اندوه تو شد واردِ کاشانهام امشب
مهمان عزیز آمده در خانهام امشب
صد شکر خدا را ک نشستهست بشادی
گنجِ غمت اندر دل ویرانهام امشب
من از نگهِ شمعِ رُخَت چشم ندوزم
تا پاک بسوزد پَرِ پروانهام امشب
بگشا لب افسونگرت ای شوخِ پریچهر
تا شیخ بداند ز چه افسانهام امشب
ترسم که سرِ کوی تو را سیل بگیرد
ای بیخبر از گریهی مستانهام امشب
یک جرعهی آن مست کند هر دو جهان را
چیزی که لبت ریخت به پیمانهام امشب
تا بر سرِ من بگذرد آن یار قدیمی
خاک قدمِ محرم و بیگانهام امشب
امید که بر خیل غمش دست بیابد
آه سحر و طاقت هر دانهام امشب
بیحاصلم از عمرِ گرانمایه، فروغی
گر جان نرود در پیِ جانانهام امشب
#فروغی_بسطامی
┄✨❊🌼❊✨┄
🕊🌼
مهمان عزیز آمده در خانهام امشب
صد شکر خدا را ک نشستهست بشادی
گنجِ غمت اندر دل ویرانهام امشب
من از نگهِ شمعِ رُخَت چشم ندوزم
تا پاک بسوزد پَرِ پروانهام امشب
بگشا لب افسونگرت ای شوخِ پریچهر
تا شیخ بداند ز چه افسانهام امشب
ترسم که سرِ کوی تو را سیل بگیرد
ای بیخبر از گریهی مستانهام امشب
یک جرعهی آن مست کند هر دو جهان را
چیزی که لبت ریخت به پیمانهام امشب
تا بر سرِ من بگذرد آن یار قدیمی
خاک قدمِ محرم و بیگانهام امشب
امید که بر خیل غمش دست بیابد
آه سحر و طاقت هر دانهام امشب
بیحاصلم از عمرِ گرانمایه، فروغی
گر جان نرود در پیِ جانانهام امشب
#فروغی_بسطامی
┄✨❊🌼❊✨┄
🕊🌼
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸🍃🌸🍃
▓▓▓▓▓▒░❀
در قمار عشق آخر، باختم دل و دین را
وازدم در این بازی، عقل مصلحت بین را
فصل نوبهار آمد، جام جم چه میجویی
از می کهن پرکن، کاسهٔ سفالین را
آن که در نظر بازی ، عیب کوهکن کردی
کاش یک نظر دیدی، عشوههای شیرین را
باد غیرت آتش زد، در سرای عطاران
تا به چهره افشاندی، چین زلف مشکین را
گر ز قد رخسارت، مژدهای به باغ آرند
باغبان بسوزاند، شاخ سرو و نسرین را
چون ز تاب می رویت از عرق بیالاید
آسمان بپوشاند، روی ماه و پروین را
در کمال خرسند، نیش غم توان خوردن
گر به خنده بگشایی آن دو لعل نوشین را
گر تو پرده از صورت، برکنار بگذاری
از میانه بر چینی، نقش چین و ماچین را
دفتر فروغی شد پر ز عنبر سارا
تا به رخ رقم کردی خط عنبرآگین را
#فروغی_بسطامی
🌸🍃🌸🍃
▓▓▓▓▓▒░❀
ســـــلام
صبح زیباا تـون بخیر
بوم روزتون رنگین
طرح زمینه اش مهربانی
لحظه هاتون
پراز اتفاقات قشنگ
و دلتان به پاکی آسمان
روزتون
سرشاراز معجزهی خــدا
▓▓▓▓▓▒░❀
در قمار عشق آخر، باختم دل و دین را
وازدم در این بازی، عقل مصلحت بین را
فصل نوبهار آمد، جام جم چه میجویی
از می کهن پرکن، کاسهٔ سفالین را
آن که در نظر بازی ، عیب کوهکن کردی
کاش یک نظر دیدی، عشوههای شیرین را
باد غیرت آتش زد، در سرای عطاران
تا به چهره افشاندی، چین زلف مشکین را
گر ز قد رخسارت، مژدهای به باغ آرند
