Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آواز #محمدرضاشجریان در مراسم تشییع شهنواز تار #استادجلیل_شهناز
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند
#خیام_نیشابوری
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند
#خیام_نیشابوری
کي شعر تر انگيزد خاطر که حزين باشد
يک نکته از اين معني گفتيم و همين باشد
از لعل تو گر يابم انگشتري زنهار
صد ملک سليمانم در زير نگين باشد
غمناک نبايد بود از طعن حسود اي دل
شايد که چو وابيني خير تو در اين باشد
هر کو نکند فهمي زين کلک خيال انگيز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چين باشد
جام مي و خون دل هر يک به کسي دادند
در دايره قسمت اوضاع چنين باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلي اين بود
کاين شاهد بازاري وان پرده نشين باشد
آن نيست که حافظ را رندي بشد از خاطر
کاين سابقه پيشين تا روز پسين باشد
#حافظ
يک نکته از اين معني گفتيم و همين باشد
از لعل تو گر يابم انگشتري زنهار
صد ملک سليمانم در زير نگين باشد
غمناک نبايد بود از طعن حسود اي دل
شايد که چو وابيني خير تو در اين باشد
هر کو نکند فهمي زين کلک خيال انگيز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چين باشد
جام مي و خون دل هر يک به کسي دادند
در دايره قسمت اوضاع چنين باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلي اين بود
کاين شاهد بازاري وان پرده نشين باشد
آن نيست که حافظ را رندي بشد از خاطر
کاين سابقه پيشين تا روز پسين باشد
#حافظ
الا ای شمع دل را روشنایی
که جانم با تو دارد آشنایی
گرفتار تو زآن گشتم که روزی
به تو از خویشتن یابم# رهایی
#سیف_فرغانی
که جانم با تو دارد آشنایی
گرفتار تو زآن گشتم که روزی
به تو از خویشتن یابم# رهایی
#سیف_فرغانی
عاشقان غرقند در دریای عشق
اوفتاده مست در غوغای عشق
دامن معشوق بگرفته به دست
سر نهاده دائما در پای عشق
عاشق و معشوق و عشق آمد یکی
در سر ما نیست جز سودای عشق
نور چشم عاشقان عشق وی است
عقل کی داریم ما بر جای عشق
#شاه_نعمت_الله_ولی
اوفتاده مست در غوغای عشق
دامن معشوق بگرفته به دست
سر نهاده دائما در پای عشق
عاشق و معشوق و عشق آمد یکی
در سر ما نیست جز سودای عشق
نور چشم عاشقان عشق وی است
عقل کی داریم ما بر جای عشق
#شاه_نعمت_الله_ولی
انبیا گفتند : نومیدی بَد است
فضل و رحمتهایِ باری بیحد است
از چنین مُحسِن نشاید ناامید
دست در فِتراکِ این رحمت زنید
پیامبران در جواب جبریمشربان حقّستیز گفتند : بیماری شما از نوع بیماریهای علاجناپذیر نیست و نومیدی خوب چیزی نیست . نومیدی از چنین احسانکنندهای شایسته نیست . به ریسمان الهی چنگ بزنید .
مثنوی دفتر سوم
استاد کریم زمانی
اشاره است به آیهی۸۷ سورهی
یوسف :
يٰا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ اَخيهِ وَ لٰاتَيْاَسُوا مِنْ رَوْحِ اللهِ اِنَّهُ لٰا يَيْاَسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ اِلَّا الْقَوْمُ الْکٰافِرُونَ
فرزندان من ! برويد و يوسف و برادرش را بجوئید و از فرج خدا نومید نشوید ، که جز کافران از گشایش خدا نومید نمیشوند .
تَحَسُّس به معنای طلب چیزی به حس است ، تَجَسُّس هم نظیر آن است و معنای این دو کلمه یکی است و اختلاف در لفظ است ، اما بعضی گفتهاند تَجَسُّس به معنای تعقیب و جستجو کردن عیب مردم است و تَحَسُّس به معنای گوشدادن به گفتگوی مردم است و از ابنعباس فرق میان این دو کلمه را پرسیدند گفت : زیاد از هم دور نیستند جز آنکه تَحَسُّس در خیر و تَجَسُّس در شر است .
