خدایا؛
من همانم که گاه خندانم،
و گاهی گریان.
گاه شکرگزارم،
و گاهی در حال گله کردن.
گاه بنده توام،
و گاهی بنده خویش؛
خدای همیشگی ام،
من مبتلا به گاه و
بیگاههای هموارهام.
بیماری که همیشه به نسخه
طبیب خویش عمل نمیکند؛
اسیر خویشتنم؛
و گاه و بیگاههای اسارت گونهام
مرا در برگرفته است؛
معبود آزادهام
بندهای گاهها و بیگاههای
زندان تنم را از هم جدا كن ؛
مرا به آغوش خویش دعوت كن
که تشنه ترینم به آن ؛
تمام این گاه و بیگاههای مدامم را، ببخش به حق بزرگی و مهربانیت.
«آمین یا ربالعالمین»
به نام خدای همه
من همانم که گاه خندانم،
و گاهی گریان.
گاه شکرگزارم،
و گاهی در حال گله کردن.
گاه بنده توام،
و گاهی بنده خویش؛
خدای همیشگی ام،
من مبتلا به گاه و
بیگاههای هموارهام.
بیماری که همیشه به نسخه
طبیب خویش عمل نمیکند؛
اسیر خویشتنم؛
و گاه و بیگاههای اسارت گونهام
مرا در برگرفته است؛
معبود آزادهام
بندهای گاهها و بیگاههای
زندان تنم را از هم جدا كن ؛
مرا به آغوش خویش دعوت كن
که تشنه ترینم به آن ؛
تمام این گاه و بیگاههای مدامم را، ببخش به حق بزرگی و مهربانیت.
«آمین یا ربالعالمین»
به نام خدای همه
بعضی ﭼﻚﻫﺎ ﺩﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ؛
ﺗﺎ ﺍﻣﻀﺎﻱ ﺩﻭﻡ ﻧﺒﺎﺷﺪ
نقد ﻧﻤﻲﺷﻮﻧﺪ،
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻭﻡ،
ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﻞ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﻢ ﺍﻣﻀﺎ ﻛﻨﻨﺪ،
ﻫﻴﭻ ﻓﺎﻳﺪﻩﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛
ﺑﺎﻧﻚ ﻓﻘﻂ ﺻﺎﺣﺐ
ﺍﻣﻀﺎ ﺭﺍ ﻣﻲﺷﻨﺎﺳﺪ...
ﺣﺎﻝ،
ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺗﯽ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﺮﺍﺭ
ﺍﺳﺖ ﺑﻴﻔﺘﺪ،
ﻣﺜﻞ ﭼﻚ دﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ؛
ﻳﻚ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺳﺖ
ﻭ ﻳﻚ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻳﮕﺮﺵ ﺧﻮﺍﺳﺖ خدﺍﺳﺖ ...
ﺗﺎ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻫﻴﭻ
ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ،
ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ...
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد اولین روز هفته ات نیکو
🌺🌺🌺
روزت پر از لحظات ناب و قشنگ و روزی سرشار از عشق , محبت , مهربانی , آرامش , دوستی های ناب و قرارهایی یهویی , خنده هایی از ته دل همراه با آگاهی برایت آرزومندم
🌺🌺🌺
شاد باشی
ﺗﺎ ﺍﻣﻀﺎﻱ ﺩﻭﻡ ﻧﺒﺎﺷﺪ
نقد ﻧﻤﻲﺷﻮﻧﺪ،
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻭﻡ،
ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﻞ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﻢ ﺍﻣﻀﺎ ﻛﻨﻨﺪ،
ﻫﻴﭻ ﻓﺎﻳﺪﻩﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛
ﺑﺎﻧﻚ ﻓﻘﻂ ﺻﺎﺣﺐ
ﺍﻣﻀﺎ ﺭﺍ ﻣﻲﺷﻨﺎﺳﺪ...
ﺣﺎﻝ،
ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺗﯽ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﺮﺍﺭ
ﺍﺳﺖ ﺑﻴﻔﺘﺪ،
ﻣﺜﻞ ﭼﻚ دﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ؛
ﻳﻚ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺳﺖ
ﻭ ﻳﻚ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻳﮕﺮﺵ ﺧﻮﺍﺳﺖ خدﺍﺳﺖ ...
