معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.2K photos
13K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
این خوش‌پسند دیده‌ی زیباپرست من!
شد رهنمای این دل مشتاق بی‌قرار
بگرفت دست من
در وادی خیال مرا مست می دواند
وز خویش می ربود
از دور می فریفت دل تشنه‌ی مرا

وانگه که پیش رفتم با شور و التهاب
دیدم سراب بود!
بیچاره من
که از پس این جست‌وجو هنوز
می نالد از من این دل شیدا که یار کو؟
کو آن که جاودانه مرا می دهد فریب؟
بنما کجاست او ....


هوشنگ_ابتهاج
این خوش‌پسند دیده‌ی زیباپرست من!
شد رهنمای این دل مشتاق بی‌قرار
بگرفت دست من
در وادی خیال مرا مست می دواند
وز خویش می ربود
از دور می فریفت دل تشنه‌ی مرا

وانگه که پیش رفتم با شور و التهاب
دیدم سراب بود!
بیچاره من
که از پس این جست‌وجو هنوز
می نالد از من این دل شیدا که یار کو؟
کو آن که جاودانه مرا می دهد فریب؟
بنما کجاست او ....

#هوشنگ_ابتهاج
در گشودم
قسمتی از آسمان افتاد در لیوان آبِ من
آب را با آسمان خوردم !
لحظه‌های کوچک من
خواب‌های نقره می‌دیدند ...

#سهراب_سپهری
اگر ساز نسیم آهسته ، یا تند ،
و آوازش چه آرامش ، چه کولاک ؛

ترا باید ستود و می‌ستاییم ،
تو که سوزنده‌ای ، ای برتر ، ای پاک ۰

چه جانسوز است آواز تو، ای من ،
تو هم آتش‌نفس ، آتش‌سرودی ۰

همآوازا، بخوان با من که هیهات
اگر غم را چو آتش دود بودی

#مهدی_اخوان_ثالث
اصلاحیه

شاه دلم گدا مکش ،من شده ام گدای تو
گر چه ستم کنی به من،جان و تنم فدای تو


مهر تو از وجود من،با غم دل نمی رود
مهر منت به دل نشد،هر چه کنم برای تو

#مولانا

جعلی

سراینده ناشناس
حضرت مولانا جلال الدین محمد:

تو را غیر این غذای خواب و خور، غذای دیگر است که:
اَبیتُ عِنْدَ رَبّـِی یُطْعِمُنی وَ یُسْقِیِنی.
درین عالم آن غذا را فراموش کرده‌ای و به این مشغول شده‌ای و شب و روز تن را می‌پروری.
آخر، این تن اسب توست، و این عالم آخور اوست؛
و غذای اسب غذای سوار نباشد، او را به سر خود خواب و خوری است و تنعمی


#فیه_مافیه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مولانا نیست
آن‌که این چشم سیه داد تو را تا بفریبی
بی‌گمان نیک خبر داشت که دل‌ها بفریبی

وآن‌که افشاند بر آن شانه سر زلف دو تارا
تاب برد از دل من تاش بدان تا بفریبی

دل که سر از تو بپیچد به چه کار آیدم آن دل؟
دل به‌پای تو نهم تا ببری، تا بفریبی

خستهٔ کوی توام یا بزنی، یا بنوازی
بستهٔ موی تو ام یا بکشی، یا بفریبی

شهرآشوب منا! گرچه کنون شهرهٔ شهری
شهرهٔ شهری ازاین کاین دل شیدا بفریبی

ناز در پیش من آوردی و ناز تو خریدم
ناز کن جوی سبک‌مایه! که دریا بفریبی

پرسی از من که شدم پیر و هنوزت بفریبم؟
ها، هنوزم بگدازی و دلم ها، بفریبی!

