تاجم نمیفرستی تیغم بهسر مزن
مرهم نمیگذاری زخم دگر مزن
مرهم نمینهی بهجراحت نمک مپاش
نوشم نمیدهی به دلم نیشتر مزن
بر فرق اوفتاده، بهنخوت لگد مکوب
سنگ ستم بهطایر بیبال و پر مزن
بر نامهٔ امید فقیران قلم مکش
بر ریشهٔ حیات ضعیفان تبر مزن
گیرم تو خود ز مردم صاحبنظر نئی
از طعنه تیر بر دل صاحبنظر مزن
تا کم خوری لگد ز خر و سرزنش ز خار
گو سبزه از زمین و گل از شاخ سر مزن
تا غنچه لب گشود سر خود بباد داد
ای آفتاب دم به نسیم سحر مزن
چون کوه پابهجای نگهدار خویش را
چون باد هرزهگرد به هر بام و در مزن
خواهی که این دو روزه سفر بیخطر بود
با رهزنان قدم بهره پر خطر مزن
تا بگذری بهخیر ازین رهگذر «سنا»
با رهروان کوی دم از خیر و شر مزن
اینجا نوای بلبل و بانگ زغن یکیست
ای عندلیب نغمه ازین بیشتر مزن
#جلالالدین_همایی
[دریای گوهر_شامل گزیدهٔ اشعار شعرا و گویندگان معاصر، تألیف دکتر مهدی حمیدی شیرازی، انتشارات پاژنگ، ص۲۶۶]
#سالروزدرگذشت_جلالالدین_همایی
نویسنده، ادیب، شاعر، ریاضیدان و تاریخنگار
نوۀ #همایشیرازی
مرهم نمیگذاری زخم دگر مزن
مرهم نمینهی بهجراحت نمک مپاش
نوشم نمیدهی به دلم نیشتر مزن
بر فرق اوفتاده، بهنخوت لگد مکوب
سنگ ستم بهطایر بیبال و پر مزن
بر نامهٔ امید فقیران قلم مکش
بر ریشهٔ حیات ضعیفان تبر مزن
گیرم تو خود ز مردم صاحبنظر نئی
از طعنه تیر بر دل صاحبنظر مزن
تا کم خوری لگد ز خر و سرزنش ز خار
گو سبزه از زمین و گل از شاخ سر مزن
تا غنچه لب گشود سر خود بباد داد
ای آفتاب دم به نسیم سحر مزن
چون کوه پابهجای نگهدار خویش را
چون باد هرزهگرد به هر بام و در مزن
خواهی که این دو روزه سفر بیخطر بود
با رهزنان قدم بهره پر خطر مزن
تا بگذری بهخیر ازین رهگذر «سنا»
با رهروان کوی دم از خیر و شر مزن
اینجا نوای بلبل و بانگ زغن یکیست
ای عندلیب نغمه ازین بیشتر مزن
#جلالالدین_همایی
[دریای گوهر_شامل گزیدهٔ اشعار شعرا و گویندگان معاصر، تألیف دکتر مهدی حمیدی شیرازی، انتشارات پاژنگ، ص۲۶۶]
#سالروزدرگذشت_جلالالدین_همایی
نویسنده، ادیب، شاعر، ریاضیدان و تاریخنگار
نوۀ #همایشیرازی
.
مژده آمد از قدوم آنکه دل جویای اوست
جان باستقبالش آمد آنکه
جان ماوای اوست
اینک آمد تا که در جان و دل من جا کند
آنکه هم جان جای او پیوست
هم دل جای اوست
#فیض_کاشانی
مژده آمد از قدوم آنکه دل جویای اوست
جان باستقبالش آمد آنکه
جان ماوای اوست
اینک آمد تا که در جان و دل من جا کند
آنکه هم جان جای او پیوست
هم دل جای اوست
#فیض_کاشانی
.
