خلوتگزیده
محمدرضا شجریان www.mimteam.com
خلوت گزیده
شعر:حضرت حافظ
آواز:جان جانان استادشجریان
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است
ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم
آخر سؤال کن که گدا را چه حاجت است
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است
محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است
آن شد که بار منت ملاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است
💕ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است💕
ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار
میداندت وظیفه تقاضا چه حاجت است
حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است
حافظ
شعر:حضرت حافظ
آواز:جان جانان استادشجریان
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است
ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم
آخر سؤال کن که گدا را چه حاجت است
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است
محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است
آن شد که بار منت ملاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است
💕ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است💕
ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار
میداندت وظیفه تقاضا چه حاجت است
حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است
حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
الله نور السماواتِ وَالْأَرْضِ
يَهْدی الله لِنُوره مَن يَشَاءُ
اگر خواهی که در زیر خاک نروی،
در نور گریز که نور زیر خاک نرود...
#مجالس سبعه مولانا
يَهْدی الله لِنُوره مَن يَشَاءُ
اگر خواهی که در زیر خاک نروی،
در نور گریز که نور زیر خاک نرود...
#مجالس سبعه مولانا
چون به سوی کعبه نماز میباید کرد، فرض کن آفاق عالم جمله جمع شدند گرد کعبه حلقه کردند و سجود کردند. چون کعبه را از میان حلقه بگیری، نه سجود هر یکی سوی همدگر باشد؟
دل خود را سجود کردهاند.
#مقالات_شمس
دل خود را سجود کردهاند.
#مقالات_شمس
رقص آنجا کن که خود را بشکنی
پنبه را از ریش شهوت بر کنی
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
#مولانای_جان
پنبه را از ریش شهوت بر کنی
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
#مولانای_جان
چون به سوی کعبه نماز میباید کرد، فرض کن آفاق عالم جمله جمع شدند گرد کعبه حلقه کردند و سجود کردند. چون کعبه را از میان حلقه بگیری، نه سجود هر یکی سوی همدگر باشد؟
دل خود را سجود کردهاند.
مقالات_شمس
دل خود را سجود کردهاند.
مقالات_شمس
عشق قلاب است، بر جان معشوق که می افتد تا او را از پا در نیاورد در نمی گذرد :
"چنگال عشق نیز چون در کام آدمی می افتد، حق تعالی او را به تدریج میکَشَد، که آن قوتها و خونهای باطل که در اوست پاره پاره از او برود ... "
#فیه_مافیه
"چنگال عشق نیز چون در کام آدمی می افتد، حق تعالی او را به تدریج میکَشَد، که آن قوتها و خونهای باطل که در اوست پاره پاره از او برود ... "
#فیه_مافیه
تیر و کمان گرفتهای، سوی شکار میروی
صید تو اند عالمی، بهر چکار میروی ...؟!
هلالی_جغتایی
صید تو اند عالمی، بهر چکار میروی ...؟!
هلالی_جغتایی
تیر و کمان گرفتهای، سوی شکار میروی
صید تو اند عالمی، بهر چکار میروی ...؟!
هلالی_جغتایی
صید تو اند عالمی، بهر چکار میروی ...؟!
هلالی_جغتایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به نظر من هر صدایی مزه ای دارد؛ مثلاً صدای لئونارد کوهن طعم قهوه تلخ دارد. آرتا فرانکلین یا ام کلثوم البکتاجی، صداهایشان مزه کاکائو داغ است. برای من صدای آقای شجریان مزه شراب حلال را دارد؛ چنان مزه ای دارد برای ما که باران میزنیم و مست میشویم، صدای ایشان گواراست، آدمی را حالی به حالی میکند. صدایی که گاهی نسیم است، گاهی طوفان؛ زیرا ایشان هم از طایفه سر دهانند که تا سر ندهی سر ندهند؛ ایضاً ساقیانند که انگور نمیافشانند. صدایی که ما را از خیابان به خانه، گاهی هم از خانه به خیابان میکشد؛ آن هم با چنین موسیقی که همه میدانند موسیقی ایرانی، موسیقی نشسته است.
#محمد_صالح_علاء
#محمد_صالح_علاء
وقتی مُردم بگذارید بر سنگ قبرم این جمله را بنویسند :
"موسیقی تنها دلیل او بر وجود داشتنِ خدا بود. "
#کورت_ونهگات
#مرد_بیوطن
"موسیقی تنها دلیل او بر وجود داشتنِ خدا بود. "
#کورت_ونهگات
#مرد_بیوطن
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم
سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد
التفاتش به می صاف مروق نکنیم
خوش برانیم جهان در نظر راهروان
فکر اسب سیه و زین مغرق نکنیم
آسمان کشتی ارباب هنر میشکند
تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
حافظ
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم
سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد
التفاتش به می صاف مروق نکنیم
خوش برانیم جهان در نظر راهروان
فکر اسب سیه و زین مغرق نکنیم
آسمان کشتی ارباب هنر میشکند
تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
حافظ
کجاست دولت آنم که یار من باشی؟
ز خود کناره کنی در کنار من باشی
اگر شراب خوری ساقی تو من باشم
وگر به خواب روی در کنار من باشی
غرور حسن کجا می دهد ترا رخصت؟
که مرهم جگر داغدار من باشی
مرا به نیم نگه شرمسار کن از خود
چرا تو روز جزا شرمسار من باشی؟
ز ساده لوحی امید چشم آن دارم
که چون شکار تو گردم شکار من باشی
عجب که آینه گیری ز دست آینه دار
اگر تو با خبر از انتظار من باشی
ز شرم عشق همان ناامیدیم برجاست
اگر چه در دل امیدوار من باشی
ترا که هست دو صد کار غیر پرکاری
کجا به فکر سرانجام کار من باشی؟
#صائب_تبریزی
ز خود کناره کنی در کنار من باشی
اگر شراب خوری ساقی تو من باشم
وگر به خواب روی در کنار من باشی
غرور حسن کجا می دهد ترا رخصت؟
که مرهم جگر داغدار من باشی
مرا به نیم نگه شرمسار کن از خود
چرا تو روز جزا شرمسار من باشی؟
ز ساده لوحی امید چشم آن دارم
که چون شکار تو گردم شکار من باشی
عجب که آینه گیری ز دست آینه دار
اگر تو با خبر از انتظار من باشی
ز شرم عشق همان ناامیدیم برجاست
اگر چه در دل امیدوار من باشی
ترا که هست دو صد کار غیر پرکاری
کجا به فکر سرانجام کار من باشی؟
#صائب_تبریزی
زیبایی زن، مدت محدودی در نظر مرد جلوه دارد.
