خود گفت حقیقت و خود اشنید
زان روی كه خود "نمود و خود" دید
یعنی هر سخن كه گفت و هر صفت كه كرد از ان روی یعنی "من وجهه الباقی" كه خود نمود و خود دید ان روی را در مظاهر موجودات به حقیقت گویندە ی ان سخن و شنوندە ان همه "وی" است و بس همچنانكه نمایندە ان وی
و بیننده وی است و بس
جنید كه لسانی است از السنه حق گفت: سی سال است با حق سخن می گویم و خلق پندارند كه با ایشان میگویم
یعنی جنید در مجالى خلق
حق را می دید سخن با وی میگفت و شنونده وی را میدانست و "محجوبان" پنداشتند كه با خلق می گويد و شنونده ایشانند
بلكه جنید نیز در "میان" نبود
حق می گفت و محجوبان میپنداشتند كه جنید می گوید به سمع موسی عليه هم او شنید كه به زبان شجره گفت:
"اِنِّی اَنَا اللّه ربّ العالَمِين"
خود می گویند و باز خود میشنوند و ز ما و شما "بهانه" بر ساخته اند.
جناب جامی
اشعه اللمعات
.
زان روی كه خود "نمود و خود" دید
یعنی هر سخن كه گفت و هر صفت كه كرد از ان روی یعنی "من وجهه الباقی" كه خود نمود و خود دید ان روی را در مظاهر موجودات به حقیقت گویندە ی ان سخن و شنوندە ان همه "وی" است و بس همچنانكه نمایندە ان وی
و بیننده وی است و بس
جنید كه لسانی است از السنه حق گفت: سی سال است با حق سخن می گویم و خلق پندارند كه با ایشان میگویم
یعنی جنید در مجالى خلق
حق را می دید سخن با وی میگفت و شنونده وی را میدانست و "محجوبان" پنداشتند كه با خلق می گويد و شنونده ایشانند
بلكه جنید نیز در "میان" نبود
حق می گفت و محجوبان میپنداشتند كه جنید می گوید به سمع موسی عليه هم او شنید كه به زبان شجره گفت:
"اِنِّی اَنَا اللّه ربّ العالَمِين"
خود می گویند و باز خود میشنوند و ز ما و شما "بهانه" بر ساخته اند.
جناب جامی
اشعه اللمعات
.
🍷
تا آب باشد پیشوا گردان بود این آسیا
تو بیخبر گویی که بس که آرد شد خروار من!!
او فارغ است از کار تو وز گندم و خروار تو
تا آب هست او می تپد چون چرخ در اسرار من
غلبیرم اندر دست او در دست می گرداندم
غلبیر کردن کار او غلبیر بودن کار من
نی صدق ماند و نی ریا نی آب ماند و نی گیا
وانگه بگفتم هین بیا ای یار گل رخسار من
غزلیات شمس
تا آب باشد پیشوا گردان بود این آسیا
تو بیخبر گویی که بس که آرد شد خروار من!!
او فارغ است از کار تو وز گندم و خروار تو
تا آب هست او می تپد چون چرخ در اسرار من
غلبیرم اندر دست او در دست می گرداندم
غلبیر کردن کار او غلبیر بودن کار من
نی صدق ماند و نی ریا نی آب ماند و نی گیا
وانگه بگفتم هین بیا ای یار گل رخسار من
غزلیات شمس
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«گلهای رنگارنگ برنامه شماره ۱۰۶»
این برنامه در پاسخ ابراز لطف عالی جنابان #حسن_شهباز و #شهیدی و بیست تن از هنردوستان دیگر است.
گرچه زتو هر روزم صد فتنه دگر خیزد
در عشق تو هرساعت دل شیفته تر خیزد
تا در تو نظر کردم رسوای جهان گشتم
آری همه رسوایی اول ز نظر خیزد
#عطارنیشابوری
ما در ره عشق تو اسیران بلاییم
کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم
برمانظری کن که در این شهر غریبیم
برما کرمی کن که در این شهر گداییم
زهدی نه که در کنج مناجات نشینیم
وجدی نه که در گرد خرابات برآییم...
#حضرت_مولانا
دوش آن پری کرشمه به دلها نمود و رفت
آمد به ناز و بوسه ای از من ربود و رفت
سرمست از می آمد و سرخوش نشست وهشت
یک لحظه همچون مستی آن باده بود ورفت
یک جرعه داد و ساخت مرا تشنه کام تر
دردی به دردهای دورونم فزود و رفت...
#علی_اشتری
ز تو سرمست وخمارم خبر از خویش ندارم
سر خود نیز ندارم که تقاضای تو دارم
دل من روشن ومقبل ز چه باشد باتو بگویم
که در این آینه دل رخ زیبای تو دارم...
