معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.8K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟
با وصل کشتگانت هجران چه کار دارد؟

از سوز بی‌دلانت مالک خبر ندارد
با عیش عاشقانت رضوان چه کار دارد؟

در لعل توست پنهان صدگونه آب حیوان
از بی‌دلی لب من با آن چه کار دارد؟

هم دیدهٔ تو باید تا چهرهٔ تو بیند
کانجا که آن جمال است انسان چه کار دارد؟

وهم از دهان تنگت هرگز نشان نیاید
با خاتم سلیمان شیطان چه کار دارد؟

جان من از لب تو مانا که یافت ذوقی
ورنه خیال جاوید با جان چه کار دارد؟

دل می‌تپد که بیند در دیده روی خوبت
ورنه برید زلفت پنهان چه کار دارد؟

عاشق گر از در تو نشنید مرحبایی
چون حلقه بر در تو چندان چه کار دارد؟

گر بر درت نیایم، شاید که باز پرسند:
پوسیده استخوانی با خوان چه کار دارد؟

در دل که عشق نبود معشوق کی توان یافت
جایی که جان نباشد جانان چه کار دارد؟

در دل غم عراقی و آنگاه عشق باقی
در خانهٔ طفیلی مهمان چه کار دارد؟

#عراقی
امشب باغزلی ازحضرت حافظ



دَمی با غم به سَر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد
به مِی بفروش دلق ِ ما کز این بهتر نمی‌ارزد

به کوی مِی فروشانش به جامی بر نمی‌گیرند
زهی سجاده‌ی تقوا که یک ساغر نمی‌ارزد

رقیبم سرزنش‌ها کرد کز این باب رخ برتاب
چه افتاد این سَر ِ ما را که خاک ِ در نمی‌ارزد

شکوه ِ تاج ِ سلطانی که بیم ِ جان در او دَرج است
کلاهی دلکش است اما به تَرک ِ سَر نمی‌ارزد

چه آسان می‌نمود اول غم ِ دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی‌ارزد

تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی ِ جهان‌گیری غم ِ لشکر نمی‌ارزد

چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر
که یک جو منت ِ دونان دو صد من زر نمی‌ارزد

#۱۵۱
حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی
کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار

جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است
ز اهل معرفت این مختصر دریغ مدار

غبار غم برود حال خوش شود حافظ
تو آب دیده از این رهگذر دریغ مدار


#حافظ
دیده دریا کنم-حافظ شیراز
استادان شجریان و مشکاتیان
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم

از دل تنگ گنهکار برآرم آهی
کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم

#حافظ
#استادشجریان
صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمی دانی یا نامه نمی خوانی

گرنامه نمی خوانی خود نامه تو را خواند
گر راه نمی دانی در پنجه ره دانی

بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی

#دیوان_شمس/غزل۲۵۷۲
حال ما بی آن مه زیبا، مپرس
آنچ رفت از عشق او برما،مپرس
خون دل می بین و با کس دم مزن
وز نگار شنگ سر غوغا،مپرس

#دیوان_شمس/بخشی از غزل۱۲٠۸
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود


راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک
بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود


دل چو از پیر خرد نقل معانی می‌کرد
عشق می‌گفت به شرح آن چه بر او مشکل بود


#حافظ
.گفتمش دم به دم آزار دل زار مکن
گفت اگر یار منی شکوه ز آزار مکن

گفتمش چند توان طعنه ز اغیار شنید
گفت از من بشنو گوش به اغیار مکن

گفتم از درد دل خویش به جانم ، چه کنم
گفت تا جان شودت درد دل ، اظهار مکن

گفتم اقرار به عشق تو نمی کردم کاش
گفت اقرار چو کردی دگر انکار مکن

گفتم آن به که سر خویش فدای تو کنم
از میان ، تیغ بر آورد که زنهار مکن

گفتمش محتشم دلشده را خوار مدار
گفت خود را ز پی عزت او خوار مکن

#محتشم_کاشانی

‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌ ‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌ ‌ ‌
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد

رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد

مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد

خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش
که ساز شرع از این افسانه بی‌قانون نخواهد شد

مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد

شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد

مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه حافظ
که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد

#حافظ
زنهار تا توانی
اهل نظر میازار

دنیا وفا ندارد
ای نور هر دو دیده


#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«خاطره یک شب»

یادش بخیر آن شب خوش که نوشیدم از دست تو جامی
زان شب دگر بیخبر گشتی از عاشق بی سرانجامی
بعد از آن شب دگر مستم و بی خبر
من نیارم به لب غیر نامت کلامی
توهم یاد ما کن گهی با سلام وپیامی
یادش بخیر آن شب خوش که نوشیدم...