ﺗﺎ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻫﻴﭻ
ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ،
ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ...
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد اولین روز هفته ات نیکو
🌺🌺🌺
روزت پر از لحظات ناب و قشنگ و روزی سرشار از عشق , محبت , مهربانی , آرامش , دوستی های ناب و قرارهایی یهویی , خنده هایی از ته دل همراه با آگاهی برایت آرزومندم
🌺🌺🌺
شاد باشی
دهم مهرماه جشن مهرگان خجسته باد
زرتشتیان آنرا در دهم مهر برگزار میکنند
این جشن در مهر روز آغاز میشود و شش روز به درازا میانجامد و در روز رام روز به پایان میرسد.
نخستین روز جشن،
مهرگان عامه (همگانی)
و واپسین روز جشن،
مهرگان خاصه (ویژه) نامیده میشود.
در زمان ساسانیان بر این باور بودند که اهورهمزدا یاقوت را در روز نوروز و زبرجد را در روز مهرگان آفریدهاست
و از دیر باز ایرانیان بر این باور بودند که در این روز کاوه آهنگر علیه ضحاک به پاخواست و فریدون بر اژی دهاک (ضحاک) غلبه کرد.
مردم ایران از هزاره دوم پیش از میلاد آن را جشن میگیرند.
مهرگان نیز همانند نوروز با آیین یگانه و آداب و رسوم ویژه برگزار میشود.
مهر یا میترا در زبان فارسی به معنای «فروغ، روشنایی، دوستی، پیوستگی، پیوند و محبت»
است و ضد دروغ، دروغگویی، پیمانشکنی و نامهربانی کردن است.
فلسفه جشن مهرگان سپاسگزاری از خداوند به خاطر نعمتهایی است که به انسان ارزانی داشته و استوار کردن دوستیها و مهرورزی میان انسانهاست
🌹پیشینه جشن مهرگان به هزاره دوم پیش از میلاد بر میگردد
و بیش از ۴۰۰۰ سال قدمت دارد
دیرینگی این جشن دست کم تا دوران شاهان باستانی و بزرگی چون فریدون بازمیگردد.
فردوسی در شاهنامه به روشنی به این جشن کهن و پیدایش آن در دوران پادشاهی فریدون اشاره کردهاست:
به روز خجسته سرِ مهر ماه
به سر برنهاد آن کیانی کلاه
زمانه بی اندوه گشت از بدی
گرفتند هر کس ره بخردی
دل از داوریها بپرداختند
به آیین یکی جشن نو ساختند
پیش از هخامنشیان،
جشن مهرگان بغ یادی، بگ یادی
«یاد خدا – سپاسگزاری از خدا»
نام داشت.
بغداد (خدا آن را داده) نام باغی در نزدیکی تیسفون پایتخت اشکانیان و ساسانیان بود که بعدها به شهر تبدیل شد،
نام شهر بغداد کنونی برگرفته از همین نام پارسی است.
براساس متون اوستا
(کتاب مقدس زرتشتیان)،
تقویم ایرانیان پیش از هخامنشیان دارای دو فصل تابستان و زمستان است که نوروز جشن آغاز سال جدید
و فصل تابستان و مهرگان جشن آغاز نیمه دوم سال و فصل زمستان بودهاست.
برای نمونه ناصرخسرو در این بیت هر دو جشن نوروز و مهرگان را به هنگام اعتدالین میداند:
نوروز به از مهرگان،
گرچه هر دو زمانند،
اعتدالی
آیینهای مهرگان
مردمان در این روز تا حد امکان با جامههای ارغوانی (یا دستکم با آرایههای ارغوانی) بر گرد هم میآمدهاند؛ در حالی که هر یک، چند «نبشته شادباش»برای هدیه به همراه داشتهاند.
این شادباشها را معمولاً با بویی خوش همراه میساخته و در لفافهای زیبا میپیچیدهاند
در میان خوان یا سفره مهرگانی که از پارچهای ارغوانی رنگ تشکیل شده بود، گل «همیشه شکفته» مینهادند و پیرامون آنرا با گلهای دیگر آذین میکردند
میوههایی مانند: سنجد، انگور، انار، سیب، به، ترنج (بالنگ)، انجیر، بادام، پسته، فندق، گردو، کُـنار، زالزالک، ازگیل، خرما، خرمالو و چندی از بودادهها همچون تخمه و نخودچی.