#حضرت_مولانا
صدا #استادغلامحسین_بنان
نوازندگان:
#لطف_الله_مجد
#حسین_همدانیان
گوینده #روشنک
دستگاه #همایون
این برنامه در پاسخ ابراز لطف عالی جنابان #حسن_شهباز و #شهیدی و بیست تن از هنردوستان دیگر است.
گرچه زتو هر روزم صد فتنه دگر خیزد
در عشق تو هرساعت دل شیفته تر خیزد
تا در تو نظر کردم رسوای جهان گشتم
آری همه رسوایی اول ز نظر خیزد
#عطارنیشابوری
ما در ره عشق تو اسیران بلاییم
کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم
برمانظری کن که در این شهر غریبیم
برما کرمی کن که در این شهر گداییم
زهدی نه که در کنج مناجات نشینیم
وجدی نه که در گرد خرابات برآییم...
#حضرت_مولانا
دوش آن پری کرشمه به دلها نمود و رفت
آمد به ناز و بوسه ای از من ربود و رفت
سرمست از می آمد و سرخوش نشست وهشت
یک لحظه همچون مستی آن باده بود ورفت
یک جرعه داد و ساخت مرا تشنه کام تر
دردی به دردهای دورونم فزود و رفت...
#علی_اشتری
ز تو سرمست وخمارم خبر از خویش ندارم
سر خود نیز ندارم که تقاضای تو دارم
دل من روشن ومقبل ز چه باشد باتو بگویم
که در این آینه دل رخ زیبای تو دارم...
#حضرت_مولانا
صدا #استادغلامحسین_بنان
نوازندگان:
#لطف_الله_مجد
#حسین_همدانیان
گوینده #روشنک
دستگاه #همایون
امروز ندارم غم فردای قیامت
کافروخته رخ آمد و افراخته قامت
در کوی وفا چاره به جز دادن جان نیست
یعنی که مجو در طلبش راه سلامت
تیری ز کمانخانه ابروش نخوردم
تا سینه نکردم هدف تیر ملامت
فرخنده مقامی است سر کوی تو لیکن
از رشک رقیبان نبود جای اقامت
چون دعوی خون با تو کنم در صف محشر
کز مست معربد نتوان خواست غرامت
تا محشر اگر خاک زمین را بشکافند
از خون شهیدان تو یابند علامت
با حلقهٔ زنار سر زلف تو زاهد
تسبیح ز هم بگسلد از دست ندامت
من پیرو شیخی که ز خاصیت مستی
در پای خم انداخته دستار امامت
کیفیت پیمانه گر این است فروغی
چون است سبوکش نزند لاف کرامت
#فروغی_بسطامی
کافروخته رخ آمد و افراخته قامت
در کوی وفا چاره به جز دادن جان نیست
یعنی که مجو در طلبش راه سلامت
تیری ز کمانخانه ابروش نخوردم
تا سینه نکردم هدف تیر ملامت
فرخنده مقامی است سر کوی تو لیکن
از رشک رقیبان نبود جای اقامت
چون دعوی خون با تو کنم در صف محشر
کز مست معربد نتوان خواست غرامت
تا محشر اگر خاک زمین را بشکافند
از خون شهیدان تو یابند علامت
با حلقهٔ زنار سر زلف تو زاهد
تسبیح ز هم بگسلد از دست ندامت
من پیرو شیخی که ز خاصیت مستی
در پای خم انداخته دستار امامت
کیفیت پیمانه گر این است فروغی
چون است سبوکش نزند لاف کرامت
#فروغی_بسطامی
از روی او در آتشم از موی او در دود و آه
از خوی او جان در بلا در عشق او زار است دل
تا در دل من جا گرفت عشقش بدل ماوا گرفت
کار جنون بالا گرفت از عقل بیزار است دل
#فیض_کاشانی
از خوی او جان در بلا در عشق او زار است دل
تا در دل من جا گرفت عشقش بدل ماوا گرفت
کار جنون بالا گرفت از عقل بیزار است دل
#فیض_کاشانی
اصلاح عاقله كن،به صرف عمر در تعقّل كه اين است جهت بقا و غناى نفس از بدن و عالم طبيعت!...اگر فقر هست...برخيزد و«غنى»شود به غناى خدا و باقى به بقاى او.
روح که قدسی نگشت و نفس که ناطق
روح بخاری و نفس سائله باشد
نامهٔ حق است دل بحق بنگارش
نیست روا پرنقوش باطله باشد
نی ز ملک چو نشان و نی بفلک پوی
ره بسوی او نفوس کامله باشد
فيلسوف عرفانگرا،در جايى مىنويسد:
منوّرى براى تو مىگويم كه به شرط انصاف،و اجتناب از اعتساف،ارائت حقيقت كند و آن اين است كه:...سالك تا هستى دارد،و تا جان دارد،بايد عمل كند،ولى بايد به جائى رسد كه عمل خود نبيند و عامل نماند.
