون قدح از دست مستان می خوری مستانه خور
چون قدم در خیل مردان میزنی مردانه باش
گر مقام خوشدلی میخواهی از دور سپهر
شام در مستی، سحر در نعرهٔ مستانه باش
گر شبی در خانه جانانه مهمانت کنند
گول نعمت را مخور مشغول صاحب خانه باش
یا به چشم آرزو سیر رخ صیاد کن
یا به صحرای طلب در جستجوی دانه باش
یا مشامت را ز بوی سنبلش مشکین مخواه
یا هم آغوش صبا یا هم نشین شانه باش
یا گل نورسته شو یا بلبل شوریدهحال
یا چراغ خانه یا آتش به جان پروانه باش
یا که طبل عاشقی و کوس معشوقی بزن
یا به رندی شهره شو یا در جمال افسانه باش
یا به زاهد هم قدم شو یا به شاهد هم نشین
یا خریدار خزف یا گوهر یک دانه باش
یا مسلمان باش یا کافر، دورنگی تا به کی
یا مقیم کعبه شو یا ساکن بت خانه باش
یا که در ظاهر فروغی ذکر درویشی مکن
یا که در باطن مرید خسرو فرزانه باش
#فروغی_بسطامی
گر به جانان آشنایی از جهان بیگانه باش
گر سر مقصود داری مو به مو جوینده شو
ور وصال گنج خواهی سر به سر ویرانه باش
گر ز تیر غمزه خونت ریخت ساقی دم مزن
ور به جای باده زهرت داد در شکرانه باش
چون قدح از دست مستان می خوری مستانه خور
چون قدم در خیل مردان میزنی مردانه باش
گر مقام خوشدلی میخواهی از دور سپهر
شام در مستی، سحر در نعرهٔ مستانه باش
گر شبی در خانه جانانه مهمانت کنند
گول نعمت را مخور مشغول صاحب خانه باش
یا به چشم آرزو سیر رخ صیاد کن
یا به صحرای طلب در جستجوی دانه باش
یا مشامت را ز بوی سنبلش مشکین مخواه
یا هم آغوش صبا یا هم نشین شانه باش
یا گل نورسته شو یا بلبل شوریدهحال
یا چراغ خانه یا آتش به جان پروانه باش
یا که طبل عاشقی و کوس معشوقی بزن
یا به رندی شهره شو یا در جمال افسانه باش
یا به زاهد هم قدم شو یا به شاهد هم نشین
یا خریدار خزف یا گوهر یک دانه باش
یا مسلمان باش یا کافر، دورنگی تا به کی
یا مقیم کعبه شو یا ساکن بت خانه باش
یا که در ظاهر فروغی ذکر درویشی مکن
یا که در باطن مرید خسرو فرزانه باش
#فروغی_بسطامی
@sherroghazal
مرغ سحر 👈محمدرضا شجریان
"ترانه سرا : #ملک_الشعرا_محمدتقی_بهار
آهنگساز : #مرتضی_نی_داوود
تنظیم کننده : #محمدرضا_شجریان
خواننده : #محمدرضا_شجریان
آلبوم : #پیام_نسیم
ترانه : #مرغ_سحر
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرر بار، این قفس را
بر شکن و زیر زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ
نغمه ی آزادی نوع بشر سرآ
وز نفسی عرصه ی این خاک توده را
پر شرر کن
ظلم ظالم، جور صیّاد
آشیانم، داده بر باد
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت
شام تاریک ما را سحر کن
نو بهار است، گل به بار است
ابر چشمم، ژاله بار است
این قفس، چون دلم، تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت گل عمر مرا مچین
جانب عاشق نگه ای تازه گل از این
بیشتر کن، بیشتر کن، بیشتر کن
( مرغ بیدل، شرح هجران
مختصر، مختصر کن )
آهنگساز : #مرتضی_نی_داوود
تنظیم کننده : #محمدرضا_شجریان
خواننده : #محمدرضا_شجریان
آلبوم : #پیام_نسیم
ترانه : #مرغ_سحر
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرر بار، این قفس را
بر شکن و زیر زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ
نغمه ی آزادی نوع بشر سرآ
وز نفسی عرصه ی این خاک توده را
پر شرر کن
ظلم ظالم، جور صیّاد
آشیانم، داده بر باد
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت
شام تاریک ما را سحر کن
نو بهار است، گل به بار است
ابر چشمم، ژاله بار است
این قفس، چون دلم، تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت گل عمر مرا مچین
جانب عاشق نگه ای تازه گل از این
بیشتر کن، بیشتر کن، بیشتر کن
( مرغ بیدل، شرح هجران
مختصر، مختصر کن )
Darde Feragh ~ Musico.IR
MohammadReza Shajarian ~ Musico.IR
#ساز_و_آواز
جانا ز فراق تو این محنت جان تا کی
دل در غم عشق تو رسوای جهان تا کی
چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو
بر بوی وصال تو دل بر سر جان تا کی
نامد گه آن آخر کز پرده برون آیی
آن روی بدان خوبی در پرده نهان تا کی
در آرزوی رویت ای آرزوی جانم
دل نوحه کنان تا چند، جان نعرهزنان تا کی
بشکن به سر زلفت این بند گران از دل
بر پای دل مسکین این بند گران تا کی
دل بردن مشتاقان از غیرت خود تا چند
خون خوردن و خاموشی زین دلشدگان تا کی
ای پیر مناجاتی در میکده رو بنشین
درباز دو عالم را این سود و زیان تا کی
اندر حرم معنی از کس نخرند دعوی
پس خرقه بر آتش نه زین مدعیان تا کی
گر طالب دلداری از کون و مکان بگذر
هست او ز مکان برتر از کون و مکان تا کی
گر عاشق دلداری ور سوختهٔ یاری
بی نام و نشان میرو زین نام و نشان تا کی
گفتی به امید تو بارت بکشم از جان
پس بارکش ار مردی این بانگ و فغان تا کی
#عطار همی بیند کز بار غم عشقش
عمر ابدی یابد عمر گذران تا کی
#عطار_نیشابوری
#محمدرضا_شجریان
#جمشید_عندلیبی
#داریوش_پیرنیاکان
#سهگاه
جانا ز فراق تو این محنت جان تا کی
دل در غم عشق تو رسوای جهان تا کی
چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو
بر بوی وصال تو دل بر سر جان تا کی
نامد گه آن آخر کز پرده برون آیی
آن روی بدان خوبی در پرده نهان تا کی
در آرزوی رویت ای آرزوی جانم
دل نوحه کنان تا چند، جان نعرهزنان تا کی
بشکن به سر زلفت این بند گران از دل
بر پای دل مسکین این بند گران تا کی
دل بردن مشتاقان از غیرت خود تا چند
خون خوردن و خاموشی زین دلشدگان تا کی
ای پیر مناجاتی در میکده رو بنشین
درباز دو عالم را این سود و زیان تا کی
اندر حرم معنی از کس نخرند دعوی
پس خرقه بر آتش نه زین مدعیان تا کی
گر طالب دلداری از کون و مکان بگذر
هست او ز مکان برتر از کون و مکان تا کی
گر عاشق دلداری ور سوختهٔ یاری
بی نام و نشان میرو زین نام و نشان تا کی
گفتی به امید تو بارت بکشم از جان
پس بارکش ار مردی این بانگ و فغان تا کی
#عطار همی بیند کز بار غم عشقش
عمر ابدی یابد عمر گذران تا کی
#عطار_نیشابوری
#محمدرضا_شجریان
#جمشید_عندلیبی
#داریوش_پیرنیاکان
#سهگاه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
می گـوید : یارب سوختم!
ازین بنده چـه می خواهی ؟
فرمود : همین که سـوزی...
همـان حدیث شکستن جـوهر است که معشوقه گفت چرا شکستی؟
گفت: جهتِ آنـکه تو بگویی چرا شکستـی؟!
#شمس_تبریزی
ازین بنده چـه می خواهی ؟
فرمود : همین که سـوزی...
همـان حدیث شکستن جـوهر است که معشوقه گفت چرا شکستی؟
گفت: جهتِ آنـکه تو بگویی چرا شکستـی؟!
#شمس_تبریزی
فرافکنی (تعکیس)
مولوی در کتاب «فيه مافيه» خود، داستان کوتاهی در همین زمینه نقل می کند:
«گفت : پیلی را آوردند بر سر چشمه ای که آب خورد. خود را در آب می دید و می رمید. او می پنداشت که از دیگری می رمد. نمی دانست که از خود می رمد. همه ی اخلاق بد، از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر، چون در توست، نمی رنجی چون آن را در دیگری می بینی، می رمی و می رنجی »این جا نیز مولوی در یک قطعه ی به واقع زیبا همین را می گوید:
ای بسی ظلمی که بینی در کَسان
خوی تو باشد در ایشان، ای فلان
اندر ایشان تافته هستی تو
از نفاق و ظلم و بدمستی تو
آن تویی، آن زخم بر خود می زنی
بر خود آن ساعت تو لعنت می کنی
در خود آن بد را نمی بینی عیان
ورنه دشمن بوده ای خود را به جان
حمله بر خود می کنی ای ساده مرد
همچو آن شیری که بر خود حمله کرد
چون به قعر خوی خود اندر رسی
پس بدانی، کز تو بود آن ناکسی
دفتر اول (1319)
این مطلب همان است که در روانشناسی به نام « فرافکنی »یا «تعکیس» آمده است : «فرافکنی در روانکاوی کلاسیک، فرایندی است که به وسیله ی آن شخص صفات، هیجانات و تمایلات خود را به دیگری نسبت می دهد. . .» در این حالت، ممکن است شخصی که مثلا تمایل دزدی دارد، ناآگاه این تمایل خود را به دیگری نسبت بدهد و دیگری را دزد بداند. و یا تمایلات ناپسند دیگر که متأسفانه بسیاری از مردمان زمان ما گرفتار این نوع واکنش دفاعی هستند. پس مولوی همین موضوع را اینجا در رابطه با شیر مطرح می کند و گوید که شیر خود را در چاه دید، گمان کرد دیگری است و بر این پندار در چاه جهيد و کشته شد. مولوی مثل معمول، از این موقعیت سخن استفاده می کند و در نکوهش ظلم و ظالم سخن می گوید. به ستمکاران که با ظلم و جور خود، چاه نابودی خود را می کنند، هشدار می دهد:
ای که تو از ظلم چاهی می کنی
از برای خویش دامی می تَنی
گرد خود چون کرم پیله بر مَتَن
بهر خود، چَه می کَنی، اندازه کَن
(دفتر اول 1311)
مهدی سیاح زاده/و چنین گفت مولوی/ص 525 و 526
مولوی در کتاب «فيه مافيه» خود، داستان کوتاهی در همین زمینه نقل می کند:
«گفت : پیلی را آوردند بر سر چشمه ای که آب خورد. خود را در آب می دید و می رمید. او می پنداشت که از دیگری می رمد. نمی دانست که از خود می رمد. همه ی اخلاق بد، از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر، چون در توست، نمی رنجی چون آن را در دیگری می بینی، می رمی و می رنجی »این جا نیز مولوی در یک قطعه ی به واقع زیبا همین را می گوید:
ای بسی ظلمی که بینی در کَسان
خوی تو باشد در ایشان، ای فلان
اندر ایشان تافته هستی تو
از نفاق و ظلم و بدمستی تو
آن تویی، آن زخم بر خود می زنی
بر خود آن ساعت تو لعنت می کنی
در خود آن بد را نمی بینی عیان
ورنه دشمن بوده ای خود را به جان
حمله بر خود می کنی ای ساده مرد
همچو آن شیری که بر خود حمله کرد
چون به قعر خوی خود اندر رسی
پس بدانی، کز تو بود آن ناکسی
دفتر اول (1319)
این مطلب همان است که در روانشناسی به نام « فرافکنی »یا «تعکیس» آمده است : «فرافکنی در روانکاوی کلاسیک، فرایندی است که به وسیله ی آن شخص صفات، هیجانات و تمایلات خود را به دیگری نسبت می دهد. . .» در این حالت، ممکن است شخصی که مثلا تمایل دزدی دارد، ناآگاه این تمایل خود را به دیگری نسبت بدهد و دیگری را دزد بداند. و یا تمایلات ناپسند دیگر که متأسفانه بسیاری از مردمان زمان ما گرفتار این نوع واکنش دفاعی هستند. پس مولوی همین موضوع را اینجا در رابطه با شیر مطرح می کند و گوید که شیر خود را در چاه دید، گمان کرد دیگری است و بر این پندار در چاه جهيد و کشته شد. مولوی مثل معمول، از این موقعیت سخن استفاده می کند و در نکوهش ظلم و ظالم سخن می گوید. به ستمکاران که با ظلم و جور خود، چاه نابودی خود را می کنند، هشدار می دهد:
ای که تو از ظلم چاهی می کنی
از برای خویش دامی می تَنی
گرد خود چون کرم پیله بر مَتَن
بهر خود، چَه می کَنی، اندازه کَن
(دفتر اول 1311)
مهدی سیاح زاده/و چنین گفت مولوی/ص 525 و 526
مُنبسِط بودیم و یک جوهر همه
بی سَر و بی پا بُدیم آن سَر همه
ما پیش از آنکه بدین جهان صورت و کثرت پا بگذاریم، در حالت انبساط و بی تعیّنی بودیم و یک گرهر واحد بیشتر نداشتیم.
یک گُھَر بودیم همچون آفتاب
بی گِرِه بودیم و صافی همچو آب
ما مانند آفتاب، یک گوهر بودیم و همچون آب زلال، هیچ گِرِهی نداشتیم. یعنی پاک خالص ویی تعیّن بودیم .
چون به صورت آمد آن نورِ سَرَه
شد عدد چون سایه هایِ کُنگره
از آن وقت که آن نور خالص، صورت و رنگ های مختلف به خود گرفت، مانند سایه کنگره، متعدد شد.
کُنگره ویران کنید از مَنجَنیق
تا رود فرق از میانِ این فريق
حال باید کنگره ها را ویران کنید. یعنی برای آنکه به سر وحدت واقف شوید باید تعیّنات وجود و کثرات جهان محسوس را با منجنیق توحید و ریاضت ویران کنید و وجود مجازی و موهوم را محو نمایید تا از میان جمع خلایق، کثرت و تمایز و تعدّد برخیزد.
شرح جامع مثنوی معنوی/دفتر اول 686 - 689
بی سَر و بی پا بُدیم آن سَر همه
ما پیش از آنکه بدین جهان صورت و کثرت پا بگذاریم، در حالت انبساط و بی تعیّنی بودیم و یک گرهر واحد بیشتر نداشتیم.
یک گُھَر بودیم همچون آفتاب
بی گِرِه بودیم و صافی همچو آب
ما مانند آفتاب، یک گوهر بودیم و همچون آب زلال، هیچ گِرِهی نداشتیم. یعنی پاک خالص ویی تعیّن بودیم .