دیگر خوراکیهای خوان مهرگانی عبارت بود از آشامیدنی و نانی مخصوص. نوشیدنی از عصاره گیاه
«هَـئومَـه/ هوم» که با آب یا شیر رقیق شده بود،
فراهم میشد و همه باشندگان جشن،
به نشانه پیمان از آن مینوشیدند.
نانِ مخصوص مهرگان از آمیختن آرد هفت نوع غله گوناگون تهیه میگردید. غلهها و حبوباتی مانند گندم، جو، برنج، نخود، عدس، ماش و ارزن.
دیگر لازمههای سفره مهرگان عبارت بود از:
جام آتش یا نوکچه (شمع)، شکر، شیرینی، خوردنیهای محلی و بویهای خوش مانند گلاب.
آنان پس از خوردن نان و نوشیدنی، به موسیقی و پایکوبیهای گروهی میپرداختهاند.
سرودهایی از مهریشت را با آواز میخوانده و اَرْغُـشت میرفتهاند (میرقصیدهاند).
شعلههای آتشدانی برافروخته پذیرای خوشبوییها
(مانند اسپند و زعفران و عنبر)
میشد و نیز گیاهانی چون هوم که موجب خروشان شدن آتش میشوند.
زرتشتیان آنرا در دهم مهر برگزار میکنند
این جشن در مهر روز آغاز میشود و شش روز به درازا میانجامد و در روز رام روز به پایان میرسد.
نخستین روز جشن،
مهرگان عامه (همگانی)
و واپسین روز جشن،
مهرگان خاصه (ویژه) نامیده میشود.
در زمان ساسانیان بر این باور بودند که اهورهمزدا یاقوت را در روز نوروز و زبرجد را در روز مهرگان آفریدهاست
و از دیر باز ایرانیان بر این باور بودند که در این روز کاوه آهنگر علیه ضحاک به پاخواست و فریدون بر اژی دهاک (ضحاک) غلبه کرد.
مردم ایران از هزاره دوم پیش از میلاد آن را جشن میگیرند.
مهرگان نیز همانند نوروز با آیین یگانه و آداب و رسوم ویژه برگزار میشود.
مهر یا میترا در زبان فارسی به معنای «فروغ، روشنایی، دوستی، پیوستگی، پیوند و محبت»
است و ضد دروغ، دروغگویی، پیمانشکنی و نامهربانی کردن است.
فلسفه جشن مهرگان سپاسگزاری از خداوند به خاطر نعمتهایی است که به انسان ارزانی داشته و استوار کردن دوستیها و مهرورزی میان انسانهاست
🌹پیشینه جشن مهرگان به هزاره دوم پیش از میلاد بر میگردد
و بیش از ۴۰۰۰ سال قدمت دارد
دیرینگی این جشن دست کم تا دوران شاهان باستانی و بزرگی چون فریدون بازمیگردد.
فردوسی در شاهنامه به روشنی به این جشن کهن و پیدایش آن در دوران پادشاهی فریدون اشاره کردهاست:
به روز خجسته سرِ مهر ماه
به سر برنهاد آن کیانی کلاه
زمانه بی اندوه گشت از بدی
گرفتند هر کس ره بخردی
دل از داوریها بپرداختند
به آیین یکی جشن نو ساختند
پیش از هخامنشیان،
جشن مهرگان بغ یادی، بگ یادی
«یاد خدا – سپاسگزاری از خدا»
نام داشت.
بغداد (خدا آن را داده) نام باغی در نزدیکی تیسفون پایتخت اشکانیان و ساسانیان بود که بعدها به شهر تبدیل شد،
نام شهر بغداد کنونی برگرفته از همین نام پارسی است.
براساس متون اوستا
(کتاب مقدس زرتشتیان)،
تقویم ایرانیان پیش از هخامنشیان دارای دو فصل تابستان و زمستان است که نوروز جشن آغاز سال جدید
و فصل تابستان و مهرگان جشن آغاز نیمه دوم سال و فصل زمستان بودهاست.
برای نمونه ناصرخسرو در این بیت هر دو جشن نوروز و مهرگان را به هنگام اعتدالین میداند:
نوروز به از مهرگان،
گرچه هر دو زمانند،
اعتدالی
آیینهای مهرگان
مردمان در این روز تا حد امکان با جامههای ارغوانی (یا دستکم با آرایههای ارغوانی) بر گرد هم میآمدهاند؛ در حالی که هر یک، چند «نبشته شادباش»برای هدیه به همراه داشتهاند.