نه به شاخ گل، نه بر سرو چمن پیچیده ام
شاخه تاکم، به گرد خویشتن پیچیده ام
گرچه خاموشم، ولی آهم به گردون می رود
دود شمع کشته ام، در انجمن پیچیده ام
#رهی_معیری
نه به شاخ گل، نه بر سرو چمن پیچیده ام
شاخه تاکم، به گرد خویشتن پیچیده ام
گرچه خاموشم، ولی آهم به گردون می رود
دود شمع کشته ام، در انجمن پیچیده ام
#رهی_معیری
رفتیم و نشد کس خبر از راز دل ما
با نغمهی کس راست نشد سازِ دل ما
صد دام نهادند و به یک بند نیفتاد
شهبازِ سبکسیرِ فلکتاز دل ما
چشم طمع از ملک جهان دوخته رفتیم
این طعمه نشد درخورِ شهبازِ دل ما
اسرار جهان میشنوی پرده به پرده
گر گوش دهی باز به آواز دل ما
با اینهمه آوازه، به مرغانِ چمن نیست
یک طایرِ خوشنغمه همآواز دل ما...
#جلالالدین_همایی
با نغمهی کس راست نشد سازِ دل ما
صد دام نهادند و به یک بند نیفتاد
شهبازِ سبکسیرِ فلکتاز دل ما
چشم طمع از ملک جهان دوخته رفتیم
این طعمه نشد درخورِ شهبازِ دل ما
اسرار جهان میشنوی پرده به پرده
گر گوش دهی باز به آواز دل ما
با اینهمه آوازه، به مرغانِ چمن نیست
یک طایرِ خوشنغمه همآواز دل ما...
#جلالالدین_همایی
عمری به عبث در ره مقصود دویدیم
یک عمر دویدیم و به مقصد نرسیدیم
گفتند که یار است به هر گوشه پدیدار
ما این همه گشتیم، چرا یار ندیدیم؟
چون طایر آواره ی تشویش گرفته
هر لحظه ازین شاخ بدان شاخ پریدیم
از خلق خدا خیر ندیدیم از آن روی
در گوشه ی تنهایی و خلوت بخزیدیم
بودیم یکی آهُوَک رام ، ولیکن
گرگان به کمین گاه چو دیدیم، رمیدیم
شهد لبن کودکی از خاطر ما برد
زهری که از این کاسه ی وارونه چشیدیم
چون دست اجل رخت حیات از تن ما کند
در بستر خواب ابدی راه کشیدیم
هم خاک شود باز گرفتیم که دگر بار
چون سبزه ی نوخاسته از خاک دمیدیم
در جلوه بود یار به هر سوی پدیدار
گر کور نبودیم چرا یار ندیدیم؟
گیتی است "سنا" گلشنی آراسته لیکن
ما جز علف هرزه از این باغ نچیدیم
#جلال_الدین_همایی
یک عمر دویدیم و به مقصد نرسیدیم
گفتند که یار است به هر گوشه پدیدار
ما این همه گشتیم، چرا یار ندیدیم؟
چون طایر آواره ی تشویش گرفته
هر لحظه ازین شاخ بدان شاخ پریدیم
از خلق خدا خیر ندیدیم از آن روی
در گوشه ی تنهایی و خلوت بخزیدیم
بودیم یکی آهُوَک رام ، ولیکن
گرگان به کمین گاه چو دیدیم، رمیدیم
شهد لبن کودکی از خاطر ما برد
زهری که از این کاسه ی وارونه چشیدیم
چون دست اجل رخت حیات از تن ما کند
در بستر خواب ابدی راه کشیدیم
هم خاک شود باز گرفتیم که دگر بار
چون سبزه ی نوخاسته از خاک دمیدیم
در جلوه بود یار به هر سوی پدیدار
گر کور نبودیم چرا یار ندیدیم؟
گیتی است "سنا" گلشنی آراسته لیکن
ما جز علف هرزه از این باغ نچیدیم
#جلال_الدین_همایی
کوثر و زمزم نشوید گرد عصیان مرا
خویش را چون موج بر دریای رحمت میزنم...
#صائب
#عرفه
#محتاجدعایشماخوبانیم
خویش را چون موج بر دریای رحمت میزنم...
