از مِی عشقت چنان مستم که نیست
تا قیامت روی هشیاری مرا ...
گر به غارت میبری دل باکنیست
دل تو را باد و جگرخواری مرا
#عطار
تا قیامت روی هشیاری مرا ...
گر به غارت میبری دل باکنیست
دل تو را باد و جگرخواری مرا
#عطار
چه خوش باشد! که دلدارم تو باشی
ندیم و مونس و یارم تو باشی
دلِ پر درد را درمان تو سازی
شفای جان بیمارم تو باشی
ز شادی در همه عالم نگنجم
اگر یک لحظه غمخوارم تو باشی
ندارم مونسی در غارِ گیتی
بیا، تا مونسِ غارم تو باشی
اگرچه سخت دشوار است کارم
شود آسان، چو در کارم تو باشی
اگر جمله جهانم خصم گردند
نترسم، چون نگهدارم تو باشی
همی نالم چو بلبل در سحرگاه
به بوی آنکه گلزارم تو باشی
چو گویم وصف حسن ماهرویی
غرض زان زلف و رخسارم تو باشی
اگر نام تو گویم ور نگویم
مرادِ جمله گفتارم تو باشی
از آن دل در تو بندم، چون عراقی
که میخواهم که دلدارم تو باشی
فخرالدین عراقی
ندیم و مونس و یارم تو باشی
دلِ پر درد را درمان تو سازی
شفای جان بیمارم تو باشی
ز شادی در همه عالم نگنجم
اگر یک لحظه غمخوارم تو باشی
ندارم مونسی در غارِ گیتی
بیا، تا مونسِ غارم تو باشی
اگرچه سخت دشوار است کارم
شود آسان، چو در کارم تو باشی
اگر جمله جهانم خصم گردند
نترسم، چون نگهدارم تو باشی
همی نالم چو بلبل در سحرگاه
به بوی آنکه گلزارم تو باشی
چو گویم وصف حسن ماهرویی
غرض زان زلف و رخسارم تو باشی
اگر نام تو گویم ور نگویم
مرادِ جمله گفتارم تو باشی
از آن دل در تو بندم، چون عراقی
که میخواهم که دلدارم تو باشی
فخرالدین عراقی
اگر چه نیست غیر از کوه غم فریادرس ما را
همان خرج فغان و ناله می گردد نفس ما را
صائب تبریزی
همان خرج فغان و ناله می گردد نفس ما را
صائب تبریزی
اگر چه نیست غیر از کوه غم فریادرس ما را
همان خرج فغان و ناله می گردد نفس ما را
صائب تبریزی
همان خرج فغان و ناله می گردد نفس ما را
صائب تبریزی
ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن
دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن
پیش باز عشق آیین کبوتر داشتن
سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن
تم به یاد روی جانان اندر آذر داشتن
#پروین_اعتصامی
دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن
پیش باز عشق آیین کبوتر داشتن
سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن
تم به یاد روی جانان اندر آذر داشتن
#پروین_اعتصامی
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم وعابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را
گفت آن گلیم خویش به در می برد ز موج
وین جهد می کند که بگیرد غریق را
#سعدی
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم وعابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را
گفت آن گلیم خویش به در می برد ز موج
وین جهد می کند که بگیرد غریق را
#سعدی
گفتم ای دل چه مَه است این؟
دلْ اشارت میکرد:
که نه اندازهٔ توست این،
بِگُذر، هیچ مگو
گفتم این چیست بگو؟
زیر و زَبَر خواهم شد
گفت میباش چُنین زیر و زَبَر
هیچ مگو.
غزل_مولانا
دلْ اشارت میکرد:
که نه اندازهٔ توست این،
بِگُذر، هیچ مگو
گفتم این چیست بگو؟
زیر و زَبَر خواهم شد
گفت میباش چُنین زیر و زَبَر
هیچ مگو.
غزل_مولانا
ای آنکه به فردا دهی امروزِ مرا بیم!