پس از مدتی مرد به آن عادت میکند و بیتفاوت میشود.
آن وقت است که از زن ،
"عقل و کمال و هنر" میخواهد.
#الکساندر_دوما
پس از مدتی مرد به آن عادت میکند و بیتفاوت میشود.
آن وقت است که از زن ،
"عقل و کمال و هنر" میخواهد.
#الکساندر_دوما
ابراهیم ادهم در مقابل سرای خود نشسته بود
شخصی آمد بر زی شتربانان سرپوشیده و عمامه بسته
خواست که درون سرای ابراهیم شود
او را گفتند کجا می روی؟
گفت: بدین کاروانسرای!
گفتند: اینجا کاروانسرای نیست
سرای ابراهیم ادهم است!
گفت: ابراهیم این خانه از که یافت؟
گفتند: از پدرش!
گفت: او از که یافت؟
گفتند او نیز از پدرش!
گفت: مگر کاروانسرای این نباشد که یکی آید و دیگری رود !؟؟
#شرح_تعرف
شخصی آمد بر زی شتربانان سرپوشیده و عمامه بسته
خواست که درون سرای ابراهیم شود
او را گفتند کجا می روی؟
گفت: بدین کاروانسرای!
گفتند: اینجا کاروانسرای نیست
سرای ابراهیم ادهم است!
گفت: ابراهیم این خانه از که یافت؟
گفتند: از پدرش!
گفت: او از که یافت؟
گفتند او نیز از پدرش!
گفت: مگر کاروانسرای این نباشد که یکی آید و دیگری رود !؟؟
#شرح_تعرف
باده نوشیدگان جام الست
نشدند از شراب دنیا مست
ذوق پاکان به خمّ و مستی نیست
جای نیکان به کبر و هستی نیست
سر گفتار ما مجازی نیست
باز کن دیده کاین به بازی نیست
سالها چون فلک به سر گشتم
تا فلک وار دیده ور گشتم
از برون در میان بازارم
وز درون خلوتیست با یارم
کس نداند جمال سلوت من
ره ندارد کسی به خلوت من
مثنوی جام جم،اوحدی
نشدند از شراب دنیا مست
ذوق پاکان به خمّ و مستی نیست
جای نیکان به کبر و هستی نیست
سر گفتار ما مجازی نیست
باز کن دیده کاین به بازی نیست
سالها چون فلک به سر گشتم
تا فلک وار دیده ور گشتم
از برون در میان بازارم
وز درون خلوتیست با یارم
کس نداند جمال سلوت من
ره ندارد کسی به خلوت من
مثنوی جام جم،اوحدی
تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی
تا شب نرود صبح پدیدار نباشد
آهنگ دراز شب رَنجوری مشتاق
با آن نتوان گفت که بیدار نباشد...
#سعدی
تا شب نرود صبح پدیدار نباشد
آهنگ دراز شب رَنجوری مشتاق
با آن نتوان گفت که بیدار نباشد...
#سعدی
_ ای شیخ...!
حق سبحانه و تعالی این خلایق را به چه آفرید؟
حاجتمند آفرینش ایشان بود؟!
شیخ ما گفت:
نه، اما از جهت سه چیز آفرید :
اول، آنک قدرتش بسیار بود نظارگی میبایست
دوم، آنک نعمتش بسیار بود خورنده میبایست
سوم، رحمتش بسیار بود گناهکارش میبایست
اسرارالتوحید
شیخ ابوسعید ابوالخیر
تصحیح دکتر شفیعی کدکنی
حق سبحانه و تعالی این خلایق را به چه آفرید؟
حاجتمند آفرینش ایشان بود؟!
شیخ ما گفت:
نه، اما از جهت سه چیز آفرید :
اول، آنک قدرتش بسیار بود نظارگی میبایست
دوم، آنک نعمتش بسیار بود خورنده میبایست
سوم، رحمتش بسیار بود گناهکارش میبایست
اسرارالتوحید
شیخ ابوسعید ابوالخیر
تصحیح دکتر شفیعی کدکنی
Telegram
میناگر عشق♥️
﷽
🌹شعر 🌹متون ادبی و عرفانی🌹موسیقی
@Zohre_Divani_67 ✍🏻
کارشناسارشد زبان و ادب پارسی
🌹اینچنین #میناگریها کارِ توست #مثنوی_معنوی
#پیام_ناشناس:
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1016220-V44STFv
پیج اینستاگرام:
instagram.com/booyejooyemoolian
🌹شعر 🌹متون ادبی و عرفانی🌹موسیقی
@Zohre_Divani_67 ✍🏻
کارشناسارشد زبان و ادب پارسی
🌹اینچنین #میناگریها کارِ توست #مثنوی_معنوی
#پیام_ناشناس:
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1016220-V44STFv
پیج اینستاگرام:
instagram.com/booyejooyemoolian