این شادباشها را معمولاً با بویی خوش همراه میساخته و در لفافهای زیبا میپیچیدهاند
در میان خوان یا سفره مهرگانی که از پارچهای ارغوانی رنگ تشکیل شده بود، گل «همیشه شکفته» مینهادند و پیرامون آنرا با گلهای دیگر آذین میکردند
میوههایی مانند: سنجد، انگور، انار، سیب، به، ترنج (بالنگ)، انجیر، بادام، پسته، فندق، گردو، کُـنار، زالزالک، ازگیل، خرما، خرمالو و چندی از بودادهها همچون تخمه و نخودچی.
دیگر خوراکیهای خوان مهرگانی عبارت بود از آشامیدنی و نانی مخصوص. نوشیدنی از عصاره گیاه
«هَـئومَـه/ هوم» که با آب یا شیر رقیق شده بود،
فراهم میشد و همه باشندگان جشن،
به نشانه پیمان از آن مینوشیدند.
نانِ مخصوص مهرگان از آمیختن آرد هفت نوع غله گوناگون تهیه میگردید. غلهها و حبوباتی مانند گندم، جو، برنج، نخود، عدس، ماش و ارزن.
دیگر لازمههای سفره مهرگان عبارت بود از:
جام آتش یا نوکچه (شمع)، شکر، شیرینی، خوردنیهای محلی و بویهای خوش مانند گلاب.
آنان پس از خوردن نان و نوشیدنی، به موسیقی و پایکوبیهای گروهی میپرداختهاند.
سرودهایی از مهریشت را با آواز میخوانده و اَرْغُـشت میرفتهاند (میرقصیدهاند).
شعلههای آتشدانی برافروخته پذیرای خوشبوییها
(مانند اسپند و زعفران و عنبر)
میشد و نیز گیاهانی چون هوم که موجب خروشان شدن آتش میشوند.
از دو عالم دامن جان درکشم هر صبحدم
پای نومیدی به دامان درکشم هر صبحدم
سایه با من همنشین و ناله با من همدم است
جام غم بر روی ایشان درکشم هر صبحدم
عشق مهمان دل است و جان و دل مهمان او
من دل و جان پیش مهمان درکشم هر صبحدم
#خاقانی
پای نومیدی به دامان درکشم هر صبحدم
سایه با من همنشین و ناله با من همدم است
جام غم بر روی ایشان درکشم هر صبحدم
عشق مهمان دل است و جان و دل مهمان او
من دل و جان پیش مهمان درکشم هر صبحدم
#خاقانی
صبح چو آفتاب زد رایت روشناییی
لعل و عقیق میکند در دل کان گداییی
گر ز فلک نهان بود در ظلمات کان بود
گوهر سنگ را بود با فلک آشناییی
#مولانا
لعل و عقیق میکند در دل کان گداییی
گر ز فلک نهان بود در ظلمات کان بود
گوهر سنگ را بود با فلک آشناییی
#مولانا
میدمد صبح و کله بست سحاب
الصبوح الصبوح یا اصحاب
میچکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام یا احباب
میوزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم می ناب
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب
در میخانه بستهاند دگر
افتتح یا مفتح الابواب
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینههای کباب
این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب
بر رخ ساقی پری پیکر
همچو حافظ بنوش باده ناب
#حافـــــظ
الصبوح الصبوح یا اصحاب
میچکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام یا احباب
میوزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم می ناب
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب
در میخانه بستهاند دگر
افتتح یا مفتح الابواب
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینههای کباب
این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب
بر رخ ساقی پری پیکر
همچو حافظ بنوش باده ناب
#حافـــــظ
اخترانی که به شب در نظر ما آیند
پیش خورشید محال است که پیدا آیند
همچنین پیش وجودت همه خوبان عدمند
گر چه در چشم خلایق همه زیبا آیند
سعدی
پیش خورشید محال است که پیدا آیند
همچنین پیش وجودت همه خوبان عدمند
گر چه در چشم خلایق همه زیبا آیند
سعدی
گر گدازد وَر نوازد جان و دل در حکم اوست
ما به دست دوست دادیم اختیار خویش را
همای_شیرازی
ما به دست دوست دادیم اختیار خویش را
همای_شیرازی
#محبت_پیامبر
در کتاب شریف سنن النبی , درباره صفات پیامبر (ص) فرموده اند : ««برترین افراد در نزد ایشان کسی بود که خیر دیگران را بخواهد»»
برای رسول خدا , مهم محبت بود.