رو، بیم کسی کن که امیدیش به فرداست
بسیار مشو غره، بدین حسن دلاویز
کین حسن دلاویز تو را حسن من آراست
#سلمان_ساوجی
رو، بیم کسی کن که امیدیش به فرداست
بسیار مشو غره، بدین حسن دلاویز
کین حسن دلاویز تو را حسن من آراست
#سلمان_ساوجی
امشب باغزلی ازحضرت حافظ
رسید مژده که ایام ِ غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند
من ار چه در نظر ِ یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چو پرده دار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیم ِ حریم ِ حرم نخواهد ماند
چه جای شُکر و شکایت ز نقش ِ نیک و بد است
چو بر صحیفهی هستی رقم نخواهد ماند
سرود مجلس ِ جمشید گفتهاند این بود
که جام ِ باده بیاور که جم نخواهد ماند
غنیمتی شمر ای شمع! وصل ِ پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
توانگرا! دل ِ درویش ِ خود به دست آور
که مخزن ِ زر و گنج ِ دِرم نخواهد ماند
بدین رواق ِ زبرجد نوشتهاند به زر
که جز نکویی ِ اهل ِ کَرم نخواهد ماند
ز مهربانی ِ جانان طمع مبُر حافظ
که نقش ِ جور و نشان ِ ستم نخواهد ماند
ش/ 179
رسید مژده که ایام ِ غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند
من ار چه در نظر ِ یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چو پرده دار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیم ِ حریم ِ حرم نخواهد ماند
چه جای شُکر و شکایت ز نقش ِ نیک و بد است
چو بر صحیفهی هستی رقم نخواهد ماند
سرود مجلس ِ جمشید گفتهاند این بود
که جام ِ باده بیاور که جم نخواهد ماند
غنیمتی شمر ای شمع! وصل ِ پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
توانگرا! دل ِ درویش ِ خود به دست آور
که مخزن ِ زر و گنج ِ دِرم نخواهد ماند
بدین رواق ِ زبرجد نوشتهاند به زر
که جز نکویی ِ اهل ِ کَرم نخواهد ماند
ز مهربانی ِ جانان طمع مبُر حافظ
که نقش ِ جور و نشان ِ ستم نخواهد ماند
ش/ 179
معرفت نیست در این قوم خدا را سببی
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
کندم قصد دل ریش به آزار دگر
بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست
غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر
#حافظ
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
کندم قصد دل ریش به آزار دگر
بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست
غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر
#حافظ
عشق بنده ای است خانه زاد که در شهرستان ازل پرورده شدست، سلطان ازل و ابد شحنگی کونین بدو ارزانی داشته، و این شحنه هر وقتی بر طرفی زند و هر مدتی نظر بر اقلیمی افکند. و در منشور او حسن نبشته است که در هر شهری که روی نهد، بایدکه خبر بدان شهر رسد، گاوی از برای او قربان کنند، و تا گاو نفس را نکشند قدم در آن شهر ننهد.
#شیخ_شهاب_الدین_سهروردی
#رسالة_فی_حقیقة_العشق
#شیخ_شهاب_الدین_سهروردی
#رسالة_فی_حقیقة_العشق
شکستِ شیشهی ما تا کجا فریاد بردارد
تغافل رفت بر طاق کمان ماه از ابرویش
بیدل دهلوی
تغافل رفت بر طاق کمان ماه از ابرویش
بیدل دهلوی
سادگی جنس ، چو آیینه دکانی داریم
زینت ما به متاع دیگران می باشد
بیدل دهلوی
زینت ما به متاع دیگران می باشد
بیدل دهلوی
منِ سنگدل چه اثر برم ز حضورِ ذکرِ دوامِ او
چو نگین نشد که فرو روم به خود از خجالتِ نام او
بیدل دهلوی
چو نگین نشد که فرو روم به خود از خجالتِ نام او
بیدل دهلوی
✨🍃🍂🌺🍃🍂🍀🍃
🍃🍂🍀🍃🍂
🍂🌺🍂
🍀 🍂
🌺
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
ای زبانها برگشاده بر دل بربودهای /
لب فروبندید کو را همزبانی دیگرست
حضرت مولانا
🍀
🌺🍂
🍂🍀🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🍀🍃🍂🌺🍃
🍃🍂🍀🍃🍂
🍂🌺🍂
🍀 🍂
🌺
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
ای زبانها برگشاده بر دل بربودهای /
لب فروبندید کو را همزبانی دیگرست
حضرت مولانا
🍀
🌺🍂
🍂🍀🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🍀🍃🍂🌺🍃
✨🍃🍂🌺🍃🍂🍀🍃
🍃🍂🍀🍃🍂
🍂🌺🍂
🍀 🍂
🌺
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
مرا میبینی و هر دم ، زیادت میکنی دردم /
تو را میبینم و میلم ، زیادت میشود هر دم
ندارم دستت از دامن بجز در خاک و آن دم هم /
که بر خاکم روان گردی ، بگیرد دامنت گردم
فرورفت از غم عشقت دمم ، دم میدهی تا کی /
دمار از من برآوردی ، نمیگویی برآور ، دم
حضرت حافظ
🍀
🌺🍂
🍂🍀🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🍀🍃🍂🌺🍃
🍃🍂🍀🍃🍂
🍂🌺🍂
🍀 🍂
🌺
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
مرا میبینی و هر دم ، زیادت میکنی دردم /
تو را میبینم و میلم ، زیادت میشود هر دم
ندارم دستت از دامن بجز در خاک و آن دم هم /
که بر خاکم روان گردی ، بگیرد دامنت گردم
فرورفت از غم عشقت دمم ، دم میدهی تا کی /
دمار از من برآوردی ، نمیگویی برآور ، دم
حضرت حافظ
🍀
🌺🍂
🍂🍀🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🍀🍃🍂🌺🍃
#ضرب_المثل
#عمرو_در_امانت_خیانت_نکرد_تو_چرا_؟!