او در ادامۀ تذكارهاى معرفتخيز يادآورى مىكند:خداوند،عطيّه را به«بها» نمىدهد،به«بهانه»مىدهد. و مىافزايد:
و سبب ضعف وجود آفرينش تو،اشتغال توست به امور خسيسۀ ماديّه و خيالات را«مرائى»لحاظ كردن.
پس،عزيز من!چنانكه گفتيم،محاسبه را پيش انداز، هم چنين از آنكه به پاى اين ميزانت برند،به پاى خود اجناس علم و عمل و اخلاق را به اين ميزان ذى الكفتين و ذى الحسنيين و جالس بين الحدّين بسنج!
برگرفته از اسرار الحکم
ملا هادی سبزواری
روح که قدسی نگشت و نفس که ناطق
روح بخاری و نفس سائله باشد
نامهٔ حق است دل بحق بنگارش
نیست روا پرنقوش باطله باشد
نی ز ملک چو نشان و نی بفلک پوی
ره بسوی او نفوس کامله باشد
فيلسوف عرفانگرا،در جايى مىنويسد:
منوّرى براى تو مىگويم كه به شرط انصاف،و اجتناب از اعتساف،ارائت حقيقت كند و آن اين است كه:...سالك تا هستى دارد،و تا جان دارد،بايد عمل كند،ولى بايد به جائى رسد كه عمل خود نبيند و عامل نماند.
او در ادامۀ تذكارهاى معرفتخيز يادآورى مىكند:خداوند،عطيّه را به«بها» نمىدهد،به«بهانه»مىدهد. و مىافزايد:
و سبب ضعف وجود آفرينش تو،اشتغال توست به امور خسيسۀ ماديّه و خيالات را«مرائى»لحاظ كردن.
پس،عزيز من!چنانكه گفتيم،محاسبه را پيش انداز، هم چنين از آنكه به پاى اين ميزانت برند،به پاى خود اجناس علم و عمل و اخلاق را به اين ميزان ذى الكفتين و ذى الحسنيين و جالس بين الحدّين بسنج!
برگرفته از اسرار الحکم
ملا هادی سبزواری
شهريست پرظريفان و از هر طرف نگاری
ياران صلای عشق است گر میکنيد کاری
چشم فلک نبيند زين طرفهتر جوانی
در دست کس نيفتد زين خوبتر نگاری
هرگز که ديده باشد جسمی ز جان مرکب
بر دامنش مبادا زين خاکيان غباری
چون من شکستهای را از پيش خود چه رانی
کم غايت توقع بوسيست يا کناری
می بیغش است درياب وقتی خوش است بشتاب
سال دگر که دارد اميد نوبهاری
در بوستان حريفان مانند لاله و گل
هر يک گرفته جامی بر ياد روی ياری
چون اين گره گشايم وين راز چون نمايم
دردی و سخت دردی کاری و صعب کاری
#حافظ
ياران صلای عشق است گر میکنيد کاری
چشم فلک نبيند زين طرفهتر جوانی
در دست کس نيفتد زين خوبتر نگاری
هرگز که ديده باشد جسمی ز جان مرکب
بر دامنش مبادا زين خاکيان غباری
چون من شکستهای را از پيش خود چه رانی
کم غايت توقع بوسيست يا کناری
می بیغش است درياب وقتی خوش است بشتاب
سال دگر که دارد اميد نوبهاری
در بوستان حريفان مانند لاله و گل
هر يک گرفته جامی بر ياد روی ياری
چون اين گره گشايم وين راز چون نمايم
دردی و سخت دردی کاری و صعب کاری
#حافظ
شستم به آب غیرت، نقش و نگار ظاهر
کاندر سراچهی دل، نقش و نگار دارم
موسیّ طور عشقم در وادی تمنّا
مجروح لَنتَرانی چون خود هزار دارم
رفتی و در رکابت دل رفت و صبر و دانش
بازآ که نیمجانی بهر نثار دارم
چندم به سر دَوانی پرگاروار گِردت
سرگشتهام ولیکن پای استوار دارم
#سعدی
کاندر سراچهی دل، نقش و نگار دارم
موسیّ طور عشقم در وادی تمنّا
مجروح لَنتَرانی چون خود هزار دارم
رفتی و در رکابت دل رفت و صبر و دانش
بازآ که نیمجانی بهر نثار دارم
چندم به سر دَوانی پرگاروار گِردت
سرگشتهام ولیکن پای استوار دارم
#سعدی
هر مرد شتر دار اویس قرنی نیست
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش نیازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست
با مرد خدا پنجه میفکن چو نمرود
این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت
خندیدن جلاد ز شیرین سخنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست
صد بار اگر دایه به طفل تو دهد شیر
غافل مشو ای دوست که مادر شدنی نیست
شمس_تبریزی❌❌❌❌
این شعر نه از مولوی هست و نه شمس تبریزی شاعر بودن
این شعر از شاعری به نام غلام رضا سازگار هست با تخلص میثم
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش نیازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست
با مرد خدا پنجه میفکن چو نمرود
این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت
خندیدن جلاد ز شیرین سخنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست
صد بار اگر دایه به طفل تو دهد شیر
غافل مشو ای دوست که مادر شدنی نیست
شمس_تبریزی❌❌❌❌
این شعر نه از مولوی هست و نه شمس تبریزی شاعر بودن
این شعر از شاعری به نام غلام رضا سازگار هست با تخلص میثم
.