#صائب
#عرفه
#محتاجدعایشماخوبانیم
وَرایِ پَردهٔ جانَت دلا خَلْقانِ پنهانند
زِ زَخمِ تیغِ فَردیَّت همه جانند و بیجانند
تو از نُقصان و از بیشی نگویی چند اندیشی؟
دَرآ در دینِ بیخویشی که بَسْ بیخویشْ خویشانند
چه دریاها که مینوشَند چو دریاها هَمیجوشَند
اگرچه خود که خاموشند دانایَند و میدانند
در آن دریایِ پُرمَرجان یکی قومَند هَمچون جان
وَرایِ گُنبَدِ گَردان بُراقِ جانْ هَمیرانند
اَیا درویشِ باتَمکین سَبُک دلْ گَرد زوتَر هین
میانِ بَزمِ مَردان شین که ایشان جُمله رِنْدانند
مُلوکانند درویشان زِ مَستی جُمله بیخویشان
اگر چه خاکیاَند ایشان وَلیکِن شاه و سُلطانند
زِ گنجِ عشقْ زَر ریزند غُلامِ شَمسِ تبریزند
وَ کانِ لَعْل و یاقوتند و در کانْ جانِ اَرْکانند
دیوان شمس/۵۷۲
#مولوی
زِ زَخمِ تیغِ فَردیَّت همه جانند و بیجانند
تو از نُقصان و از بیشی نگویی چند اندیشی؟
دَرآ در دینِ بیخویشی که بَسْ بیخویشْ خویشانند
چه دریاها که مینوشَند چو دریاها هَمیجوشَند
اگرچه خود که خاموشند دانایَند و میدانند
در آن دریایِ پُرمَرجان یکی قومَند هَمچون جان
وَرایِ گُنبَدِ گَردان بُراقِ جانْ هَمیرانند
اَیا درویشِ باتَمکین سَبُک دلْ گَرد زوتَر هین
میانِ بَزمِ مَردان شین که ایشان جُمله رِنْدانند
مُلوکانند درویشان زِ مَستی جُمله بیخویشان
اگر چه خاکیاَند ایشان وَلیکِن شاه و سُلطانند
زِ گنجِ عشقْ زَر ریزند غُلامِ شَمسِ تبریزند
وَ کانِ لَعْل و یاقوتند و در کانْ جانِ اَرْکانند
دیوان شمس/۵۷۲
#مولوی
دوش در بزمِ تو دیدم ز دلِ خودسرِ خویش
آنچه پروانه ندیدهست ز بال و پر خویش
مَنعَم از ناله چرا؟ فاش چو شد رازِ نهان
چیست در خانه؟ که من قفل زنم بر در خویش
خانهزادِ جگرِ سوختهی ماست همان
ناله هر چند به افلاک رساند سر خویش
یک تن از اهلِ وفا نیست به خونگرمیِ من
باورت گر نبوَد، پُرس هم از خنجر خویش
تنگ چشمیِ فلک، بیش از آن است که بود
نگذارد که نشینیم به خاکستر خویش
مرهمِ داغِ جنون، خاکِ سرِ کویِ کسیست
ای خوش آن روز که آن خاک کنم بر سرِ خویش
پارهی دل گرهِ رشتهی اشک است #کلیم!
این گره باز کن از کارِ دو چشمِ تَرِ خویش
کلیم کاشانی
آنچه پروانه ندیدهست ز بال و پر خویش
مَنعَم از ناله چرا؟ فاش چو شد رازِ نهان
چیست در خانه؟ که من قفل زنم بر در خویش
خانهزادِ جگرِ سوختهی ماست همان
ناله هر چند به افلاک رساند سر خویش
یک تن از اهلِ وفا نیست به خونگرمیِ من
باورت گر نبوَد، پُرس هم از خنجر خویش
تنگ چشمیِ فلک، بیش از آن است که بود
نگذارد که نشینیم به خاکستر خویش
مرهمِ داغِ جنون، خاکِ سرِ کویِ کسیست
ای خوش آن روز که آن خاک کنم بر سرِ خویش
پارهی دل گرهِ رشتهی اشک است #کلیم!
این گره باز کن از کارِ دو چشمِ تَرِ خویش
کلیم کاشانی
نهالِ عشق، که برگش غم است و بار افسوس
اگر ز گریه نشد سبز، صد هزار افسوس!