گاهی اتفاق می افتد که انسان از نزدیک ترین کسانی که همه گونه توقع و انتظار از او متصور است خیانت خلافی در امر امانت و راز داری می بیند که هرگز در مخیله اش چنان عمل غیر متصوره خطور نکرده است.
در چنین موقعی و مورد با تعجب و تاثری زاید الوصف می گوید: عمرو در امانت خیانت نکرد تو چرا؟ و مقصود از این عمرو همان عمرو عاصی است که شیعیان نسبت به او از لحاظ خیانتی که داشت و خیانتی که در جنگ صفین نسبت به حضرت علی بن ابی طالب (ع) ورزیده با نظر بغض و عداوت می نگرند و به همین ملاحظه با استفاده ه نبوده اند خیال می کرده اند که طرز تلفظ عمرو با عمر فرقی ندارد در حالی که اگر فرقی نداشت یکی را با" و" و دیگری را بدون"و" نمی نوشته اند.
#عمرو_در_امانت_خیانت_نکرد_تو_چرا_؟!
گاهی اتفاق می افتد که انسان از نزدیک ترین کسانی که همه گونه توقع و انتظار از او متصور است خیانت خلافی در امر امانت و راز داری می بیند که هرگز در مخیله اش چنان عمل غیر متصوره خطور نکرده است.
در چنین موقعی و مورد با تعجب و تاثری زاید الوصف می گوید: عمرو در امانت خیانت نکرد تو چرا؟ و مقصود از این عمرو همان عمرو عاصی است که شیعیان نسبت به او از لحاظ خیانتی که داشت و خیانتی که در جنگ صفین نسبت به حضرت علی بن ابی طالب (ع) ورزیده با نظر بغض و عداوت می نگرند و به همین ملاحظه با استفاده ه نبوده اند خیال می کرده اند که طرز تلفظ عمرو با عمر فرقی ندارد در حالی که اگر فرقی نداشت یکی را با" و" و دیگری را بدون"و" نمی نوشته اند.
#ضرب_المثل
#رطب_خورده_منع_رطب_چون_کند_؟
هنگامی کسی خود کار اشتباه یا ناپسندی را انجام دهد اما دیگران را از آن کار منع کند،گفته می شود که :"رطب خورده منع رطب چون کند؟"
روزی مردی گوش بچه خود بگرفته به حضور پیامبر خاتم رسید. گفت: یا محمد، بارها به این فرزندم گفتم زیاد خرما نخور، موثر نمیافتد. او را نزد تو آوردهام که بدو همین گویی تا از دم مسیحایی تو تاثیر پذیرد. محمد (ص) فرمود: برو فردا بیا.
رفتند و فردا آمدند. پیامبر فرمود: بچه جان زیاد خرما نخور!
مرد گفت: ای پیامبر خدا، ما را به سخره گرفتهای؟ چه بود که این دیروز نگفتی؟
پیامبر فرمود: دیروز خرما خورده بودم. رطب خورده منع رطب چون کند؟
#رطب_خورده_منع_رطب_چون_کند_؟
هنگامی کسی خود کار اشتباه یا ناپسندی را انجام دهد اما دیگران را از آن کار منع کند،گفته می شود که :"رطب خورده منع رطب چون کند؟"
روزی مردی گوش بچه خود بگرفته به حضور پیامبر خاتم رسید. گفت: یا محمد، بارها به این فرزندم گفتم زیاد خرما نخور، موثر نمیافتد. او را نزد تو آوردهام که بدو همین گویی تا از دم مسیحایی تو تاثیر پذیرد. محمد (ص) فرمود: برو فردا بیا.
رفتند و فردا آمدند. پیامبر فرمود: بچه جان زیاد خرما نخور!
مرد گفت: ای پیامبر خدا، ما را به سخره گرفتهای؟ چه بود که این دیروز نگفتی؟
پیامبر فرمود: دیروز خرما خورده بودم. رطب خورده منع رطب چون کند؟