معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
وقتی به کسی میگویی دلم برایت تنگ شده، در واقع تو دلت برای بخشی از وجود خودت تنگ شده.
آن شخص و ارتعاش وجودی‌اش،
بخشی از تو و ارتعاش وجودی خود توست.
هنگام ملاقاتش، تو با خودت در چهره ای دیگر ملاقات میکنی. یادت باشد همیشه آنچه را که میبینی (خوشایند یا ناخوشایند)
برون فکنیِ بخشی از درون خودِ توست.
برای تو، این جهانِ توست که واقعیت دارد.
همچنانکه برای دیگری این جهان اوست که واقعیت دارد. و در عین حال، جهان واحد است.
تمام شگفتی جهان، به همین کثرت در وحدت است. تو به هر طرف که رو کنی، بخشی از درون خودت را می بینی، پس اگر ناخوشایند است، خودت را تغییر بده، نه آنچه را که میبینی.

دکتر حسین الهی قمشه‌‌ای
بایزید بسطامی گفت: تمامی اسباب دنیاوی جمع کردم، به ریسمان قناعتشان بر بستم و در کفه ی منجنیق صدق نهادم و همه را به بحر یأس فکندم و رامش یافتم

کشکول شیخ بهایی
منِ دیوانه هنگام سلام، از غایت حیرت

ز دشنام تو خرسندم، که پندارم جواب است این!

#میلی_مشهدی
بر قحبۀ دنیا نشدم کامروا

نامردیِ من بکارتِ مردی بُرد

#شاپور_طهرانی
🍃🍂🌺🍃🍂🍀🍃
🍃🍂🍀🍃🍂
🍂🌺🍂
🍀 🍂
🌺

┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄

آن سگ عالم شکار گور کرد /
وین سگ بی‌مایه قصد کور کرد

علم چون آموخت سگ رست از ضلال /
می‌کند در بیشه‌ها صید حلال

سگ چو عالم گشت شد چالاک زحف /
سگ چو عارف گشت شد اصحاب کهف



حضرت مولانا

🍀
🌺🍂
🍂🍀🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🍂🍀🍃🍂🌺🍃
قرار می‌برد از خلق، آه و زاریِ ما
به این قرار، اگر مانده بی‌قراریِ ما

شَویم گَرد و به دنبالِ محملش افتیم
دگر برای چه روز است خاکساری ما؟

خمار صحبت تو عقل و هوش از من برد
چه مستی‌ای ز قفا داشت هوشیاری ما!

تو چون روی به ره انتظار ، دیده‌ی خلق
به هم نیاید چون زخم‌های کاری ما

به روی دشت اگر گردبادت آید پیش
از او بپرس ز احوال بی‌قراری ما

کدام بار غم از خاطری زیاد آید
که دهر ننهد بر دوش بردباری ما

نمانده جان و دلی تا به یادگار دهیم
کلیم را بِبَر از ما به یادگاری ما

#کلیم‌همدانی
دیوان کلیم همدانی به تصحیح محمد قهرمان


من ایشان را چه کنم؟
من تو را خواهم که چنینی
نیازمندی خواهم
گرسنه‌ای خواهم
تشنه‌ای خواهم
آبِ زلال
تشنه جوید.

#مقالات‌شمس
تصحیح محمد‌علی موحد
برایِ داغِ تو بر دل ، توان و تاب نوشتند
دگر خَراج ، بر این منزلِ خراب نوشتند

به پیشِ هر الفِ زخم ، صِفرِ داغ نهادند
ستمکِشان ، چو جفایِ تو را حساب نوشتند

همیشه دِجله و جِیحون ، چو دوستانِ قدیمی
ز موج ، نامه بر این دیده‌ی پُر آب نوشتند

جَفاکِشان ، پِیِ آرامِ دل ، به صفحه‌ی سینه
ز زخمِ تیغِ تو تعویذِ اضطراب نوشتند

#کلیم را تو سگِ‌ خویش ‌خوانده‌ای،عَجَبی ‌نیست
گَرَش سَرآمدِ اهلِ وفا ، خطاب نوشتند

کلیم کاشانی

تعویذ : دعایی که برای رفعِ بلا و دفعِ چشم‌زخم به گردن آویزان می‌کنند.
ای دل! چو رازِ دوست نخواهی سَمَر شود

نامش چنان مبر که زبان را خبر شود

#کلیم

سمر : افسانه ـ مشهور
خداست كه خداست. هر كه مخلوق بود خدا نبود؛ نه محمد نه غيرمحمد.