نیامدی و سیاهی ز داغـهـا افتاد
سفید شد به رَهَت چشمِ انتظار افسوس!
میانِ گَردِ کُدورت، پدید نیست دلم
چه سازم؟ آینه گُم گشت در غبار، افسوس!
به آه و ناله میسّر نمیشود وصلت
نسیم، رنگ ندارد ز نوبهار، افسوس!
به اشکریزی رامم نشد، چه چاره کنم؟
همیشه میرَمَـد از دانهام شکار، افسوس
به این دو دیده ز حُسنَـت چه میتوان دیدن؟
هزار دیده نداریم ، صد هزار افسوس!
به بوسهبازیِ او هر چه داشت باخت #کلیم
نمینشیند نقشش در این قُمار، افسوس!
کلیم کاشانی
اگر ز گریه نشد سبز، صد هزار افسوس!
نیامدی و سیاهی ز داغـهـا افتاد
سفید شد به رَهَت چشمِ انتظار افسوس!
میانِ گَردِ کُدورت، پدید نیست دلم
چه سازم؟ آینه گُم گشت در غبار، افسوس!
به آه و ناله میسّر نمیشود وصلت
نسیم، رنگ ندارد ز نوبهار، افسوس!
به اشکریزی رامم نشد، چه چاره کنم؟
همیشه میرَمَـد از دانهام شکار، افسوس
به این دو دیده ز حُسنَـت چه میتوان دیدن؟
هزار دیده نداریم ، صد هزار افسوس!
به بوسهبازیِ او هر چه داشت باخت #کلیم
نمینشیند نقشش در این قُمار، افسوس!
کلیم کاشانی
تیغ ارچه میبُرَد همه پیوندهای جان
فُرقت بتر که همدمیِ دوستان بُرَد
کی دردناکتر بوَد از ضربت فراق؟
جلاد گر به گاهِ قصاص استخوان برد
#امیرخسرو_دهلوی
#تابلوی_نقاشی
اثر: Adrien Sacquespée
فُرقت بتر که همدمیِ دوستان بُرَد
کی دردناکتر بوَد از ضربت فراق؟
جلاد گر به گاهِ قصاص استخوان برد
#امیرخسرو_دهلوی
#تابلوی_نقاشی
اثر: Adrien Sacquespée
اگر که زرد نمیشود آبی
و عشوهای در تن باران نیست
اگر که سرد میگذرد سایه
با رفتن فانوس
اگر که مهتابی، سرخ نمیشود امروز
و ماه، نه خورشید است
نه خورشید، حتی ماه
و شنبهها، جمعه
یکشنبهها، جمعه
دوشنبهها، جمعه
و جمعهها، جمعه
در انتهای تقویم دیوار است.
اگر که این چنین ام من
اگر که آن چنانی تو.
#بیژن_نجدی
و عشوهای در تن باران نیست
اگر که سرد میگذرد سایه
با رفتن فانوس
اگر که مهتابی، سرخ نمیشود امروز
و ماه، نه خورشید است
نه خورشید، حتی ماه
و شنبهها، جمعه
یکشنبهها، جمعه
دوشنبهها، جمعه
و جمعهها، جمعه
در انتهای تقویم دیوار است.
اگر که این چنین ام من
اگر که آن چنانی تو.
#بیژن_نجدی
هرانگه که گویی رسیدم به جای
نباید به گیتی مرا رهنمای
چنان دان که نادانترین کس توی
اگر پند دانندگان نشنوی
ز خاکیم و هم خاک را زادهایم
به بیچارگی دل بدو دادهایم
اگر نیک باشی بماندت نام
به تخت کییبر بوی شادکام
وگر بد کنی جز بدی ندروی
شبی در جهان شادمان نغنوی
#حکیم ابوالقاسم فردوسی
نباید به گیتی مرا رهنمای
چنان دان که نادانترین کس توی
اگر پند دانندگان نشنوی
ز خاکیم و هم خاک را زادهایم
به بیچارگی دل بدو دادهایم
اگر نیک باشی بماندت نام
به تخت کییبر بوی شادکام
وگر بد کنی جز بدی ندروی
شبی در جهان شادمان نغنوی
#حکیم ابوالقاسم فردوسی
۲۹ تیر سالروز درگذشت #رضا_محجوبی
آهنگساز و نوازنده ویلون
#رضامحجوبی برادر بزرگتر #مرتضی_محجوبی و
پدرش #عباسعلی_ناظر بود که نی مینواخت. مادرش #فخرالسادات با نواختن پیانو آشنا بود و این علاقهٔ والدین به موسیقی باعث شد تا رضا محجوبی و برادرش مرتضی از همان کودکی با موسیقی آشنا شوند و آن را به عنوان حرفه و هنر خود دنبال کنند.
