معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.25K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
سحر از ماورای
ظلمت شب می زند لبخند 
قناری ها سرود صبح
می خوانند

من آنجا
چشم در راه توام
ناگاه تو را از دور
می بینم که می آیی


#فریدون_مشیری
#گردابی_چنین_هایل
#اسماعیل_فصیح

رمان گردابی چنین هایل اثر اسماعیل فصیح
برگرفته از کتاب: اخر زمستان سال ۱۳۷۲ هجری شمسی است ،

و من این آخر هفته باد و بارانی تهران را ، بعد از پایان ماه مبارک رمضان سال ۱۴۱۴ هجری قمری ، در شهرک اکباتان ، بالای فرودگاه مهرآباد تهران ، با یک دوست و همکار قدیمی که معلم یا تایپینگ در بخش بازرگانی هنرستان صنعتی شرکت ملی نفت ایران در اهواز بود ، گذرانده ام . نام او مریم فرحی است. حالا بازنشسته است ، تنها زندگی می کند ، و برای خودش مشغولیاتی دارد . خب ، همدم بودن با یک دوست تنهای قدیمی هم بد نیست ، هم سن و سال خود آدم.


درباره نویسنده: #اسماعیل_فصیح (۲ اسفند ۱۳۱۳ در تهران – ۲۵ تیر ۱۳۸۸ در تهران) داستان‌نویس و مترجم ایرانی بود. رمان‌های شراب خام، داستان جاوید، ثریا در اغما و درد سیاوش از مهم‌ترین آثار او به‌شمار می‌روند. اسماعیل فصیح‌زاده در سال ۱۳۱۳ در محله درخونگاه تهران (شهید اکبرنژاد فعلی) زاده شد. او دوران تحصیلات خود را در دبستان عنصری و سپس در دبیرستان رهنما سپری کرد. صیح برای تحصیلات عالی به آمریکارفت. وی در سال ۱۹۶۱ در شهر مزولا به دانشگاه مانتانا می‌رود و مدرک ادبیات انگلیسی می‌گیرد و همان‌جاست که ارنست همینگوی – نویسنده‌ی معروف آمریکایی – را می‌بیند و با او گپی دوستانه و کوتاه می‌زند. سپس به دانشگاه میشیگان می‌رود؛ اما به دلایلی مقطع‌ کارشناسی ارشد را نیمه‌کاره‌ رها می‌کند و به تهران می‌آید.
پس از بازگشت به ایران، از سال ۱۳۴۲ درشرکت ملی نفت ایران در مناطق نفت خیز جنوب به‌عنوان کارمند بخش آموزش، به کار پرداخت و در سال ۱۳۵۹ با سمت استادیار دانشکده نفت آبادان بازنشسته شد. فصیح در مجموع به مدت ۱۹ سال در این شرکت به خدمت مشغول بود. فصیح از آن به بعد به دلیل تخریب منزل مسکونی‌اش در آبادان به تهران مهاجرت کرد. او گهگاه در بخش برنامه‌های آموزشی زبان تخصصی و گزارش نویسی صنعت نفت خدمت می‌کرد.وی در ۲۵ تیر ۱۳۸۸ در بیمارستان شرکت نفت تهران به دلیل مشکل عروق مغزی درگذشت
 
گردنبند - گی دو موپاسان
@KetabkhanAudio
#داستان_کوتاه_صوتی
📙 «گردنبند»
#گی_دو_موپاسان
مترجم: اسماعیل فصیح
🎙 با صدای: زینت هاشمی.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۲۵ تیر، زادروز زنده‌یاد استاد #داود_رشیدی
یادش سبز
من از خورشید تقلید میکنم
که به ابرهای تیره اجازه میدهد
زیبائیِ او را در زیر هوای مه‌آلود بپوشانند
تا وقتی باز میل به خودنمایی می‌کند
از پسِ ابرهای زشت و ناپاک
و بخارهای وهم‌انگیز
که نفَسِ او را تنگ کرده‌اند
با جلوه‌ای تازه بدرخشد
و همگان را به شگفتی آورد.
اگر تمام ایام هفته روزِ تعطیل می‌بود،
تفریح و فراغت نیز، همانندِ کار، سخت
و ملالت بار میشد.