#شمس_تبريزى
من همیشه دوستدارِ یک زندگیِ عجیب و پر حادثه بوده‌ام، شاید خنده ات بگیرد اگر بگویم من دلم می‌خواهد پیاده دور دنیا بگردم!
من دلم می‌خواهد توی خیابان‌ها مثل بچه‌ها برقصم، بخندم، فریاد بزنم!
من دلم می‌خواهد کاری کنم که نقضِ قانون باشد…
شاید بگویی طبیعتِ متمایل به گناهی دارم ولی اینطور نیست.
من از این که کاری عجیب بکنم لذت می‌برم!

#فروغ_فرخزاد
۳۱ تیر سالروز درگذشت #نظام_فاطمی
کارگردان، فیلمنامه‌نویس، تهیه‌کننده، شاعر و ترانه‌سرا

فاطمی دوران کودکی را زیرنظر پدری فاضل، دقیق و تیزبین، "علی‌اصغر فاطمی" گذراند. او به‌شعر و شاعری و ادبیات و تاریخ و نقاشی علاقه‌مند بود و به‌همین سبب ادبیات را برگزید و در این رشته، از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. او از سال ۱۳۳۰ همکاری‌اش را با رادیو آغاز کرد و بیش از ۳۵۰ ترانه ساخت که بیشتر آنها از ترانه‌های موفق زمان خود به‌شمار می‌روند؛ از این دسته می‌توان ترانه‌های: «صدف» باصدای سیمین «من و آینه» «عیش و نوش» «حاصل عشق» «غروب دهکده» «جام طلا» با صدای دلکش «گل حسرت» با‌صدای ستار «صدای آشنا» باصدای داریوش رفیعی و «گذشت عمر» با صدای پروین را نام برد.
فاطمی، علاوه بر شعر و شاعری در هنر نویسندگی هم دستی داشت و سالها همکار صمیمی مطبوعات بود. وی در سال ۱۳۳۸ با نوشتن فیلمنامه «دوقلوها» فعالیت سینمایی‌اش را آغاز کرد و فیلم «بیوه‌های خندان» نخستین فیلمی بود که علاوه بر فیلمنامه، کارگردانی آن را نیز برعهده گرفت و از آن پس بیشتر به‌فعالیت در سینما پرداخت.
او سالهای آخر زندگی را بامطالعه متون پهلوی، گردآوری ادبیات پندآمیز نظامی در مجموعه‌ای که آن را بوستان نظامی نامیده بود و سرودن شعر می‌گذراند.
نظام فاطمی در ۶۳ سالگی درگذشت.

ای درویش!
هرکه خود را انگشت نمای خلق کرده، خود را شیخی و زهد معروف گردانید.
بیقين بدان که از خدا بوئی ندارد. انبیا را ضرورت است، اگر خواهند و اگر نخواهند،
انگشت نمای خلق شوند. و علما را ضرورت است اماّ اولیا و عارفان را ضرورت نیست.
کار ایشان آن است که اگر به تشنه رسند، آب دهند؛ و در زیر قبّه می باشند و نظاره میکنند.
پس ازین طایفه هر که خود را انگشت نمای خلق میکند بیقين بدان که نه ولى نه عارف است،
مال دوست و یا جاه دوست است، و باین طریق دنیا را حاصل میتواند کرد.
وی نه همچون اهل دنیا باشد،
از جهت آن که اهل دنیا بضرورت دنیا دنیا را حاصل میکنند منافق است،
و بدترین آدمیان است.
والحمدللهّ رب العالمين.

الانسان کامل - عزیز الدین نسفی
علمی که از راه گوش به دل تو رسد،
همچنان باشد که آب از چاه دیگران برکشی و در چاه بی آب خود ریزی!
آن آب را بقایی نبود.

باید که تو چنان سازی که آب از چاه تو برآید و هر چند که برکشی و به دیگران دهی، کم نشود، بلکه زیاده شود.

عزیزالدین نسفی
نقلست که روزی به بیمارستانی شد دیوانهٔ را دید که های هویی می‌کرد و نعره همی زد گفت: آخر چنین بندی گران بر پای تو نهاده‌اند چه جای نشاطست گفت: ای غافل بند برپای من است نه بر دل.