باغبان بسوزاند، شاخ سرو و نسرین را
چون ز تاب می رویت از عرق بیالاید
آسمان بپوشاند، روی ماه و پروین را
در کمال خرسند، نیش غم توان خوردن
گر به خنده بگشایی آن دو لعل نوشین را
گر تو پرده از صورت، برکنار بگذاری
از میانه بر چینی، نقش چین و ماچین را
دفتر فروغی شد پر ز عنبر سارا
تا به رخ رقم کردی خط عنبرآگین را
#فروغی_بسطامی
🌸🍃🌸🍃
▓▓▓▓▓▒░❀
ســـــلام
صبح زیباا تـون بخیر
بوم روزتون رنگین
طرح زمینه اش مهربانی
لحظه هاتون
پراز اتفاقات قشنگ
و دلتان به پاکی آسمان
روزتون
سرشاراز معجزهی خــدا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تا به رُخ چینِ سرِ زلفِ تو لرزان نشود
همه جا قیمت مشک ختن ارزان نشود
دلِ یک سلسله دیوانه نجنبد از جای
حلقهی موی تو گر، سلسله جنبان نشود
راه در جمعِ پراکندهدلانش ندهند
آن که در حلقهی زلف تو پریشان نشود
پیش صاحبنظران صورتِ بر دیوار است
آن که در صورتِ زیبای تو حیران نشود
خضر اگر بوسه زند لعلِ میآلودِ تو را
هرگز آلوده به سرچشمهی حیوان نشود
تا دمادم نکشد جام لبالب ساقی
سر به سر با خبر از گردش دوران نشود
تا کسی خواجگی هر دو جهان را نکند
لایق بندگی حضرت انسان نشود
تا کسی ذره صفت پاک نگردد در عشق
قابل تربیت مهر درخشان نشود
دوش با آن مه تابنده فروغی میگفت
کز دلم مهر تو پیدا شد و پنهان نشود
#فروغی_بسطامی
همه جا قیمت مشک ختن ارزان نشود
دلِ یک سلسله دیوانه نجنبد از جای
حلقهی موی تو گر، سلسله جنبان نشود
راه در جمعِ پراکندهدلانش ندهند
آن که در حلقهی زلف تو پریشان نشود
پیش صاحبنظران صورتِ بر دیوار است
آن که در صورتِ زیبای تو حیران نشود
خضر اگر بوسه زند لعلِ میآلودِ تو را
هرگز آلوده به سرچشمهی حیوان نشود
تا دمادم نکشد جام لبالب ساقی
سر به سر با خبر از گردش دوران نشود
تا کسی خواجگی هر دو جهان را نکند
لایق بندگی حضرت انسان نشود
تا کسی ذره صفت پاک نگردد در عشق
قابل تربیت مهر درخشان نشود
دوش با آن مه تابنده فروغی میگفت
کز دلم مهر تو پیدا شد و پنهان نشود
#فروغی_بسطامی
تا شکنِ زلف توست، سلسله جنبان دل
جمع نخواهد شدن ، حال پریشان دل
شوق تو در هم شکست، پنجهٔ شاهین صبر
عشق تو لشکر کشید بر سر سلطان دل
کار من آمد به جان، از ستم پاسبان
رفتم از آن آستان، جان تو و جان دل
چاره هر درد را ، خلق به درمان کنند
درد تو را کرده عشق، مایهٔ درمان دل
گرچه صبوری خوش است در همه کاری ولی
کردنِ صبر از رُخَت ، کی شود امکان دل؟
دل به تو بربست عهد، کز سرِ جان بگذرد
جان گران مایه رفت بر سر پیمان دل
در طلب چشم تو دور به آخر رسید
آه که آن هم نشد حاصل دوران دل
رشتهٔ عقلم گسیخت بر سر سودای عشق
گوهر اشکم بریخت بر در دکان دل
سوزن فکرت شکست، رشتهٔ طاقت گسیخت
بس که ز نو دوختم چاک گریبان دل
عمر فروغی گذشت، کام دل آخر نیافت
گر تو مرادی ولی، وای ز حِرمان دل...