#ویلیام_شکسپیر


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#نوای_نی۵

بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدایی‌ها شکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوش حالان شدم
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
سر من از ناله ی من دور نیست
لیک چشم وگوش را آن نور نیست
تن ز جان وجان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
آتش ست این بانگ نای و نیست باد
هرکه این آتش ندارد نیست باد...


شعر #حضرت_مولانا
صدا #حسین_قوامی
نی #محمد_موسوی
گوینده #رضا_معینی
تو با چراغ دل خویش آمدی بر بام
ستاره‌ها به سلام تو آمدند : سلام
سلام بر تو که چشم تو گاهواره‌ی روز
سلام بر تو که دست تو آشیانه ی مهر
سلام بر تو که روی تو روشنایی ماست.


#هوشنگ_ابتهاج
هدیه امروزغزلی ازحضرت حافظ


می‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان
هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان

مه جلوه می‌نماید بر سبز خنگ گردون
تا او به سر درآید بر رخش پا بگردان

مر غول را برافشان یعنی به رغم سنبل
گرد چمن بخوری همچون صبا بگردان

یغمای عقل و دین را بیرون خرام سرمست
در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان

ای نور چشم مستان در عین انتظارم
چنگ حزین و جامی بنواز یا بگردان

دوران همی‌نویسد بر عارضش خطی خوش
یا رب نوشته بد از یار ما بگردان

حافظ ز خوبرویان بختت جز این قدر نیست
گر نیستت رضایی حکم قضا بگردان
هر که را عشق تو بیمار کند جانش را
ندهد شهد شفا و نکند زهر گزند

دل او از غم تو تنگ نگردد زیرا
نیست ممکن که از آتش کند اندیشه سپند

دست تدبیر کسی پای گشاده نکند
چون دلی را سر گیسوی تو آرد در بند

هر چه غیر تو همه دشمن جانند مرا
چون منی چون شود از دوست به دشمن خرسند

#سیف فرغانی
از شش جهتم شکوه زند موج خموشم
در زهر زنم غوطه و سرچشمهٔ نوشم

سر تا به قدم عیبم و از دوستی خویش
عیبی نشناسم کزان پرده نپوشم

بر خلق نخواهم که زنم ناصیهٔ خویش
تا جمله بدانند که من بیهده کوشم

تزویر خرم بهر دو عالم به وکالت
هر گاه که در کوی ریا زهد فروشم

تا فتنهٔ فردای قیامت نشناسی
این مغبچه امروز ببین بر سر دوشم

از دردکشان شو که من غمزده، عرفی
تا بودم از آن جمع نه غم بود نه هوشم

#عرفی شیرازی
🍃🍂🌸🍃🍂🍀🍃
🍃🍂🍀🍃🍂
🍂🌺🍂
🍀 🍂
🌺



پیکر تراش پیرم و با تیشه خیال/

یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام



تا در نگین چشم تو نقش هوس زنم/

ناز هزار چشم سیه را خریده ام




نادر نادر پور
🍀
🌺🍂
🍂🍀🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🍂🍀🍃🍂🌺🍃
رخش در غیر و چشم التفاتش در من است امشب
هزارش مصلحت درهر تغافل کردنست امشب

بتی کز غمزه هر شب دیگری را افکند در خون
نگاهی کرد و دانستم که چشمش برمنست امشب

تن و جانم فدای نرگس غماز او بادا
که از طرز نگاهش فتنه را جان در تنست امشب

شراب دهشتم دست هوس کوتاه می‌دارد
ز نقل وصل کاندر بزم خرمن خرمن است امشب

کند بدگوئیم با غیر و من بازی دهم خود را
که دیگر دوست در بند فریب دشمن است امشب

در اثنای حدیث درد من آن عارض افزودن
برین کز عشقم آگه گشته وجهی روشن است امشب

در آغوش خیالش جان غم فرسوده را با او
حجاب اندر میان نازکتر از پیراهنست امشب

ز بزم شحنه مجلس خدا را برمخیزانم
که نقد وصل دامن دامنم در دامنست امشب

دو چشم محتشم آماجگاه تیر پی در پی
ز پاس گوشهای چشم آن صید افکن است امشب

#محتشم کاشانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آیین تقـــوا ما نیــز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه؟!
ما شیخ و واعظ ڪمتر شناسیم
یا جامِ باده یا قصــه کوتاه!