چون به صورت آمد آن نورِ سَرَه
شد عدد چون سایه هایِ کُنگره
از آن وقت که آن نور خالص، صورت و رنگ های مختلف به خود گرفت، مانند سایه کنگره، متعدد شد.
کُنگره ویران کنید از مَنجَنیق
تا رود فرق از میانِ این فريق
حال باید کنگره ها را ویران کنید. یعنی برای آنکه به سر وحدت واقف شوید باید تعیّنات وجود و کثرات جهان محسوس را با منجنیق توحید و ریاضت ویران کنید و وجود مجازی و موهوم را محو نمایید تا از میان جمع خلایق، کثرت و تمایز و تعدّد برخیزد.
شرح جامع مثنوی معنوی/دفتر اول 686 - 689
تقلید
تقلید در اصطلاح مولانا به هر علم و عمل و حالی گفته می شود که ظاهری آراسته و زیبا داشته باشد اما دل و درون شخص را به صلاح و سامان نیاورد. به سخنی دیگر «بر بسته» باشد نه «بررسته». همچون کالبدی آراسته اما بی جان. «برربسته دگر باشد و برسته دگر».
بنابراین تقلید، هرگونه پیروی و متابعتي است که تهی از دریافت حقیقت باشد. قرآن کریم نیز به کرات اعمال تقلیدی را مورد نکوهش قرار داده است. و به جای تقلید دعوت به تأسی نكو (= اُسوه یابی و الگوسازی از نمونه نیک) کرده است. و این تاسی نكو برخلاف تقلید، پیروی و متابعتی است که مبنایش علم و معرفت است نه پیروی کورکورانه مولانا تقلید را از بزرگ ترین موانع سالک الى الله می داند و آن را با این اوصاف یاد می کند: حجاب دل، پست کننده شخصیت آدمی، برباددهنده هویت انسانی، تنزل دهنده به مرتبه حیوانی، تباه کننده عقل و خرد. نیز مقلد را به دزد، میمون، موش، طوطی، پر کاه و کشتی بی لنگر تشبیه می کند.
تقلید، ستون جهان است
اساس زندگی مردم، تقلید است. زیرا کمتر یافت می شود که کسی برای زندگی خود دلیلی معقول داشته باشد، تقلید نه تنها بر زندگی عامه مردم حاکم است، بل اندیشه ورزان نیز غالبا بر مبنای تقلید می اندیشند. چنانکه آراء بیشتر متفکران، چیزی نیست جز نسخه برداری از اسلاف.
گرچه تقلید است اُستونِ جهان
هست رسوا هر مُقلّد زامتحان
(دفتر پنجم 4053)
آفات تقليد
مولانا آفات و زیان های تقلید را در همه دفاتر مثنوی به تکرار یادآور شده است، و این می رساند که تقلید از نظر او تا چه اندازه زیانبار و ویرانگر است.
تقلید، حجاب دل و آفت همه نیکویی هاست
زانکه بر دل نقشِ تقلید است بند
رَو به آب چشم بندش را بِرَند
زانکه تقلید آفتِ هر نیکوی است
کَه بُوَد تقلید اگر کوه قوی است
(دفتر دوم 483 - 484)
کریم زمانی/ میناگر عشق/ ص 814 و 815
تقلید در اصطلاح مولانا به هر علم و عمل و حالی گفته می شود که ظاهری آراسته و زیبا داشته باشد اما دل و درون شخص را به صلاح و سامان نیاورد. به سخنی دیگر «بر بسته» باشد نه «بررسته». همچون کالبدی آراسته اما بی جان. «برربسته دگر باشد و برسته دگر».
بنابراین تقلید، هرگونه پیروی و متابعتي است که تهی از دریافت حقیقت باشد. قرآن کریم نیز به کرات اعمال تقلیدی را مورد نکوهش قرار داده است. و به جای تقلید دعوت به تأسی نكو (= اُسوه یابی و الگوسازی از نمونه نیک) کرده است. و این تاسی نكو برخلاف تقلید، پیروی و متابعتی است که مبنایش علم و معرفت است نه پیروی کورکورانه مولانا تقلید را از بزرگ ترین موانع سالک الى الله می داند و آن را با این اوصاف یاد می کند: حجاب دل، پست کننده شخصیت آدمی، برباددهنده هویت انسانی، تنزل دهنده به مرتبه حیوانی، تباه کننده عقل و خرد. نیز مقلد را به دزد، میمون، موش، طوطی، پر کاه و کشتی بی لنگر تشبیه می کند.
تقلید، ستون جهان است
اساس زندگی مردم، تقلید است. زیرا کمتر یافت می شود که کسی برای زندگی خود دلیلی معقول داشته باشد، تقلید نه تنها بر زندگی عامه مردم حاکم است، بل اندیشه ورزان نیز غالبا بر مبنای تقلید می اندیشند. چنانکه آراء بیشتر متفکران، چیزی نیست جز نسخه برداری از اسلاف.