خودشان سرشار از محبت بودند و هر کسی را که اهل محبت بود را بیشتر دوست داشتند .
بزرگترین آدم ها در نزد ایشان کسی بود که اهل محبت بود پس ما هم اهل محبت باشیم .
راه زیستن, آن گونه که پیامبر دوست داشته باشد این است که محبت کنیم , اگر میخواهیم پیامبر به ما توجه داشته باشد راهش این است که خلق خدا را دوست داشته باشیم و آنها که به خدا نزدیک ترند را بیشتر توجه کنیم .
استاد (سایه)
در کتاب شریف سنن النبی , درباره صفات پیامبر (ص) فرموده اند : ««برترین افراد در نزد ایشان کسی بود که خیر دیگران را بخواهد»»
برای رسول خدا , مهم محبت بود.
خودشان سرشار از محبت بودند و هر کسی را که اهل محبت بود را بیشتر دوست داشتند .
بزرگترین آدم ها در نزد ایشان کسی بود که اهل محبت بود پس ما هم اهل محبت باشیم .
راه زیستن, آن گونه که پیامبر دوست داشته باشد این است که محبت کنیم , اگر میخواهیم پیامبر به ما توجه داشته باشد راهش این است که خلق خدا را دوست داشته باشیم و آنها که به خدا نزدیک ترند را بیشتر توجه کنیم .
استاد (سایه)
صبح چو آفتاب زد رایت روشناییی
لعل و عقیق میکند در دل کان گداییی
گر ز فلک نهان بود در ظلمات کان بود
گوهر سنگ را بود با فلک آشناییی
#مولانا
لعل و عقیق میکند در دل کان گداییی
گر ز فلک نهان بود در ظلمات کان بود
گوهر سنگ را بود با فلک آشناییی
#مولانا
از دو عالم دامن جان درکشم هر صبحدم
پای نومیدی به دامان درکشم هر صبحدم
سایه با من همنشین و ناله با من همدم است
جام غم بر روی ایشان درکشم هر صبحدم
عشق مهمان دل است و جان و دل مهمان او
من دل و جان پیش مهمان درکشم هر صبحدم
#خاقانی
پای نومیدی به دامان درکشم هر صبحدم
سایه با من همنشین و ناله با من همدم است
جام غم بر روی ایشان درکشم هر صبحدم
عشق مهمان دل است و جان و دل مهمان او
من دل و جان پیش مهمان درکشم هر صبحدم
#خاقانی
#مثنوی_معنوی_شریف_دفتر_ششم بیت ۵۳۴
بعد درماندن چه افسوس و چه آه؟
پیش از آن بایست این دود سیاه
پس از گرفتار شدن، دریغ و تأسف خوردن فایده ای ندارد.
این دود سیاه یعنی آه و حسرت کشیدن باید پیش از گرفتار شدن باشد.
ترجمه ی فارسی از یک حکایت عربی در کتاب (العقد الفرید) توسط مرحوم استاد فروزانفر
مردی از بنی اسرائیل دامی بنهاد.
گنجشکی آمد و نزدیک آن بنشست، از آن مرد پرسید:چرا قامتت خمیده شده است؟
گفت:از بس نماز خوانده ام.
پرسید:چرا استخوان هایت نمایان شده است؟
گفت:از بس روزه داشته ام.
پرسید:این پشمینه چیست که بر تن داری؟
گفت:به سبب زهد و پارسایی ام در دنیا پشمینه پوشیده ام.
پرسید:این عصا چیست که داری؟
گفت:بدان تکیه می کنم و کارهایم را با آن انجام می دهم.
پرسید:این دانه چیست که در دست داری؟
گفت:برای آنکه اگر مسکینی از اینجا گذشت بدو دهم.
گنجشک گفت:من مسکینم.
مرد گفت:آنرا بگیر.