#حافظ
همایون #شجریان
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
حاصل خرقه و سجاده روان دربازم
حلقه توبه گر امروز چو زهاد زنم
خازن ميکده فردا نکند در بازم
ور چو پروانه دهد دست فراغ بالي
جز بدان عارض شمعي نبود پروازم
صحبت حور نخواهم که بود عين قصور
با خيال تو اگر با دگري پردازم
سر سوداي تو در سينه بماندي پنهان
چشم تردامن اگر فاش نگردي رازم
مرغ سان از قفس خاک هوايي گشتم
به هوايي که مگر صيد کند شهبازم
همچو چنگ ار به کناري ندهي کام دلم
از لب خويش چو ني يک نفسي بنوازم
ماجراي دل خون گشته نگويم با کس
زان که جز تيغ غمت نيست کسي دمسازم
گر به هر موي سري بر تن حافظ باشد
همچو زلفت همه را در قدمت اندازم

#حافظ
در دنیا چه نیرویی می‌تواند در مغز زنی اطمینان مسلمی ایجاد کند مگر اراده درونی خودش. زن‌ها، مخصوصاً زن‌هایی که زیاد سختی کشیده‌اند، حرف هیچ‌کس را باور نمی‌کنند. حتی چیزهایی که با چشم خودشان می‌بینند، تمامش را باور نمی‌کنند. فقط وقتی غریزه درونی آن‌ها چیزی به آن‌ها بگوید، قبول دارند. فقط به آهن آبدیده درون سخت و دیرباور خودشان اعتقاد دارند.

📚 شراب خام
#اسماعیل_فصیح (سالمرگ‌‌)
دانی ز چه عشق گلرخان مطلوبست
با بهر چه سار و سوزشان مطلوبست

از دوزخ مرعوب و بهشت مرغوب
آگاه شدن درین جهان مطلوبست

#فیض_کاشانی
دانی ز چه عشق گلرخان مطلوبست
با بهر چه سار و سوزشان مطلوبست

از دوزخ مرعوب و بهشت مرغوب
آگاه شدن درین جهان مطلوبست

#فیض_کاشانی
صبح ‌است‌
و گلان‌ دیده گمارند به‌ خورشید
چون سوى بت نوش‌لبی‌، شیفته‌اى چند

#ملك_الشعراى_بهار
برنامه رادیویی دل انگیزان ۳
@sher_o_asal
«اوج»

اوج را می نگرم و ترا می بینم
که در آن نقطه دور در همان قله دور
که ملائک گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
حوریان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
در میخانه زدی ره افسانه زدی
با سرانگشت نوازشگر جادویی خود
جرس قافله ها را به نوا آوردی...


صدا #نادرگلچین
شعر #لعبت_والا
آهنگ #فرامرز_پایور

«پیغام من»

کو یاری تا به دیارم برساند
پیغامم را به نگارم برساند
کو غمخواری که کنارم بنشیند
دلدارم را به کنارم برساند
من هم جدا شدم ز آشیانه
من هم دلم شکسته ای زمانه
من هم به ناله های عاشقانه
در این زمانه گشته ام فسانه...


صدا #علیرضاافتخاری
شعر #معینی_کرمانشاهی
آهنگ #علی_تجویدی


«ناوک غمزه»


ای شاه ز کوی ما گذر کن
ای صبح به حال ما نظر کن
ز کوی ما گذر کن ای شاه
به حال ما نظر کن ای صبح
از ظلمت شب تنم بفرسود
یا رب شب ظلمتم سحر کن...


صدا #حسام_الدین_سراج
آهنگ #حسن_یوسف_زمانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلم کوچه باغ میخواهد...


اگر به باغ روم بهر دیدن گل و سرو
به یاد قامت آن گلعذار خواهم رفت

جدا ز یار چه باشم درین دیار مقیم
چو یار کرد سفر زین دیار خواهم رفت

وحشی بافقی
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست

یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

می‌گوید آن رباب که مردم ز انتظار
دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست

من هم رباب عشقم و عشقم ربابی‌ست
وان لطف‌های زخمه رحمانم آرزوست


#مولانا