گر یار زند بر دف و صد غصه براند
من نیز غزل گویم و تا یار بخواند...
چرخی بزنم ، هو بکشم با دم سازش
صد باده بیارم که در آن حال بماند...
زیرا که خدا در دف و این ساز دلارام
یک راز نهان کرده که دیوانه بداند..
با نفحه ی این ساز دل انگیز سماعی
عاشق شود آن که دل از غیر برهاند
#مولانا❌❌❌
شعر ارسالی ب نام شاپور احمدی
مولوی نیست🌺✌️🙏
گر یار زند بر دف و صد غصه براند
من نیز غزل گویم و تا یار بخواند...
چرخی بزنم ، هو بکشم با دم سازش
صد باده بیارم که در آن حال بماند...
زیرا که خدا در دف و این ساز دلارام
یک راز نهان کرده که دیوانه بداند..
با نفحه ی این ساز دل انگیز سماعی
عاشق شود آن که دل از غیر برهاند
#مولانا❌❌❌
شعر ارسالی ب نام شاپور احمدی
مولوی نیست🌺✌️🙏
ای پیک صبا ! حال پریچهرهی ما چیست ؟
وی مرغ سلیمان ! خبر آخر ز سبا چیست ؟
در سلسلهی زلف سراسیمهی لیلی
حالِ دل مجنون پراکندهی ما چیست ؟
بر خاک رهش ، سر بنهادیم ، ولیکن
سلطان خبرش نیست که احوال گدا چیست !
خواجوی_کرمانی
وی مرغ سلیمان ! خبر آخر ز سبا چیست ؟
در سلسلهی زلف سراسیمهی لیلی
حالِ دل مجنون پراکندهی ما چیست ؟
بر خاک رهش ، سر بنهادیم ، ولیکن
سلطان خبرش نیست که احوال گدا چیست !
خواجوی_کرمانی
شجریان لاف عشق و گله از یار دشتستانی
@Jane_oshaagh
ابوعطا دشتستانی
از #محمدرضاشجریان
همراه با تار #فرهنگ_شریف
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
#حافظ
از #محمدرضاشجریان
همراه با تار #فرهنگ_شریف
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر آدمی را
شادی در دل میآید
جزای آن است که
کسی را شاد کرده است.
مولانا
📚فیهمافیه
شادی در دل میآید
جزای آن است که
کسی را شاد کرده است.
مولانا
📚فیهمافیه
بر سر کوی یقین، کعبه و بتخانه، یکی است
دام زلف سیه و سبحه صد دانه، یکی است
هر زمان جلوه حسن، ار چه ز رویی دگر است
باش یکدل به همه روی، که جانانه، یکی است
می و پیمانه، همه عکس رخ ساقی، بین
تا بدانی که می و ساقی و پیمانه یکی است
در ره کعبه، خطاب آمدم، از میخانه
که کجا میروی ای خواجه، همه خانه یکی است
رای کج زد، سر زلف تو، به قصد دل من
گر چه با رای دو زلفت، دل دیوانه، یکی است
من دیوانه، نه تنها سر زلفت، دارم
که درین سلسله، دیوانه و فرزانه یکی است
گرچه از سوختگان تو، یکی، سلمان است
لیکن ای شمع، نه آخر همه پروانه یکی است
#سلمان ساوجی
دام زلف سیه و سبحه صد دانه، یکی است
هر زمان جلوه حسن، ار چه ز رویی دگر است
باش یکدل به همه روی، که جانانه، یکی است
می و پیمانه، همه عکس رخ ساقی، بین
تا بدانی که می و ساقی و پیمانه یکی است
در ره کعبه، خطاب آمدم، از میخانه
که کجا میروی ای خواجه، همه خانه یکی است
رای کج زد، سر زلف تو، به قصد دل من
گر چه با رای دو زلفت، دل دیوانه، یکی است
من دیوانه، نه تنها سر زلفت، دارم
که درین سلسله، دیوانه و فرزانه یکی است
گرچه از سوختگان تو، یکی، سلمان است
لیکن ای شمع، نه آخر همه پروانه یکی است
#سلمان ساوجی