معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️به جفایی و قفایی

▪️استاد جان
محمدرضا شجریان

تار : حسین علیزاده
کمانچه : کیهان کلهر
تنبک و آواز : همایون شجریان
کنسرت همنوا با بم



▪️سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رفاقت از دید استاد علی نصیریان:
رفیق یه تکیه گاهه، سوای پدر و مادر و خانواده
اقای شجریان در مورد اقای لطفی میگفتن "ما دلهامون با هم کوک شده"
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سماع


جمله مستان خوش و رقصان شدند
دست زنید ای صنمان دست دست



#حضرت_مولانا
طبق محاسبه و تخمین،
آنچه انجامش معمولا شش ساعت طول می‌کشد،
می‌تواند به دست فردی که می‌داند چگونه تمرکز کند،
در عرض یک ساعت به آسانی انجام شود؛

در واقع برای کسی که از قدرت تمرکز برخوردار است،
هیچ چیز ناممکن نیست.
من به این موضوع اعتقاد دارم.

شما فقط یک هزارم انرژی و قدرت هایتان را به کار می برید.
بقیه ی نیروهایتان هدر می روند
زیرا آن ها از طریق افکار و اعمال پراکنده،
در بیرون از وجود اظهار می شوند؛

به جای آن که با تمرکز عمدی و دلخواه به سوی درون معطوف شوند.



📕 #قدرت_دعا
✍🏻 #کاترین_پاندر
Ey Asheghaan
Mohammadreza Shajarian
▫️ای عاشقان

▫️استاد محمدرضا شجریان

از چشم ما آيينه‌ای
در پيش آن مه رو نهيد
آن فتنه‌ٔ فتّانه را
بر خويشتن مفتون كنيد

دیوانه چون طغیان کند
زنجیر زندان بشکند
از زلف لیلی حلقه‌ای
در گردن مجنون کنید

▫️هوشنگ ابتهاج
Dosh Dosh
Mohamad Reza Shajarian
🎙دوش دوش
🎼استاد محمدرضا شجریان

#حضرت_مولانا

با تو برهنه خوشترم
جامه تن برون کنم
تا که کنار لطف تو
جان مرا قبا بود
ذوق تو زاهدی برد
جام تو عارفی کشد
وصف تو عالمی کند
ذات تو مر مرا بود
‍ ﮐﺴﯽ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﻡ. ﻣﻮﻻﻧﺎ ﮔﻔﺖ :
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﯽ ﺑﺎﮐﯽ ﻧﯿﺴﺖ . ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺑﺮﺩ . ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪﯼ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ
ﻧﺮﺳﺎﻧﯽ، ﻫﯿﭻ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﯼ. ﺍﺯ ﺁﺩﻣﯽ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺁﻥ ﮐﺎﺭ
ﻧﻪ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﮐﻮﻩ ﻫﺎ، ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﻣﯽ
ﮔﻮﯾﯽ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ، ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ
ﮐﻪ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎﯼ ﺷﺎﻫﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺳﺎﻃﻮﺭ ﮔﻮﺷﺖ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﮕﻮﯾﯽ ﺁﻥ
ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺭﺍ ﺑﯿﮑﺎﺭ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ؛ ﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﯾﮕﯽ ﺯﺭﯾﻦ ﺷﻠﻐﻢ ﺑﺎﺭ ﮐﻨﯽ
ﯾﺎ ﮐﺎﺭﺩ ﺟﻮﺍﻫﺮ ﻧﺸﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻓﺮﻭ ﺑﺒﺮﯼ ﻭ ﮐﺪﻭﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺁﻥ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﮐﻨﯽ . ﺍﯼ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﯿﺨﯽ ﭼﻮﺑﯿﻦ ﻧﯿﺰ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﻣﻔﺮﻭﺵ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎﯾﯽ ! ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯼ
ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻥ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺍﻧﻢ. ﺩﺍﻧﺶ ﻣﯽ
ﺁﻣﻮﺯﻡ، ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻭ ﻓﻘﻪ ﻭ ﻣﻨﻄﻖ ﻭ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﻭ ﭘﺰﺷﮑﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻢ،
ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﺍﺳﺖ ﻭ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻫﺎ ﻧﯿﺴﺘﯽ.
ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺏ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﺩﺭ ﻣﯽ ﯾﺎﺑﯽ ﮐﻪ ﺍﺻﻞ ﺗﻮﯾﯽ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﻓﺮﻉ
ﺍﺳﺖ. ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺷﮕﻔﺘﯽ ﻫﺎ ﻭ ﭼﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﮑﺮﺍﻧﯽ ﺩﺭ
ﺗﻮ ﻣﻮﺝ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ . ﺁﺧﺮ ﺍﯾﻦ ﺗﻦ ﺗﻮ ﺍﺳﺐ ﺗﻮﺳﺖ ﺍﺳﺒﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺁﺧﻮﺭ ﺩﻧﯿﺎ،
ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺐ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ .

فیه_مافیه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سماع

محکوم به دیوانگی ام میدانی
مجنون شده را تو از چه میترسانی؟

خواننده: #مصطفی_راغب
هر رنج که می‌رسد به جانم
از خود رسدم اگر بدانم

از هیچکسم شکایتی نیست
از خویش به خویش در فغانم

بر من، از من غم است و محنت
از بود و نبود خود به جانم

درد دل من ز غیر من نیست
خود درد دل و بلای جانم

خود سدّ رهِ سلوک خویشم
خارم که به پای خود نهادم...


#فیض_کاشانی
اگر موفق شدید که خود را به یاد بیاورید،
اگر موفق شدید که میان خودتان
و آن چیزی که غلیان خشم، شهوت یا ولع شماست
تمایز قائل شوید،
آنگاه خویشتن را درخواهید یافت ...



#کارل_گوستاو_یونگ
و پرسیدند: یا شیخ! دلهای ما خفته است که سخن تو در دلهای ما اثر نمی‌کند،چه کنیم؟

گفت:کاش خفته بودی که خفته را بجنبانی بیدار گردد.
دلهای شما مرده است...!


#تذکرة_الاولیا
#عطار

📚
راه پنهانی میخانه
نداند همه‌کس

جز
من و
زاهد و
شیخ و
دو سه رسوای دگر !



#حافظ
فرو می‌ریزد ایمان مرا موی پریشانی
که گاهی با نسیم کوچکی ویرانه می‌لرزد

تو را می‌بیند و در دست زاهد رشته‌ی تسبیح
تو را می‌بینم و در دست من پیمانه می‌لرزد



سجاد سامانی


آمده‌ام که تا به خود گوش کشان کشانمت
بی دل و بیخودت کنم در دل و جان نشانمت

آمده‌ام که تا تو را جلوه دهم در این سرا
همچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمت

آمده‌ام که بوسه‌ای از صنمی ربوده‌ای
بازبده به خوشدلی خواجه که واستانمت

گل چه بود که گل تویی ناطق امر قل تویی
گر دگری نداندت چون تو منی بدانمت

جان و روان من تویی فاتحه خوان من تویی
فاتحه شو تو یک سری تا که به دل بخوانمت

صید منی شکار من گر چه ز دام جسته‌ای
جانب دام باز رو ور نروی برانمت

یوان_شمس
#سالار_عقیلی
نبوغ ، توانایی گفتن حرفی عمیق است، به شکلی ساده.

- چارلز بوکفسکی
وصلِ او تیغ به کف دارد و مهجوری هم
تابِ نزدیکیِ او نیست مرا، دوری هم!