نخستین استادش #حسین_هنگ_آفرین از افسران موسیقی ارتش بود. پس از آن نزد #ابراهیم_آژنگ کار کرد ولی از آن روی که به یادگیری قواعد موسیقی چندان علاقه نداشت و بیشتر دوست داشت موسیقی را از راه گوش بیاموزد، از ابراهیم آژنگ محروم شد و با شوق نزد #حسینخان_اسماعیلزاده استاد و نوازنده کمانچه رفت و برای چند سال از او که با کمانچه، ویلون را به شاگردانش میآموخت، بهرهمند شد.
پس از آن پدرش کافهای را در خیابان #لالهزار برپا کرد که او و بردارش در آنجا مینواختند و ساز او که در آن زمان ۱۶ سال بیشتر نداشت جالب توجه بود.
او در سن ۲۵ سالگی در تهران کلاسی برپا کرد و علاوه بر آموزش شاگردان، به اجرای کنسرت و آّهنگسازی نیز میپرداخت. در سال ۱۳۰۲ با #درویش و #عارف کنسرتهایی برگزار کرد که مورد استقبال قرار گرفت.
با این همه در ۲۴ سالگی به بیماری عصبی دچار شد و مورد مداوا قرار گرفت، ولی نظم و عادات یک انسان عادی جامعه را از دست داد. هرچند که دوستانش را خوب میشناخت و با آنها گفتگو میکرد اما از موضوعاتی حرف میزد که قابل درک نبود.
سید کریم امیری فیروزکوهی از دوستان نزدیکش بود. با این همه گاه در جمع دوستان حاضر میشد و حتی ویلون مینواخت.
#رضامحجوبی در ۵۶ سالگی درگذشت و در گورستان ظهیرالدوله خاکسپاری شد.
اثر #کاروان با آهنگسازی #مرتضی_محجوبی برادر #رضا، و صدای #بنان در سال ۱۳۳۳ و به یاد رضا اجرا شدهاست.
از شاگردان مشهور او #روحالله_خالقی و نیز #مجیدوفادار (آفریننده ترانههای: مرا ببوس، گلنار، زهره، گل اومد بهار اومد، شمع شبانه) بودند.
آثار :
از او چندین چهارمضراب، پیشدرآمد و تصنیف در ابوعطا و دشتی به جا ماندهاست. ساختههای او بیشتر در سبک #درویشخان است.
از پیشدرآمدهای معروف او «پیش درآمد اصفهان» است؛ که فرهاد فخرالدینی آن را به زیبایی برای مجموعهٔ تلویزیونی «کیف انگلیسی» تنظیم کردهاست.
آهنگساز و نوازنده ویلون
#رضامحجوبی برادر بزرگتر #مرتضی_محجوبی و
پدرش #عباسعلی_ناظر بود که نی مینواخت. مادرش #فخرالسادات با نواختن پیانو آشنا بود و این علاقهٔ والدین به موسیقی باعث شد تا رضا محجوبی و برادرش مرتضی از همان کودکی با موسیقی آشنا شوند و آن را به عنوان حرفه و هنر خود دنبال کنند.
نخستین استادش #حسین_هنگ_آفرین از افسران موسیقی ارتش بود. پس از آن نزد #ابراهیم_آژنگ کار کرد ولی از آن روی که به یادگیری قواعد موسیقی چندان علاقه نداشت و بیشتر دوست داشت موسیقی را از راه گوش بیاموزد، از ابراهیم آژنگ محروم شد و با شوق نزد #حسینخان_اسماعیلزاده استاد و نوازنده کمانچه رفت و برای چند سال از او که با کمانچه، ویلون را به شاگردانش میآموخت، بهرهمند شد.