همینکه گنجشک نزدیک شد، دام به گردنش افتاد و گنجشک به جیک جیک درآمد و گفت:زین پس فریب هیچ زاهدی را نخورم.
بعد درماندن چه افسوس و چه آه؟
پیش از آن بایست این دود سیاه
پس از گرفتار شدن، دریغ و تأسف خوردن فایده ای ندارد.
این دود سیاه یعنی آه و حسرت کشیدن باید پیش از گرفتار شدن باشد.
ترجمه ی فارسی از یک حکایت عربی در کتاب (العقد الفرید) توسط مرحوم استاد فروزانفر
مردی از بنی اسرائیل دامی بنهاد.
گنجشکی آمد و نزدیک آن بنشست، از آن مرد پرسید:چرا قامتت خمیده شده است؟
گفت:از بس نماز خوانده ام.
پرسید:چرا استخوان هایت نمایان شده است؟
گفت:از بس روزه داشته ام.
پرسید:این پشمینه چیست که بر تن داری؟
گفت:به سبب زهد و پارسایی ام در دنیا پشمینه پوشیده ام.
پرسید:این عصا چیست که داری؟
گفت:بدان تکیه می کنم و کارهایم را با آن انجام می دهم.
پرسید:این دانه چیست که در دست داری؟
گفت:برای آنکه اگر مسکینی از اینجا گذشت بدو دهم.
گنجشک گفت:من مسکینم.
مرد گفت:آنرا بگیر.
همینکه گنجشک نزدیک شد، دام به گردنش افتاد و گنجشک به جیک جیک درآمد و گفت:زین پس فریب هیچ زاهدی را نخورم.
#فیه_ما_فیه
اولیای مستور، اهلِ طلب را به مقصود رسانند
عزیزی در چلّه نشسته بود برای طلبِ مقصودی، به وی ندا آمد که : این چنین مقصودِ بلند به چلّه حاصل نشود!
از چلّه برون آی تا نظرِ بزرگی بر تو افتد، و آن مقصود، تو را حاصل شود.
گفت : آن بزرگ را کجا یابم؟!
گفتند : در جامع.
گفت : میان چندین خلق او را چون شناسم که کدام است؟!
گفتند : برو، او تو را بشناسد و بر تو نظر کند.
اولیای مستور، اهلِ طلب را به مقصود رسانند
عزیزی در چلّه نشسته بود برای طلبِ مقصودی، به وی ندا آمد که : این چنین مقصودِ بلند به چلّه حاصل نشود!
از چلّه برون آی تا نظرِ بزرگی بر تو افتد، و آن مقصود، تو را حاصل شود.
گفت : آن بزرگ را کجا یابم؟!
گفتند : در جامع.
گفت : میان چندین خلق او را چون شناسم که کدام است؟!
گفتند : برو، او تو را بشناسد و بر تو نظر کند.
#منطق_الطیر_عطار_نیشابوری
ابیات ۳۱۶۱ الی ...
گفت چون محمود شاهِ خسروان
رفت از غزنین، به حربِ هندوان
هندوان را لشگری انبوه دید
دل از آن انبوه پر اندوه دید
حکایت محمود که چون به جنگ هندوان می رفت نذر کرد که غنائم جنگ را به درویشان دهد
سلطان محمود با سپاه خود به جنگ هندوان رفت، وقتی با انبوهی لشکر هندوان روبرو شد ترسی به دلش راه یافت و همانجا نذر کرد که اگر بر این لشکر عظیم ظفر یابد تمام غنائم بدست آمده از جنگ را به درویشان دهد.
نذر کرد آن روز شاهِ دادگر
گفت اگر یابم برین لشگر ظفر
هر غنیمت کافتدم این جایگاه
جمله بِرسانم به درویشانِ راه
سپاه سلطان در این جنگ پیروز شد و غنائم زیادی بدست آورد.
پادشاه یکی از امیران خود را فرا خواند و بدو گفت غنائم را بین درویشان تقسیم کند.
عدهای لب به اعتراض گشوده و گفتند این غنائم به سپاه می رسد که جنگیده اند یا اینکه آن را به خزانه ی سلطان بریم.
سلطان به فکر فرو رفته فرزانه ای را پیش خواند که مردی بیدل و دیوانه بود، سلطان فرمود هرچه او بگوید همان کنم.