صدا #بانومرضیه
شعر #معینی_کرمانشاهی
آهنگ #علی_تجویدی
قصه لیلی و مجنون پای تا سر خوانده ام
هم تو از لیلی فزونی، هم من از مجنون او

مهر آن مه را بجان خواهم، که بس لایق فتاد
عشق روز افزون من با حسن روز افزون او

#هلالی_جغتایی
من کیستم از خویش به تنگ آمده‌ای
دیوانهٔ با خرد به جنگ آمده‌ای

دوشینه به کوی دوست از رشکم سوخت
نالیدن پای دل به سنگ آمده‌ای

#ابوسعید_ابوالخیر
گر گزندت رسد ز خلق مرنج
که نه راحت رسد ز خلق نه رنج
از خدا دان خلاف دشمن و دوست
کاین دل هر دو در تصرف اوست
گر چه تیر از کمان همی گذرد
از کمان‌دار بیند اهل خرد

#سعدی
دم مزن تا بشنوی از دم ز نان
آنچ نامد در زبان و در بیان

دم مزن تا بشنوی زان آفتاب
آنچ نامد درکتاب و در خطاب

دم مزن تا دم زند بهر تو روح
آشنا بگذار در کشتی نوح


مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
يک امشب را دیگر
چشم به راهِ شعر نخواهم ماند
من امشب خودم به عمد
از احتمالِ آمدنِ تو
برای خودم ترانه خواهم خواند.
#سید_علی_صالحی

#شبتون_رویایی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
تویی خدایی که هر چه را پَست کردی کسی بلندش نتواند کرد و هر چه را بلند کردی کسی پَست نتواند کرد

هر که را خوار کردی کسی عزت نتوان داد و هر که را عزت دادی کسی نتوانست خوارش کند

به نام خدای همه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک حبه نور

..... ربَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ

.....پروردگارا گناهان ما و زياده‏ روى ما در كارمان را بر ما ببخش و گامهاى ما را استوار دار و ما را بر گروه كافران يارى ده

#آل_عمران_۱۴۷
بلبل شیدا درآمد مست مست
وز کمال عشق نه نیست و نه هست

معنیی در هر هزار آواز داشت
زیر هر معنی جهانی راز داشت

شد در اسرار معانی نعره زن
کرد مرغان را زفان بند از سخن

گفت برمن ختم شد اسرار عشق
جملهٔ شب می‌کنم تکرار عشق

نیست چون داود یک افتاده کار
تا زبور عشق خوانم زار رار

زاری اندر نی ز گفتار منست
زیر چنگ از نالهٔ زار من است

گلستانها پر خروش از من بود
در دل عشاق جوش از من بود

بازگویم هر زمان رازی دگر
در دهم هر ساعت آوازی دگر

عشق چون بر جان من زور آورد
همچو دریا جان من شور آورد

هرک شور من بدید از دست شد
گرچه بس هشیار آمد مست شد

چون نبینم محرمی سالی دراز
تن زنم، با کس نگویم هیچ راز

چون کند معشوق من در نوبهار
مشک بوی خویش بر گیتی نثار

من بپردازم خوشی با او دلم
حل کنم بر طلعت او مشکلم

باز معشوقم چو ناپیدا شود
بلبل شوریده کم گویا شود

زانک رازم درنیابد هر یکی
راز بلبل گل بداند بی‌شکی

من چنان در عشق گل مستغرقم
کز وجود خویش محو مطلقم

در سرم از عشق گل سودا بس است
زانک مطلوبم گل رعنا بس است

#عطار
منطق الطیر
درودبریاران جاااااااان🙏
صبحتان پرازخیروبرکت
روزتان لبریزاز لطف و رحمت الهی
باید کاری که شروع کرده‌اید را تمام کنید.
باید آنقدر سمج باشید که سختی‌ها در مقابل تلاش شما کم بیاورند.
شک نکنید که هر لحظه که کم بیاورید شکست خورده‌اید.

فراموش نکنید که برای رسیدن به موفقیت
باید با سختی‌ها و دشواری‌ها مبارزه‌ کنید و سد‌ها را از مقابل راه‌تان بردارید.
باید مسیر را طی کنید و باید موفق شوید. این شما نیستید که کم می‌آورید، سختی‌ها باید خسته شوند.

🌺🌺🌺

یار مهربانم
درود
بامداد دوشنبه ات نیکو

🌺🌺🌺

پاهاتو از گلیمت،
تویِ رؤیاهات دراز‌تر کن!
این جهان بی‌نهایته...
فرمول‌ها رو بهم بزن...
جهانت رو تغییر بده؛
با انرژی، لبخند و قدمی تازه...!
امروزت پر انرژی

🌺🌺🌺

شاد باشی
تپد دلم که ناگه برود
به حجره آن مه
چو نهان شد آفتابم
به دو دیده چون سحابم

به کمی چو ذره‌هایم
من اگر گشاده پایم
چه کنم وفا ندارد
به طلوع آفتابم

#مولانا