پس از آن پدرش کافهای را در خیابان #لالهزار برپا کرد که او و بردارش در آنجا مینواختند و ساز او که در آن زمان ۱۶ سال بیشتر نداشت جالب توجه بود.
او در سن ۲۵ سالگی در تهران کلاسی برپا کرد و علاوه بر آموزش شاگردان، به اجرای کنسرت و آّهنگسازی نیز میپرداخت. در سال ۱۳۰۲ با #درویش و #عارف کنسرتهایی برگزار کرد که مورد استقبال قرار گرفت.
با این همه در ۲۴ سالگی به بیماری عصبی دچار شد و مورد مداوا قرار گرفت، ولی نظم و عادات یک انسان عادی جامعه را از دست داد. هرچند که دوستانش را خوب میشناخت و با آنها گفتگو میکرد اما از موضوعاتی حرف میزد که قابل درک نبود.
سید کریم امیری فیروزکوهی از دوستان نزدیکش بود. با این همه گاه در جمع دوستان حاضر میشد و حتی ویلون مینواخت.
#رضامحجوبی در ۵۶ سالگی درگذشت و در گورستان ظهیرالدوله خاکسپاری شد.
اثر #کاروان با آهنگسازی #مرتضی_محجوبی برادر #رضا، و صدای #بنان در سال ۱۳۳۳ و به یاد رضا اجرا شدهاست.
از شاگردان مشهور او #روحالله_خالقی و نیز #مجیدوفادار (آفریننده ترانههای: مرا ببوس، گلنار، زهره، گل اومد بهار اومد، شمع شبانه) بودند.
آثار :
از او چندین چهارمضراب، پیشدرآمد و تصنیف در ابوعطا و دشتی به جا ماندهاست. ساختههای او بیشتر در سبک #درویشخان است.
از پیشدرآمدهای معروف او «پیش درآمد اصفهان» است؛ که فرهاد فخرالدینی آن را به زیبایی برای مجموعهٔ تلویزیونی «کیف انگلیسی» تنظیم کردهاست.
یادداشتی برای
#استادرضا_محجوبی،
به قلم :
جواد ظل طاعت
زندگی نزدیک به ۶۰ ساله( ۱۳۳۳-۱۲۷۷ ه.ش) زنده یاد "رضا محجوبی" در هاله ای از ابهام ماند، عده ای او را رضا دیوونه و تعدای عاقل دیوانه نما، میخواندندش. خود او نیز با رفتار و کرداری عجیب براین اغراق دامن می زد، اما آنچه مسلم است پنجه های ملکوتی ونوای دلنشین ویلنش در تکنوازی این ساز تاثیرگذار بوده وآثار گوناگونش اعم از پیش درآمد، چهارمضراب و رنگ، زینت بخش کتاب های آموزشی ویلن است.
ابتکاراتش نه تنها منافاتی با موسیقی اصیل و رایج ایران نداشته، بلکه شیرین نوازی و تجلی احساسش باعث تمایز این هنرمند نسبت به دیگران شده بود. صدای سازش، اجرای جملات درست، استفاده بجا از تکنیک ها، اجرای چهارمضراب ها با ضرب های مختلف و بالاخره کوک های منحصر به فردش از او نوازنده ای اعجاب انگیز ساخته بود.
زنده یاد "رضا محجوبى" برادر استاد "مرتضی محجوبی" را باید پايه گذارشیرين نوازى و حال، در ویولن ايرانى دانست، درحقيقت اولين کسى که کوکهاى افتاده و ويژه اى براى ویولن به ارمغان آورد، "رضا محجوبي" بود و از بين نوازندگان نسل بعد از خودش، از همه شبيه تر با همان شوریدگی ها و آشفتگی ها که از "رضا محجوبی" هم تاثير گرفته بود، فقط "استاد پرويز ياحقى" است. "رضا" و "مرتضی محجوبی" دو برادر هنرمند و با استعداد در تاریخ موسیقی ایرانی بودند که به ترتیب در ویلن و پیانو سبک خاصی داشتند.