و کلمه رَوْحِ به معنای نَفْس و یا نَفْس خوش است و کنایه از راحتی است و وجه این کنایه این است که شدّت و بیچارگی و بستهشدن راه نجات در نظر انسان نوعی اختناق و خفگی تصور میشود ، همچنان که مقابل آن یعنی نجاتیافتن به فراخنای فرج و پیروزی و عافیت که نوعی تنفس و راحتی به نظر میرسد و روحی که منسوب به خداست همان فرج بعد از شدتی است که به اذن خدا و مشیّت او صورت میگیرد .
و بر هر کسی که ایمان به خدا دارد لازم و حتمی است به این معنا معتقد شود که هر چه خدا بخواهد انجام میدهد و به هر چه اراده کند حکم مینماید و هیچ قاهری نیست که بر مشیّت او فائق آید و یا حکم او را به عقب اندازد و هیچ صاحب ایمانی نمیتواند و نباید از روح خدا مأیوس و از رحمتش ناامید شود زیرا یأس از رَوْحِ خدا و نومیدی از رحمتش در حقیقت محدود کردن قدرت او ، در معنا کفر به احاطه و سعهی رحمت اوست .
و در آیهی۵۶سورهی حجر در کلام ابراهیم (ع) حکایت میکندکه به جز مردم نادان و گمراه کسی از رحمت خدا ناامید نیست و از گناهان کبیره و مهلکه شمرده شده است .
و معنای آیه این است که سپس یعقوب به فرزندان خود امر کرد : ای فرزندان من بروید و از یوسف و برادرش که در مصر دستگیر شده جستجو کنید شاید ایشان را بیابید ، از فرجی که خداوند بعد از هر شدتی ارزانی میدارد نومید نشوید زیرا از رحمت خدا مأیوس نمیشود مگر مردمی که کافرند و به این معنا ایمان ندارند که خداوند توانا است تا هر غمی را زایل و هر بلایی را رفع کند .
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
فضل و رحمتهایِ باری بیحد است
از چنین مُحسِن نشاید ناامید
دست در فِتراکِ این رحمت زنید
پیامبران در جواب جبریمشربان حقّستیز گفتند : بیماری شما از نوع بیماریهای علاجناپذیر نیست و نومیدی خوب چیزی نیست . نومیدی از چنین احسانکنندهای شایسته نیست . به ریسمان الهی چنگ بزنید .
مثنوی دفتر سوم
استاد کریم زمانی
اشاره است به آیهی۸۷ سورهی
یوسف :
يٰا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ اَخيهِ وَ لٰاتَيْاَسُوا مِنْ رَوْحِ اللهِ اِنَّهُ لٰا يَيْاَسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ اِلَّا الْقَوْمُ الْکٰافِرُونَ
فرزندان من ! برويد و يوسف و برادرش را بجوئید و از فرج خدا نومید نشوید ، که جز کافران از گشایش خدا نومید نمیشوند .
تَحَسُّس به معنای طلب چیزی به حس است ، تَجَسُّس هم نظیر آن است و معنای این دو کلمه یکی است و اختلاف در لفظ است ، اما بعضی گفتهاند تَجَسُّس به معنای تعقیب و جستجو کردن عیب مردم است و تَحَسُّس به معنای گوشدادن به گفتگوی مردم است و از ابنعباس فرق میان این دو کلمه را پرسیدند گفت : زیاد از هم دور نیستند جز آنکه تَحَسُّس در خیر و تَجَسُّس در شر است .
و کلمه رَوْحِ به معنای نَفْس و یا نَفْس خوش است و کنایه از راحتی است و وجه این کنایه این است که شدّت و بیچارگی و بستهشدن راه نجات در نظر انسان نوعی اختناق و خفگی تصور میشود ، همچنان که مقابل آن یعنی نجاتیافتن به فراخنای فرج و پیروزی و عافیت که نوعی تنفس و راحتی به نظر میرسد و روحی که منسوب به خداست همان فرج بعد از شدتی است که به اذن خدا و مشیّت او صورت میگیرد .