#فروغی_بسطامی
جمع نخواهد شدن ، حال پریشان دل
شوق تو در هم شکست، پنجهٔ شاهین صبر
عشق تو لشکر کشید بر سر سلطان دل
کار من آمد به جان، از ستم پاسبان
رفتم از آن آستان، جان تو و جان دل
چاره هر درد را ، خلق به درمان کنند
درد تو را کرده عشق، مایهٔ درمان دل
گرچه صبوری خوش است در همه کاری ولی
کردنِ صبر از رُخَت ، کی شود امکان دل؟
دل به تو بربست عهد، کز سرِ جان بگذرد
جان گران مایه رفت بر سر پیمان دل
در طلب چشم تو دور به آخر رسید
آه که آن هم نشد حاصل دوران دل
رشتهٔ عقلم گسیخت بر سر سودای عشق
گوهر اشکم بریخت بر در دکان دل
سوزن فکرت شکست، رشتهٔ طاقت گسیخت
بس که ز نو دوختم چاک گریبان دل
عمر فروغی گذشت، کام دل آخر نیافت
گر تو مرادی ولی، وای ز حِرمان دل...
#فروغی_بسطامی
« ای ساقی خوش منظر مست می نابم کن
روی چو مهت بنمای بیهوش و خرابم کن»
خواهی که در این عالم یک عمر کنم شاهی
در خیل غلامانت یک روز حسابم کن
#فروغی_بسطامی
روی چو مهت بنمای بیهوش و خرابم کن»
خواهی که در این عالم یک عمر کنم شاهی
در خیل غلامانت یک روز حسابم کن
#فروغی_بسطامی
ای خوشا وقتی که بگشایم نظر در روی دوست
سر نهم در خط جانان جان دهم بر بوی دوست
من نشاطی را نمیجویم به جز اندوه عشق
من بهشتی را نمیخواهم به غیر از کوی دوست
#فروغی_بسطامی
سر نهم در خط جانان جان دهم بر بوی دوست
من نشاطی را نمیجویم به جز اندوه عشق
من بهشتی را نمیخواهم به غیر از کوی دوست
#فروغی_بسطامی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💭
مشغول رخ ساقی، سرگرم خط جامم
در حلقهٔ مِیخواران، نیک است سرانجامم
اول نگهش کردم، آخر به رهش مُردم
وه وه که چه نیکو شد، آغازم و انجامم
#فروغی_بسطامی
مشغول رخ ساقی، سرگرم خط جامم
در حلقهٔ مِیخواران، نیک است سرانجامم
اول نگهش کردم، آخر به رهش مُردم
وه وه که چه نیکو شد، آغازم و انجامم
#فروغی_بسطامی
هر کجا دم زدم از چشم بت کشمیرم
خون مردم همه گردید گریبان گیرم
گنج ها جستهام از فیض خرابی ای کاش
آن که کردهست خرابم، بکند تعمیرم
#فروغی_بسطامی
خون مردم همه گردید گریبان گیرم
گنج ها جستهام از فیض خرابی ای کاش
آن که کردهست خرابم، بکند تعمیرم
#فروغی_بسطامی
اگر آبم نزنی آتش خرمن سوزم
ور خموشم نکنی شعلهٔ عالمگیرم
از سر کوی جنون نعرهزنان میآیم
کو سر زلف تو آماده کند زنجیرم
#فروغی_استوایی
ور خموشم نکنی شعلهٔ عالمگیرم
از سر کوی جنون نعرهزنان میآیم
کو سر زلف تو آماده کند زنجیرم
#فروغی_استوایی