"رضا محجوبی" شاگرد "ابراهیم آژنگ" و"حسين اسماعيل زاده" بود و موسيقى و ویولن را سينه به سينه آموخته بود و دراثر خوراندن مهرگياه کارش به اختلالات فکرى کشيد که او را عاقل ديوانه نما ناميدند.
خصوصيات سبک زنده یاد "رضا محجوبى" ابداع کوک هاى مخصوص، استفاده از مالشها و ويبراسيونها و ناله هاى خاص، نواختن جمله هاى کوتاه و استخوان دار در بداهه نوازى و ساختن پيش درآمدها و چهارمضراب ها و رنگ هاى کوتاه و پرمطلب به خصوص ضربی هاى شيرين و پرسوز و گداز بود. درسال ١٣٣٦ استاد "پرويز ياحقى" يک صفحه ٤٥ دور، به ياد "محجوبی"، با ضرب "داريوش رفيعى" درسه گاه و دشتى ضبط کرد که ازچهارمضرابهاى "رضا محجوبی" است و از ارزش خاصى برخوردار است.
استاد "پرويز ياحقى" مي فرمودند: من دوبار بيشتر "رضا" را نديدم، ولى همان دوبار از نزديک به شدت تحت تاثير پنجه هاى شيرين، پرحس وحال و کوکهاى خاص و منحصربه فرد رضا قرار گرفتم. چشمانم پيوسته به پنجه هاى "رضا" بود. شيوه ویولن نوازى "رضا" و استفاده از حالتها و ناله ها و کرشمه هاى خاص در بداهه نوازي ها کاملا مختص به خود و ابتکارى به تمام معنا بود. "صبا" اگر قصد داشت ویولن ايرانى را برتکنيک جهانى بنا کند، "رضا محجوبى" هم با استفاده از کوکها و حالات خاص شيرين نواختن و حال را بر روى ویولن ايرانى نشاند که سرمشق نسل بعد ازخودش شد.
همچنين به علت احاطه به رديف و گوشه ها درجواب آواز چنان خواننده را تحت تاثير قرارمی داد که گويی آواز، جواب ساز را مي دهد، مانند آواز شور که به همراهى "اديب خوانساری" و مرتضى خان محجوبی"، پنهانى ضبط شده است.
پختگى جملات، ارتباط آنها و استفاده از پوزيسيون سوم و ضربى در وسط آواز همه و همه گواه و اثبات تسلط "رضا" بر رديف می باشد. اين شيوه نوازندگى راهى است که "رضا محجوبی" آغاز کرد و "پرويز ياحقى" آن را به اوج والاى خود رسانيد. ممکن نبود به اصرار او را به نواختن ساز مجبور کنند، چون در این صورت و بدون خداحافظی مجلس را ترک می کرد.
به گفته زنده یاد "روح الله خالقی"، "محجوبی" در عین بی نوایی بسیار مستغنی بود، مکرر با لباس ژنده و موهای ژولیده از خیابان ها می گذشت، دوستان به اصرار لباس نو برتن وی می کردند ولی فردای آن روز لباس ها را به مستمندان می بخشید و مجددا با همان وضعیت ظاهر می شد...
روحش شاد
نامش تا ابد ماندگار
#استادرضا_محجوبی،
به قلم :
جواد ظل طاعت
زندگی نزدیک به ۶۰ ساله( ۱۳۳۳-۱۲۷۷ ه.ش) زنده یاد "رضا محجوبی" در هاله ای از ابهام ماند، عده ای او را رضا دیوونه و تعدای عاقل دیوانه نما، میخواندندش. خود او نیز با رفتار و کرداری عجیب براین اغراق دامن می زد، اما آنچه مسلم است پنجه های ملکوتی ونوای دلنشین ویلنش در تکنوازی این ساز تاثیرگذار بوده وآثار گوناگونش اعم از پیش درآمد، چهارمضراب و رنگ، زینت بخش کتاب های آموزشی ویلن است.
ابتکاراتش نه تنها منافاتی با موسیقی اصیل و رایج ایران نداشته، بلکه شیرین نوازی و تجلی احساسش باعث تمایز این هنرمند نسبت به دیگران شده بود. صدای سازش، اجرای جملات درست، استفاده بجا از تکنیک ها، اجرای چهارمضراب ها با ضرب های مختلف و بالاخره کوک های منحصر به فردش از او نوازنده ای اعجاب انگیز ساخته بود.