زیرا او نه از سپاه است و نه از بندگان من.
گفت آن دیوانه را فرمان کنم
زو بپرسم، هرچه گوید آن کنم
او آزاد است و بی غرض سخن بگوید.
او چو آزاد است از شاه و سپاه
بی غرض گوید سخن وز جایگاه
سلطان موضوع را با او در میان گذاشت که آن دیوانه در پاسخ گفت: ای سلطان خداوند سهم خود را انجام داد و تو را پیروز گرداند.
اینک نوبت توست که به عهد خود وفا کرده و نذرت را ادا کنی.
حق چو نصرت داد و کارت کرد راست
او بکرد آنِ خود، آنِ تو کجاست
سلطان هم سهم خود را ادا کرد تا عاقبت به خیر شود.
عاقبت محمود کرد آن زر نثار
عاقبت محمود داشت آن شهریار
ابیات ۳۱۶۱ الی ...
گفت چون محمود شاهِ خسروان
رفت از غزنین، به حربِ هندوان
هندوان را لشگری انبوه دید
دل از آن انبوه پر اندوه دید
حکایت محمود که چون به جنگ هندوان می رفت نذر کرد که غنائم جنگ را به درویشان دهد
سلطان محمود با سپاه خود به جنگ هندوان رفت، وقتی با انبوهی لشکر هندوان روبرو شد ترسی به دلش راه یافت و همانجا نذر کرد که اگر بر این لشکر عظیم ظفر یابد تمام غنائم بدست آمده از جنگ را به درویشان دهد.
نذر کرد آن روز شاهِ دادگر
گفت اگر یابم برین لشگر ظفر
هر غنیمت کافتدم این جایگاه
جمله بِرسانم به درویشانِ راه
سپاه سلطان در این جنگ پیروز شد و غنائم زیادی بدست آورد.
پادشاه یکی از امیران خود را فرا خواند و بدو گفت غنائم را بین درویشان تقسیم کند.
عدهای لب به اعتراض گشوده و گفتند این غنائم به سپاه می رسد که جنگیده اند یا اینکه آن را به خزانه ی سلطان بریم.
سلطان به فکر فرو رفته فرزانه ای را پیش خواند که مردی بیدل و دیوانه بود، سلطان فرمود هرچه او بگوید همان کنم.
زیرا او نه از سپاه است و نه از بندگان من.
گفت آن دیوانه را فرمان کنم
زو بپرسم، هرچه گوید آن کنم
او آزاد است و بی غرض سخن بگوید.
او چو آزاد است از شاه و سپاه
بی غرض گوید سخن وز جایگاه
سلطان موضوع را با او در میان گذاشت که آن دیوانه در پاسخ گفت: ای سلطان خداوند سهم خود را انجام داد و تو را پیروز گرداند.
اینک نوبت توست که به عهد خود وفا کرده و نذرت را ادا کنی.
حق چو نصرت داد و کارت کرد راست
او بکرد آنِ خود، آنِ تو کجاست
سلطان هم سهم خود را ادا کرد تا عاقبت به خیر شود.
عاقبت محمود کرد آن زر نثار
عاقبت محمود داشت آن شهریار
#فیه_ما_فیه
علم اگر بکلی در آدمی بودی و جهل نبودی، آدمی بسوختی و نماندی.
پس جهل مطلوب آمد ازین رو که بقای وجود به وی است و علم مطلوبست از آن رو که وسیلت است به معرفت باری تعالی.
پس هر دو یاریگر همدیگرند و همه ی اضداد چنین اند.
شب اگر چه ضد روز است، اما یاریگر اوست و یک کار می کنند.
پس جمله ی اضداد نسبت به ما ضد می نماید، نسبت به حکیم همه یک کار می کنند و ضد نیستند.
علم اگر بکلی در آدمی بودی و جهل نبودی، آدمی بسوختی و نماندی.
پس جهل مطلوب آمد ازین رو که بقای وجود به وی است و علم مطلوبست از آن رو که وسیلت است به معرفت باری تعالی.
پس هر دو یاریگر همدیگرند و همه ی اضداد چنین اند.
شب اگر چه ضد روز است، اما یاریگر اوست و یک کار می کنند.
پس جمله ی اضداد نسبت به ما ضد می نماید، نسبت به حکیم همه یک کار می کنند و ضد نیستند.