گرچه تقلید است اُستونِ جهان
هست رسوا هر مُقلّد زامتحان
(دفتر پنجم 4053)
آفات تقليد
مولانا آفات و زیان های تقلید را در همه دفاتر مثنوی به تکرار یادآور شده است، و این می رساند که تقلید از نظر او تا چه اندازه زیانبار و ویرانگر است.
تقلید، حجاب دل و آفت همه نیکویی هاست
زانکه بر دل نقشِ تقلید است بند
رَو به آب چشم بندش را بِرَند
زانکه تقلید آفتِ هر نیکوی است
کَه بُوَد تقلید اگر کوه قوی است
(دفتر دوم 483 - 484)
کریم زمانی/ میناگر عشق/ ص 814 و 815
تکنولوژی آفرینش
برای آموختن اسرار ساختار عالم و نتیجه آن دستیابی به «اختیار و اراده ی آزاد» چه باید کرد؟ به این گوهر نایاب چگونه باید دست یافت؟ یعنی آیا می توان نشست و گفت: «توکل به خدا» و خدا نیز آن را به ما عطا کند؟ مولوی می گوید : قطعا نه!
دلی که کاهل گردد نداش می آید
که زنده است سلیمان عشق، کار کنید
مباش کاهل، کین قافله روانه شدست
ز قافله نه بمانید و زود بار کنید
چهارپای طبایع نکوبد این ره را
بترک خاک و هواها و آب و نار کنید
(کلیات شمس ،دفتر دوم 10085)
می گوید: باید کار کنی. این کار کدام است؟ پی بردن به اسرار این طبیعت. می گوید: تو باید از ساختار این تکنولوژی شگفت انگیز خدایی، که به صورت یک برگ درخت، یک شاخه گل، یک پرنده ی دریایی و... پدید آمده آگاه شوی. باید معجزه ای را که بر سر انگشتان دست تو نقش بسته و باچندین خط، شناسنامه ی مخصوص تو را نوشته تا میان این شش میلیارد جمعیت جهان شناخته شوی توجه کنی، باید به میلیون ها نمونه از این معجزات که در جماد و نبات و حیوان و انسان پیرامون تو موج می زنند، آگاه شوی و در نهایت اراده ی آزاد و اختیار داشته باشی، ما هر روز که چشم از خواب باز می کنیم، نمایشگاه پهناور و حیرت انگیز تکنولوژی آفریدگار عالم را مقابل خود می بینیم که عظیم ترین نمایشگاه های تکنولوژی انسانی، در مقابل آن بازیچه کودکان است. و شگفتا که ما این ها را از فرط وضوح نمی بینیم. ما به این همه معجزه های پیرامون خود «عادت» کرده ایم. ما به این معجزه ها فقط نگاه می کنیم. ما چشم به آسمان ها دوخته ایم که خدا را بیابیم، در حالی که وجود خدا را در همین معجزات پیرامون خود می توانیم آشکارا ببینیم. به قول آدم فرزانه ای: «مدام می پرسیم: : خدا کجاست؟ باید پاسخ داد: پدرجان، تو خودت کجایی؟»
خدا در سر انگشتان تو است، در وجود تو است، در هوایی که استنشاق می کنی، در غذایی که می خوری، در همه ی پدیده های پیرامون تو اثراتش موج می زند و تو بر آسمان ها چشم دوخته ای و باز از سر بی خبری و یا عناد و لجاجت سرگشته و حیران به دنبال معجزه می گردی، تا خدا را باور کنی.
نیست اندر جُبِّه ام الّا خدا
چند جویی بر زمین و بر سما
(دفتر چهارم 2125)
مهدی سیاح زاده/و چنین گفت مولوی/ص 477 و 478
برای آموختن اسرار ساختار عالم و نتیجه آن دستیابی به «اختیار و اراده ی آزاد» چه باید کرد؟ به این گوهر نایاب چگونه باید دست یافت؟ یعنی آیا می توان نشست و گفت: «توکل به خدا» و خدا نیز آن را به ما عطا کند؟ مولوی می گوید : قطعا نه!