شور شیرین‌سخنان تو گلوسوز دل‌اند
ذوق شیرینی‌شان می‌کشدم، شوری هم

ای گل امشب به دو ساغر زده‌ای بادهٔ ناز
لبت از می شِکری گشته و انگوری هم

نشئهٔ شب به خمار سحر آمیخته‌ای
مستی از چشم تو می‌بارد و مخموری هم

#طالب_آملی
در سال صرفه جویی لبخند
پروانه های رنگ پریده
روی لبان ما
پرپر زدند
لبخند ما
به زخم بدل شد
و زخم هایمان
تا استخوان رسید
و بوسه هایمان
پوسید

ما
لبخند استخوانی خود را
در لا به لای زخم نهان کردیم
صد سال آزگار
ماندیم
و زخم های خشک ترک خورده را
در متن لایه های نمک
خواباندیم

اما
در روزهای ریخت و پاشِ لبخند
قصابکان پروار
و کاسبان رسمی پروانه دار
لبخندهای یخ زده ی خویش را
بر پیشخان خود
به تماشا گذاشتند!

#قیصر_امین‌پور
☆☆☆

«همه‌چیز را بفروش و به فقرا بده»؛ مجبور بودم این را برایشان بخوانم.
حال آن‌که اسقف اعظم پیری که در آن روزها داشتیم، ماهی لذیذی را می‌خورد و با ژنرال شراب فرانسوی می‌نوشید.
البته مردم عملاً از گرسنگی نمی‌مردند.

سوء تغذیه فقرا، برای ثروتمندان، بی‌خطرتر از گرسنگی تا سرحد مرگ است. گرسنگی تا سرحد مرگ انسان را عاصی می‌کند. سوء تغذیه او را خسته‌تر از آن می‌کند که دستی بلند کند. مردم ما از گرسنگی نمی‌میرند، بلکه به‌ تدریج محو می‌شوند.

#گراهام_گرین
#التماس_تفکر
ماه شهر آشوب من، هر گه براهی بگذرد
شهر پر غوغا شود، چونان که ماهی بگذرد

روزم از هجران سیه شد، آفتاب من کجاست؟
تا بسویم در چنین روز سیاهی بگذرد

چون بره می بینمش، بیخود تظلم می کنم
همچو مظلومی که بروی پادشاهی بگذرد

ای که در عشق بتان لاف صبوری می زنی
صبر کن، تا زین حکایت چند گاهی بگذرد

نگذرد، گر سالها باشم براهش منتظر
ور دمی غایب شوم، آن دم چو ماهی بگذرد

با وجود آنکه آتش زد مرا در جان و دل
دل نمی خواهد که سویش دود آهی بگذرد

ساقیا، لب تشنه مردم، کاش بر من بگذری
وه! چه باشد آب حیوان بر گیاهی بگذرد؟

در صف خوبان تو در جولان و خلقی در فغان
همچو آن شاهی که با خیل و سپاهی بگذرد

گفت: می خواهم که از پیش هلالی بگذرم
آه! گر ظلمی چنین بر بی گناهی بگذرد!
 

#هلالی_جغتایی
.

‌ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﺍﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ
ﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪ ﺳﺮ ﻭ ﺗﻪ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪ ﺟﺎﺭﯾﺴﺖ
ﺗﺎ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ
ﻭ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼِ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﺩﯾﺪﻧﺖ
ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﻣﯿﮑﺸﻢ ...

ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺮِ ﻟﺐ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ
ﺟﻤﻼﺗﯽ ﻣﯽ ﭼﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺁﺧﺮﺵ ﺧﺘﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ...
ﺑﻪ ﻻﻝ ﺷﺪﻥ
ﭘﯿﺶِ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ !



ﻋﺎﺩﻝ_ﺩﺍﻧﺘﻴﺴﻢ
.

ریزد اگر نه بر تو نگاهم هیچ
باشد به عمقِ خاطره‌ام جایت
فریادِ من به گوشت اگر ناید
از یادِ من نرفته سخن‌هایت:

  من گورِ خویش می‌کَنَم اندر خویش
چندان که یادت از دل برخیزد
یا اشک‌ها که ریخت به پایت، باز
خواهد به پای یارِ دگر ریزد!»…



احمد_شاملو