و بر هر کسی که ایمان به خدا دارد لازم و حتمی است به این معنا معتقد شود که هر چه خدا بخواهد انجام میدهد و به هر چه اراده کند حکم مینماید و هیچ قاهری نیست که بر مشیّت او فائق آید و یا حکم او را به عقب اندازد و هیچ صاحب ایمانی نمیتواند و نباید از روح خدا مأیوس و از رحمتش ناامید شود زیرا یأس از رَوْحِ خدا و نومیدی از رحمتش در حقیقت محدود کردن قدرت او ، در معنا کفر به احاطه و سعهی رحمت اوست .
و در آیهی۵۶سورهی حجر در کلام ابراهیم (ع) حکایت میکندکه به جز مردم نادان و گمراه کسی از رحمت خدا ناامید نیست و از گناهان کبیره و مهلکه شمرده شده است .
و معنای آیه این است که سپس یعقوب به فرزندان خود امر کرد : ای فرزندان من بروید و از یوسف و برادرش که در مصر دستگیر شده جستجو کنید شاید ایشان را بیابید ، از فرجی که خداوند بعد از هر شدتی ارزانی میدارد نومید نشوید زیرا از رحمت خدا مأیوس نمیشود مگر مردمی که کافرند و به این معنا ایمان ندارند که خداوند توانا است تا هر غمی را زایل و هر بلایی را رفع کند .
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرغی خواهد که بر آسمان پَرَد، اگر چه بر آسمان نرسد،
الّا دَم به دَم از زمین دور می شود و از مرغانِ دیگر بالا می گیرد.
پس یادِ حق همچنین است:
اگر چه به ذاتش نرسی،
الّا یادش جلّ جلاله اثرها کند در تو و فایده های عظیم از ذکرِ او حاصل شود!
فیه ما فیه
مرغی خواهد که بر آسمان پَرَد، اگر چه بر آسمان نرسد،
الّا دَم به دَم از زمین دور می شود و از مرغانِ دیگر بالا می گیرد.
پس یادِ حق همچنین است:
اگر چه به ذاتش نرسی،
الّا یادش جلّ جلاله اثرها کند در تو و فایده های عظیم از ذکرِ او حاصل شود!
فیه ما فیه
#حضرت_عشق_مولانا میفرماید:
وقتی که انسان عاشق خدا شود
بحث جبر و اختیار هم پایان می گیرد
چون عاشق با "جذبه ی عشق"
اختیار خود را در خواسته ی
حضرت "معشوق مستهلک" می کند
و وجود جزئی خود را
به هستی مطلق وصل می گرداند
و از این اتحاد به "اختیار مطلق" می رسد
چون اختیار نسبی و نیم بند خود را
به اختیار مطلق حق پیوند می زند
و با آن اختیار بیکران هم سو می شود...
و بدین سان است دعای بندهی عاشق:
کای خداوند کریم و بردبار
ده امانم زین دو شاخه اختیار
جذب یک راهه صراط المستقیم
به ز دو راهه مردد ای کریم
زین دو ره گرچه همه مقصد تویی
لیک خود جان کندن آمد این دویی
زین دو ره گرچه به جز عزم تو نیست
لیک هرگز رزم چون بزم تو نیست
مولانا
شرح #فیه_مافیه
استاد دکتر #کریم_زمانی
وقتی که انسان عاشق خدا شود
بحث جبر و اختیار هم پایان می گیرد
چون عاشق با "جذبه ی عشق"
اختیار خود را در خواسته ی
حضرت "معشوق مستهلک" می کند
و وجود جزئی خود را
به هستی مطلق وصل می گرداند
و از این اتحاد به "اختیار مطلق" می رسد
چون اختیار نسبی و نیم بند خود را
به اختیار مطلق حق پیوند می زند
و با آن اختیار بیکران هم سو می شود...
و بدین سان است دعای بندهی عاشق:
کای خداوند کریم و بردبار
ده امانم زین دو شاخه اختیار
جذب یک راهه صراط المستقیم
به ز دو راهه مردد ای کریم
زین دو ره گرچه همه مقصد تویی
لیک خود جان کندن آمد این دویی
زین دو ره گرچه به جز عزم تو نیست
لیک هرگز رزم چون بزم تو نیست
مولانا
شرح #فیه_مافیه
استاد دکتر #کریم_زمانی
گر یار زند بر دف و صد غصه براند
من نیز غزل گویم و تا یار بخواند...