تذكرة الاوليا
Forwarded from ربات حذف ✂️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جان عاشق نجويد الاهو
دل عارف نپويد الاهو

غنچه شاخ گلشن لاهوت
هيچ بلبل نبويد الاهو

منى ما به آب رحمت خويش
هيچ راحم نشويد الاهو

من کيم تا زبان من گويد
سخن از من نگويد الاهو

مست عاشق نخواهد الا دوست
نعمت الله نجويد الاهو.

💫شاه نعمت الله ولی💫
جاهل برو! ز مُرشدِ بی معرفت چه فیض؟

کوری کجا عصاکِشِ کورِ دگر شود؟

#کلیم
آشوبِ طلب ، خاطرِ فرزانه ندارد
زنبورِ هوس در دلِ ما خانه ندارد

اندازه‌ی مستی نتوانیم نگه داشت
زآن باده خرابیم که پیمانه ندارد

در مزرعه‌ی طاقتِ ما تخم ریا نیست
اینجاست که تسبیحِ عمل ، دانه ندارد

دیدم چو پریشانی زلفت جگرم سوخت
غیر از دلِ صد رخنه‌ی من شانه ندارد

جایی ننشستیم کز آنجا نَـرَمیدیم
جغدیم در آن شهر ، که ویرانه ندارد

در کشورِ این زُهدفروشان نتوان یافت
یک صومعه کآن راه به بُـتخانه ندارد

عاشق همه جا شیفته‌ی ناز و عتاب است
شمعی که نیفروخته پروانه ندارد

آن گَردِ کُدورت که بُـوَد همرهِ یک خویش
هرگز قدمِ لشکرِ بیگانه ندارد

پیداست که غارتگرِ سامانِ #کلیم است
کاندوخته جز درد به کاشانه ندارد

کلیم کاشانی
به کویِ تیره‌بختی چون قلم ، پایم به گِل مانده
اثر از شعله‌ی آهم به در ، همچون شرر رفته

کلیم کاشانی
برایِ داغِ تو بر دل ، توان و تاب نوشتند
دگر خَراج ، بر این منزلِ خراب نوشتند

به پیشِ هر الفِ زخم ، صِفرِ داغ نهادند
ستمکِشان ، چو جفایِ تو را حساب نوشتند

همیشه دِجله و جِیحون ، چو دوستانِ قدیمی
ز موج ، نامه بر این دیده‌ی پُر آب نوشتند

جَفاکِشان ، پِیِ آرامِ دل ، به صفحه‌ی سینه
ز زخمِ تیغِ تو تعویذِ اضطراب نوشتند

#کلیم را تو سگِ‌ خویش ‌خوانده‌ای،عَجَبی ‌نیست
گَرَش سَرآمدِ اهلِ وفا ، خطاب نوشتند

کلیم کاشانی

تعویذ : دعایی که برای رفعِ بلا و دفعِ چشم‌زخم به گردن آویزان می‌کنند.
 
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم

دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم

رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم

کوی تو که باغ ارم روضهٔ خلد است
انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم

سد باغ بهار است و صلای گل و گلشن
گر میوهٔ یک باغ نچیدیم ، نچیدیم

سرتا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل
هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم

وحشی سبب دوری و این قسم سخنها
آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم



وحشی_بافقی
گشادِ کار آن دلبند اگر با جـان من بودی
همانا دادن جان کار بس آسان من بودی

جدایی کار دشمن بود ورنه ای برادر جان
من از جان یاورت بودم، تو پشتیبان من بودی

وفا تا پای جان این است پیمانی که ما بستیم
در آن عهد وفاداری تو هم‌پیمان من بودی

چو فرزندت مرا خواند شهید راه آزادی
چه خواهی گفتنش فردا؟ که زندانبان من بودی؟

تو زندانبان من بودی و من زندانی ات، اما
اگر نیکو بیندیشی تو هم زندان من بودی

عجب کز چانهٔ گرمت سخن ناپخته می‌آید
نبودی خام اگر با آتش سوزان من بودی

در این زندان من از خون دل خود آب می خوردم
تو هم چون سایه بر این خوانِ غم مهمان من بودی



هوشنگ_ابتهاج