دلی که کاهل گردد نداش می آید
که زنده است سلیمان عشق، کار کنید
مباش کاهل، کین قافله روانه شدست
ز قافله نه بمانید و زود بار کنید
چهارپای طبایع نکوبد این ره را
بترک خاک و هواها و آب و نار کنید
(کلیات شمس ،دفتر دوم 10085)
می گوید: باید کار کنی. این کار کدام است؟ پی بردن به اسرار این طبیعت. می گوید: تو باید از ساختار این تکنولوژی شگفت انگیز خدایی، که به صورت یک برگ درخت، یک شاخه گل، یک پرنده ی دریایی و... پدید آمده آگاه شوی. باید معجزه ای را که بر سر انگشتان دست تو نقش بسته و باچندین خط، شناسنامه ی مخصوص تو را نوشته تا میان این شش میلیارد جمعیت جهان شناخته شوی توجه کنی، باید به میلیون ها نمونه از این معجزات که در جماد و نبات و حیوان و انسان پیرامون تو موج می زنند، آگاه شوی و در نهایت اراده ی آزاد و اختیار داشته باشی، ما هر روز که چشم از خواب باز می کنیم، نمایشگاه پهناور و حیرت انگیز تکنولوژی آفریدگار عالم را مقابل خود می بینیم که عظیم ترین نمایشگاه های تکنولوژی انسانی، در مقابل آن بازیچه کودکان است. و شگفتا که ما این ها را از فرط وضوح نمی بینیم. ما به این همه معجزه های پیرامون خود «عادت» کرده ایم. ما به این معجزه ها فقط نگاه می کنیم. ما چشم به آسمان ها دوخته ایم که خدا را بیابیم، در حالی که وجود خدا را در همین معجزات پیرامون خود می توانیم آشکارا ببینیم. به قول آدم فرزانه ای: «مدام می پرسیم: : خدا کجاست؟ باید پاسخ داد: پدرجان، تو خودت کجایی؟»
خدا در سر انگشتان تو است، در وجود تو است، در هوایی که استنشاق می کنی، در غذایی که می خوری، در همه ی پدیده های پیرامون تو اثراتش موج می زند و تو بر آسمان ها چشم دوخته ای و باز از سر بی خبری و یا عناد و لجاجت سرگشته و حیران به دنبال معجزه می گردی، تا خدا را باور کنی.
نیست اندر جُبِّه ام الّا خدا
چند جویی بر زمین و بر سما
(دفتر چهارم 2125)
مهدی سیاح زاده/و چنین گفت مولوی/ص 477 و 478
Chashme To
Salar Aghili
سالار عقیلی
شعر : مولانا
چشم تو خواب میرود یا که تو ناز میکنی
نی به خدا که از دغل چشم فراز میکنی
چشم ببستهای که تا خواب کنی حریف را
چونک بخفت بر زرش دست دراز میکنی
سلسلهای گشادهای دام ابد نهادهای
بند کی سخت میکنی بند کی باز میکنی
عاشق بیگناه را بهر ثواب میکشی
بر سر گور کشتگان بانگ نماز میکنی
گه به مثال ساقیان عقل ز مغز میبری
گه به مثال مطربان نغنغه ساز میکنی
طبل فراق میزنی نای عراق میزنی
پرده بوسلیک را جفت حجاز میکنی
جان و دل فقیر را خسته دل اسیر را
از صدقات حسن خود گنج نیاز میکنی
پرده چرخ میدری جلوه ملک میکنی
تاج شهان همیبری ملک ایاز میکنی
عشق منی و عشق را صورت شکل کی بود
اینک به صورتی شدی این به مجاز میکنی
گنج بلا نهایتی سکه کجاست گنج را
صورت سکه گر کنی آن پی گاز میکنی
غرق غنا شو و خمش شرم بدار چند چند
در کنف غنای او ناله آز میکنی
شعر : مولانا
چشم تو خواب میرود یا که تو ناز میکنی
نی به خدا که از دغل چشم فراز میکنی
چشم ببستهای که تا خواب کنی حریف را
چونک بخفت بر زرش دست دراز میکنی
سلسلهای گشادهای دام ابد نهادهای
بند کی سخت میکنی بند کی باز میکنی
عاشق بیگناه را بهر ثواب میکشی
بر سر گور کشتگان بانگ نماز میکنی
گه به مثال ساقیان عقل ز مغز میبری
گه به مثال مطربان نغنغه ساز میکنی
طبل فراق میزنی نای عراق میزنی
پرده بوسلیک را جفت حجاز میکنی
جان و دل فقیر را خسته دل اسیر را
از صدقات حسن خود گنج نیاز میکنی
پرده چرخ میدری جلوه ملک میکنی
تاج شهان همیبری ملک ایاز میکنی
عشق منی و عشق را صورت شکل کی بود
اینک به صورتی شدی این به مجاز میکنی
گنج بلا نهایتی سکه کجاست گنج را
صورت سکه گر کنی آن پی گاز میکنی
غرق غنا شو و خمش شرم بدار چند چند
در کنف غنای او ناله آز میکنی
روح اسم ندارد، حقيقت محض است، برای دورهٔ معينی بدن را اشغال میكند و روزی هم تركش میكند، بیاينكه خدا به خودش زحمت بدهد و روز قضا بپرسد: تو كی هستی؟ خدا فقط میپرسد: وقتی زنده بودی، عشق ورزيدی؟
جوهر زندگی همين است: توانايى دوست داشتن، و نه اسمی كه در گذرنامه، كارت ويزيت يا كارت شناسايیمان داريم.
#پائولو_کوئیلو
📒 برنده تنهاست
جوهر زندگی همين است: توانايى دوست داشتن، و نه اسمی كه در گذرنامه، كارت ويزيت يا كارت شناسايیمان داريم.
#پائولو_کوئیلو
📒 برنده تنهاست
خوشا به حال آنان که نیاز خود را به خدا احساس میکنند، زیرا ملکوت آسمان از آن ایشان است.
خوشا به حال ماتمزدگان، زیرا ایشان تسلی خواهند یافت.