#مهدی_حمیدی_شیرازی

[اشک معشوق«جلد دوم، کتاب سوم از یاد رفته»، مؤسسهٔ مطبوعاتی امیرکبیر، ص۳۶۸]
چه در چشم من نغز و زیبا نشیند
درختی که بر دشت، تنها نشیند

گریزد ز مردم به‌دامان کوهی
همه عمر با سنگ خارا نشیند

گهی پرزنان، خسته و نغمه‌خوانان
بر او مرغکی ناشکیبا نشیند

گهی بچّه‌چوپانکی نای بر لب
چو زآن‌جا گذر کرد، آن‌جا نشیند

سر از پای او برکشد جویباری
به‌صحرا گراید، به‌صحرا نشیند

نهانی خزد لابه‌لای علف‌ها
به‌دریای مینا گهرها نشیند

فریبا شب، از آسمان چون برآید
دو مه بر دو تخت فریبا نشیند

نشیند بر آن آب‌ها نقش انجم
چو گوهر که بر لوح مینا نشیند

نبینی که شب از بر آسمانی
برآید بدین دلبری یا نشیند!

سپیده‌دمان چون بمیرد سیاهی
دو خرچنگ روی دو دریا نشیند

نبینی دو خورشید رخشان کز این‌سان
ز بالا و پایین رود، تا نشیند

درخت من آن‌جا به‌تاریک و روشن
مه و مهر را در تماشا نشیند

سکوتی گران گرد او حلقه بندد
به سنگین‌سکوتی گوارا نشیند

ز خاموشی روز و تاریکی شب
نه از جا گریزد، نه از پا نشیند

کشد سایه آهسته بر فرش مینا
به‌مینا چو یک زآن دو رعنا نشیند

به.ثبت گذر کردن عمر گیتی
چو مردی خردمند و دانا نشیند

رصدبان پیری‌ است گویی که تنها
شب و روز در زیج بیدا نشیند

چه نغز است خاموشی و دوردستی
خوش آن دوردستا، که عنقا نشیند!

#مهدی_حمیدی_شیرازی
[مرگ قو "قصیده‌ها" ، انتشارات سخن، مقدمه: دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، ص۵۳_۵۱]
ud. chahargah
mansur nariman
تکنوازی زیبای
#عود (#بربط)

استاد #منصور_نریمان

در دستگاه #چهارگاه
مولانا رباعی ۷۶۳

عشق آن خوشتر کز او بلاها خیزد
عاشق نبود که از بلا پرهیزد
مردانه کسی بود که در شیوه عشق
چون عشق بجان رسد ز جان بگریزد
روشندلان فریفتهٔ رنگ و بو نیَند

آیینه دل به هیچ جمالی نبسته است...

#کلیم_همدانی
ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم

آن که می خواست برویم در دولت بگشاید
با که گویم که در خانه به رویش نگشودم

آمد آن دولت بیدار و مرا بخت فروخفت
من که یک عمر شب از دست خیالش نغنودم

آنکه می خواست غبار غمم از دل بزداید
آوخ آوخ که غبار رهش از پا نزدودم

یار سود از شرفم سر به ثریا و دریغا
که به پایش سر تعظیم به شکرانه نسودم

ای نسیم سحر آن شمع شبستان طرب را
گو به سر می رود از آتش هجران تودودم

جان فروشی مرا بین که به هیچش نخرد کس
این شد ای مایه امید ز سودای تو سودم

به غزل رام توان کرد غزالان رمیده
شهریارا غزلی هم به سزایش نسرودم


شهریار
.
ای زلف تو مسکن دل شیدائی
وی روی تو مجموع همه زیبائی

از حسرت آن لبم بلب آمد جان
از فکرت آن دهان شدم شیدائی

بیمار شدم ز آرزوی چشمت
گشتم ز خیال خال تو سودائی


فیض_کاشانی
این خوش‌پسند دیده‌ی زیباپرست من!
شد رهنمای این دل مشتاق بی‌قرار
بگرفت دست من
در وادی خیال مرا مست می دواند
وز خویش می ربود
از دور می فریفت دل تشنه‌ی مرا

وانگه که پیش رفتم با شور و التهاب
دیدم سراب بود!
بیچاره من
که از پس این جست‌وجو هنوز
می نالد از من این دل شیدا که یار کو؟
کو آن که جاودانه مرا می دهد فریب؟
بنما کجاست او ....

#هوشنگ_ابتهاج
آهنگ زیبا_ باور نکن تنهاییت را
محمد اصفهانی
نامتان برابر با مهر باد و نیکی و داد...