چرخی بزنم ، هو بکشم با دم سازش
صد باده بیارم که در آن حال بماند...
زیرا که خدا در دف و این ساز دلارام
یک راز نهان کرده که دیوانه بداند..
با نفحه ی این ساز دل انگیز سماعی
عاشق شود آن که دل از غیر برهاند
#مولانا
من نیز غزل گویم و تا یار بخواند...
چرخی بزنم ، هو بکشم با دم سازش
صد باده بیارم که در آن حال بماند...
زیرا که خدا در دف و این ساز دلارام
یک راز نهان کرده که دیوانه بداند..
با نفحه ی این ساز دل انگیز سماعی
عاشق شود آن که دل از غیر برهاند
#مولانا
به بهانه در گذشت نصرت رحمانی
نصرت رحمانی (زاده ۱۰ اسفند ۱۳۰۸ در تهران - درگذشته ۲۷ خرداد ۱۳۷۹ در رشت)[۱] یکی از شاعران معاصر نوگرایایران بود.نصرت رحمانی سال ۱۳۰۸ شمسی در تهران متولد شد. رحمانی را شاعر نوگرا مینامند. او پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی به مدرسهی پست، تلگراف و تلفن رفت و شاید به همین علت بود که ابتدا برای کار وارد رادیو شد و سپس به نشریه زن روز رفت.
رحمانی در نشریه زن روز مسئولیت بخش شعر را بر عهده داشت. در همین دوران بود که مجموعههای شعر خود را گردآوری مینمود. نخستین مجموعههای نصرت رحمانی در دههی ۳۰ شمسی به نامهای کوچ، کویر و ترمه منتشر شد. فضای این شعرها فضایی بسیار محزون بود که شاید به همین علت از ابتدا او را شاعر شعر سیاه خواندند.
نصرت رحمانی سال ۱۳۰۸ شمسی در تهران متولد شد. رحمانی را شاعر نوگرا مینامند. او پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی به مدرسهی پست، تلگراف و تلفن رفت و شاید به همین علت بود که ابتدا برای کار وارد رادیو شد و سپس به نشریه زن روز رفت.
رحمانی در نشریه زن روز مسئولیت بخش شعر را بر عهده داشت. در همین دوران بود که مجموعههای شعر خود را گردآوری مینمود. نخستین مجموعههای نصرت رحمانی در دههی ۳۰ شمسی به نامهای کوچ، کویر و ترمه منتشر شد. فضای این شعرها فضایی بسیار محزون بود که شاید به همین علت از ابتدا او را شاعر شعر سیاه نامیدند
این موضوع که میتوان گفت: به هیچ وجه بی علت نیست میتواند به شرایط اجتماعی و سیاسی آن دوران مربوط باشد. نصرت رحمانی را میتوان شاعری دانست که با تکیه بر سبک رماتیک، شعر اجتماعی میگفت. در واقع سبک وی را میتوان شبیه به رمانتیک جامعه گرا دانست. شاید مهمترین دلیل این وجه اجتماعی شعرهای نصرت رحمانی، کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ و تبعات و شرایط جامعه پس از آن بود. در این دوران تمام روشنفکران تحت فشار روحی و سیاسی بودند. شاعران این دوره که از نسل نیما یوشیج بودند، در این سعی میکردند که افکار خود را در قالب شعر نمادین و به گونهای رمز گونه بسرایند. آنها احوالات خود و جامعه را در شعر خود میگنجاندند و شاید بدین سبب بود که اغلب شعرهای این دوره شعرهایی محزون و تاریک هستند.
نصرت رحمانی نیز مانند بسیاری از شاعران که گرایشهای رمانتیک داشتند، ابتدا شعرهایی با گرایشهایی فردی و با موضوعاتی نظیر عشق میسرود، اما تحت تاثیر اتفاقات سیاسی و اجتماعی بود که او این مضامین را به کناری گذاشت و شعر خود را به ارزشهای انسانی و مسائل مردم معطوف کرد. شاید به همین علت است که در مقایسهی اشعار نصرت رحمانی در زمانهای گوناگون ممکن است تناقضها و تضادهای زیادی را اعم از ایدئولوژی کلی و … شاهد باشیم. مسیر شعری نصرت از غزل شروع شده و بعد به چهارپاره و بعد به شعر نیمایی رسید. او پس ار انتشار مجموعهی کوچ شهرت پیدا کرد و این مجموعه مورد استقبال فراوان قرار گرفت.