زنده یاد "رضا محجوبى" برادر استاد "مرتضی محجوبی" را باید پايه گذارشیرين نوازى و حال، در ویولن ايرانى دانست، درحقيقت اولين کسى که کوکهاى افتاده و ويژه اى براى ویولن به ارمغان آورد، "رضا محجوبي" بود و از بين نوازندگان نسل بعد از خودش، از همه شبيه تر با همان شوریدگی ها و آشفتگی ها که از "رضا محجوبی" هم تاثير گرفته بود، فقط "استاد پرويز ياحقى" است. "رضا" و "مرتضی محجوبی" دو برادر هنرمند و با استعداد در تاریخ موسیقی ایرانی بودند که به ترتیب در ویلن و پیانو سبک خاصی داشتند.
"رضا محجوبی" شاگرد "ابراهیم آژنگ" و"حسين اسماعيل زاده" بود و موسيقى و ویولن را سينه به سينه آموخته بود و دراثر خوراندن مهرگياه کارش به اختلالات فکرى کشيد که او را عاقل ديوانه نما ناميدند.
خصوصيات سبک زنده یاد "رضا محجوبى" ابداع کوک هاى مخصوص، استفاده از مالشها و ويبراسيونها و ناله هاى خاص، نواختن جمله هاى کوتاه و استخوان دار در بداهه نوازى و ساختن پيش درآمدها و چهارمضراب ها و رنگ هاى کوتاه و پرمطلب به خصوص ضربی هاى شيرين و پرسوز و گداز بود. درسال ١٣٣٦ استاد "پرويز ياحقى" يک صفحه ٤٥ دور، به ياد "محجوبی"، با ضرب "داريوش رفيعى" درسه گاه و دشتى ضبط کرد که ازچهارمضرابهاى "رضا محجوبی" است و از ارزش خاصى برخوردار است.
استاد "پرويز ياحقى" مي فرمودند: من دوبار بيشتر "رضا" را نديدم، ولى همان دوبار از نزديک به شدت تحت تاثير پنجه هاى شيرين، پرحس وحال و کوکهاى خاص و منحصربه فرد رضا قرار گرفتم. چشمانم پيوسته به پنجه هاى "رضا" بود. شيوه ویولن نوازى "رضا" و استفاده از حالتها و ناله ها و کرشمه هاى خاص در بداهه نوازي ها کاملا مختص به خود و ابتکارى به تمام معنا بود. "صبا" اگر قصد داشت ویولن ايرانى را برتکنيک جهانى بنا کند، "رضا محجوبى" هم با استفاده از کوکها و حالات خاص شيرين نواختن و حال را بر روى ویولن ايرانى نشاند که سرمشق نسل بعد ازخودش شد.
همچنين به علت احاطه به رديف و گوشه ها درجواب آواز چنان خواننده را تحت تاثير قرارمی داد که گويی آواز، جواب ساز را مي دهد، مانند آواز شور که به همراهى "اديب خوانساری" و مرتضى خان محجوبی"، پنهانى ضبط شده است.
پختگى جملات، ارتباط آنها و استفاده از پوزيسيون سوم و ضربى در وسط آواز همه و همه گواه و اثبات تسلط "رضا" بر رديف می باشد. اين شيوه نوازندگى راهى است که "رضا محجوبی" آغاز کرد و "پرويز ياحقى" آن را به اوج والاى خود رسانيد. ممکن نبود به اصرار او را به نواختن ساز مجبور کنند، چون در این صورت و بدون خداحافظی مجلس را ترک می کرد.
به گفته زنده یاد "روح الله خالقی"، "محجوبی" در عین بی نوایی بسیار مستغنی بود، مکرر با لباس ژنده و موهای ژولیده از خیابان ها می گذشت، دوستان به اصرار لباس نو برتن وی می کردند ولی فردای آن روز لباس ها را به مستمندان می بخشید و مجددا با همان وضعیت ظاهر می شد...
روحش شاد
نامش تا ابد ماندگار