خوشا به حال فروتنان، زیرا ایشان مالک تمام جهان خواهند گشت.
خوشا به حال گرسنگان و تشنگان عدالت، زیرا سیر خواهند شد.
خوشا به حال آنان که مهربان و باگذشتاند، زیرا از دیگران گذشت خواهند دید.
خوشا به حال پاکدلان، زیرا خدا را خواهند دید.
خوشا به حال آنان که برای برقراری صلح در میان مردم کوشش میکنند، زیرا اینان فرزندان خدا نامیده خواهند شد.
خوشا به حال آنان که به سبب نیک کردار بودن آزار میبینند، زیرا ایشان از برکات ملکوت آسمان بهرهمند خواهند شد.
عیسی مسیح
خوشا به حال ماتمزدگان، زیرا ایشان تسلی خواهند یافت.
خوشا به حال فروتنان، زیرا ایشان مالک تمام جهان خواهند گشت.
خوشا به حال گرسنگان و تشنگان عدالت، زیرا سیر خواهند شد.
خوشا به حال آنان که مهربان و باگذشتاند، زیرا از دیگران گذشت خواهند دید.
خوشا به حال پاکدلان، زیرا خدا را خواهند دید.
خوشا به حال آنان که برای برقراری صلح در میان مردم کوشش میکنند، زیرا اینان فرزندان خدا نامیده خواهند شد.
خوشا به حال آنان که به سبب نیک کردار بودن آزار میبینند، زیرا ایشان از برکات ملکوت آسمان بهرهمند خواهند شد.
عیسی مسیح
اصلاحیه❌❌❌❌❌
امشب منم مهمان تو ، دست من و دامان تو
یا قفل در وا مى کنى ، یا تا سحر دف مى زنم
من موج از خود رانده ام کز بحر بیرون مانده ام
تا ساحل آغوش تو ، بى پا و سر دف مى زنم
از مولانا نیست❌❌❌
جعلی❌❌❌❌❌❌
صاحب اثر رضا دربندی✅✅✅✅✅
گفتگوی ایسنا با رضا دربندی :
گفتگوی ایسنا با رضا دربندی :
آهنگساز آلبوم «فصل عاشقی» که قرار است در روزهای آینده در بازار موسیقی کشور منتشر شود، درباره آلبوم مشترکش با سالار عقیلی سخن گفت.
آهنگساز آلبوم «فصل عاشقی» که قرار است در روزهای آینده در بازار موسیقی کشور منتشر شود، درباره آلبوم مشترکش با سالار عقیلی سخن گفت.
به گزارش بخش موسیقی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، رضا دربندی توضیح داد: در ابتدا این آلبوم قرار نبود با صدای یک خواننده حرفهای تولید شود و برنامه خاصی برای انتشار چنین آلبومی نداشتم. چون من در زمینه ساخت موسیقی سنتی - ارکسترال تجربه قبلی نداشتم و بیشتر فعالیت هنری من در طول سالهای گذشته در حیطه نوازندگی ساز دف بوده است.
او ادامه داد: در ابتدا آلبوم با ضبط دو قطعه به نامهای «دف میزنم» و «نگارا » تولید شد و قصدم این بود که این دو قطعه را خودم و برای دل خودم بخوانم و برنامهای هم برای انتشارش نداشتم، زیرا صدای خودم را برای خوانندگی حرفهای مناسب نمیدانم. اما وقتی این کار ضبط شد دوستان هنرمندم به من توصیه کردند که این دو قطعه با صدای یک خواننده حرفهای خوانده شود و چه بسا اگر این اتفاق عملی شد به صورت یک آلبوم به عموم عرضه شود.
وی افزود: آقای عقیلی از خوانندگان خوش صدا و موفق کشور ماست که مخاطبان زیادی هم در عرصه موسیقی سنتی دارد و من به واسطه دوستی قدیمی که با ایشان داشتم، پیشنهاد خواندن این دو قطعه را به ایشان دادم و او پس از شنیدن این دو قطعه از این همکاری استقبال کردد و گفت که بهتر است این کار تبدیل به یک آلبوم شود.
دربندی در همینباره توضیح داد: من هم طی یک بازه زمانی چند ماهه، شش قطعه دیگر ساختم که دو قطعهاش مورد پسند آقای عقیلی واقع نشد و در نهایت با ضبط چهار قطعه باقیمانده و یک قطعه آوازی تولید این آلبوم به اتمام رسید. ضمنا لازم میدانم از آقای عقیلی تشکر ویژهای داشته باشم که با اعتماد و حضورش در اولین تجربه آهنگسازی من به نوعی از زحماتم و این اثر حمایت معنوی کرد.
این آهنگساز درباره محتوای این اثر نیز معتقد است: این آلبوم شامل شش تصنیف در دستگاههای همایون، شور و آواز اصفهان و یک قطعه آوازی در دستگاه همایون است که همنوازان آواز خانم حریر شریعتزاده با نوازندگی پیانو و آزاد میرزاپور با نوازندگی تار بودهاند
✅و اشعار این آلبوم از حافظ، اسحاق انور و بنده است. ضمن اینکه آقای انور در آهنگسازی یکی از قطعات با من همکاری کردند.
او ادامه داد: تنظیم آهنگهای این آلبوم به عهده پویا سرایی و غلامرضا صادقی بوده است و نوازندگانی همچون میثم مروستی، سینا جهانآبادی، ارسلان کامکار، پدرام فریوسفی، علی جعفری پویان، کریم قربانی، علیرضا خورشیدفر، پاشا هنجنی، ناصر رحیمی، آزاد میرزاپور، سحاب تربتی و ...در ضبط این آلبوم با ما همکاری داشتهاند.
آلبوم «فصل عاشقی» تحت امتیاز موسسه «آوای هنر» در روزهای آینده روانه بازار موسیقی کشور خواهد شد.
امشب منم مهمان تو ، دست من و دامان تو
یا قفل در وا مى کنى ، یا تا سحر دف مى زنم
من موج از خود رانده ام کز بحر بیرون مانده ام
تا ساحل آغوش تو ، بى پا و سر دف مى زنم
از مولانا نیست❌❌❌
جعلی❌❌❌❌❌❌
صاحب اثر رضا دربندی✅✅✅✅✅
گفتگوی ایسنا با رضا دربندی :
گفتگوی ایسنا با رضا دربندی :
آهنگساز آلبوم «فصل عاشقی» که قرار است در روزهای آینده در بازار موسیقی کشور منتشر شود، درباره آلبوم مشترکش با سالار عقیلی سخن گفت.
آهنگساز آلبوم «فصل عاشقی» که قرار است در روزهای آینده در بازار موسیقی کشور منتشر شود، درباره آلبوم مشترکش با سالار عقیلی سخن گفت.
به گزارش بخش موسیقی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، رضا دربندی توضیح داد: در ابتدا این آلبوم قرار نبود با صدای یک خواننده حرفهای تولید شود و برنامه خاصی برای انتشار چنین آلبومی نداشتم. چون من در زمینه ساخت موسیقی سنتی - ارکسترال تجربه قبلی نداشتم و بیشتر فعالیت هنری من در طول سالهای گذشته در حیطه نوازندگی ساز دف بوده است.
او ادامه داد: در ابتدا آلبوم با ضبط دو قطعه به نامهای «دف میزنم» و «نگارا » تولید شد و قصدم این بود که این دو قطعه را خودم و برای دل خودم بخوانم و برنامهای هم برای انتشارش نداشتم، زیرا صدای خودم را برای خوانندگی حرفهای مناسب نمیدانم. اما وقتی این کار ضبط شد دوستان هنرمندم به من توصیه کردند که این دو قطعه با صدای یک خواننده حرفهای خوانده شود و چه بسا اگر این اتفاق عملی شد به صورت یک آلبوم به عموم عرضه شود.
وی افزود: آقای عقیلی از خوانندگان خوش صدا و موفق کشور ماست که مخاطبان زیادی هم در عرصه موسیقی سنتی دارد و من به واسطه دوستی قدیمی که با ایشان داشتم، پیشنهاد خواندن این دو قطعه را به ایشان دادم و او پس از شنیدن این دو قطعه از این همکاری استقبال کردد و گفت که بهتر است این کار تبدیل به یک آلبوم شود.
دربندی در همینباره توضیح داد: من هم طی یک بازه زمانی چند ماهه، شش قطعه دیگر ساختم که دو قطعهاش مورد پسند آقای عقیلی واقع نشد و در نهایت با ضبط چهار قطعه باقیمانده و یک قطعه آوازی تولید این آلبوم به اتمام رسید. ضمنا لازم میدانم از آقای عقیلی تشکر ویژهای داشته باشم که با اعتماد و حضورش در اولین تجربه آهنگسازی من به نوعی از زحماتم و این اثر حمایت معنوی کرد.
این آهنگساز درباره محتوای این اثر نیز معتقد است: این آلبوم شامل شش تصنیف در دستگاههای همایون، شور و آواز اصفهان و یک قطعه آوازی در دستگاه همایون است که همنوازان آواز خانم حریر شریعتزاده با نوازندگی پیانو و آزاد میرزاپور با نوازندگی تار بودهاند
✅و اشعار این آلبوم از حافظ، اسحاق انور و بنده است. ضمن اینکه آقای انور در آهنگسازی یکی از قطعات با من همکاری کردند.
او ادامه داد: تنظیم آهنگهای این آلبوم به عهده پویا سرایی و غلامرضا صادقی بوده است و نوازندگانی همچون میثم مروستی، سینا جهانآبادی، ارسلان کامکار، پدرام فریوسفی، علی جعفری پویان، کریم قربانی، علیرضا خورشیدفر، پاشا هنجنی، ناصر رحیمی، آزاد میرزاپور، سحاب تربتی و ...در ضبط این آلبوم با ما همکاری داشتهاند.
آلبوم «فصل عاشقی» تحت امتیاز موسسه «آوای هنر» در روزهای آینده روانه بازار موسیقی کشور خواهد شد.