سه مجموعهی نخست به نامهای کوچ، کویر و ترمه دارای ساختار چهارپاره هستند و از نظر مضمون بسیار تاریک و عصیان گرهستند. در این مجموعهها اولین دیدگاهها و ایدئولوژی نصرت رحمانی را شاهد هستیم که البته همانطور که گفته شد بعدها تغییرات زیادی پیدا میکند. در این سه مجموعه، رحمانی عشق زمینی را با تمام خصایص زمینی خود به تصویر میکشد. به طور کلی شعر چهارپاره بیشتر نکات عاطفی و فردی را بیان میکند و با گفتن از درونیات فردی مخاطب خود را به خوبی تحت تاثیر این احساسات و هیجانات قرار میدهد. به هیمن دلیل است که شاعران رمانتیک قالب چهارپاره را بسیار مورد استفاده قرار میدهند.
نصرت رحمانی (زاده ۱۰ اسفند ۱۳۰۸ در تهران - درگذشته ۲۷ خرداد ۱۳۷۹ در رشت)[۱] یکی از شاعران معاصر نوگرایایران بود.نصرت رحمانی سال ۱۳۰۸ شمسی در تهران متولد شد. رحمانی را شاعر نوگرا مینامند. او پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی به مدرسهی پست، تلگراف و تلفن رفت و شاید به همین علت بود که ابتدا برای کار وارد رادیو شد و سپس به نشریه زن روز رفت.
رحمانی در نشریه زن روز مسئولیت بخش شعر را بر عهده داشت. در همین دوران بود که مجموعههای شعر خود را گردآوری مینمود. نخستین مجموعههای نصرت رحمانی در دههی ۳۰ شمسی به نامهای کوچ، کویر و ترمه منتشر شد. فضای این شعرها فضایی بسیار محزون بود که شاید به همین علت از ابتدا او را شاعر شعر سیاه خواندند.
نصرت رحمانی سال ۱۳۰۸ شمسی در تهران متولد شد. رحمانی را شاعر نوگرا مینامند. او پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی به مدرسهی پست، تلگراف و تلفن رفت و شاید به همین علت بود که ابتدا برای کار وارد رادیو شد و سپس به نشریه زن روز رفت.
رحمانی در نشریه زن روز مسئولیت بخش شعر را بر عهده داشت. در همین دوران بود که مجموعههای شعر خود را گردآوری مینمود. نخستین مجموعههای نصرت رحمانی در دههی ۳۰ شمسی به نامهای کوچ، کویر و ترمه منتشر شد. فضای این شعرها فضایی بسیار محزون بود که شاید به همین علت از ابتدا او را شاعر شعر سیاه نامیدند
این موضوع که میتوان گفت: به هیچ وجه بی علت نیست میتواند به شرایط اجتماعی و سیاسی آن دوران مربوط باشد. نصرت رحمانی را میتوان شاعری دانست که با تکیه بر سبک رماتیک، شعر اجتماعی میگفت. در واقع سبک وی را میتوان شبیه به رمانتیک جامعه گرا دانست. شاید مهمترین دلیل این وجه اجتماعی شعرهای نصرت رحمانی، کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ و تبعات و شرایط جامعه پس از آن بود. در این دوران تمام روشنفکران تحت فشار روحی و سیاسی بودند. شاعران این دوره که از نسل نیما یوشیج بودند، در این سعی میکردند که افکار خود را در قالب شعر نمادین و به گونهای رمز گونه بسرایند. آنها احوالات خود و جامعه را در شعر خود میگنجاندند و شاید بدین سبب بود که اغلب شعرهای این دوره شعرهایی محزون و تاریک هستند.
نصرت رحمانی نیز مانند بسیاری از شاعران که گرایشهای رمانتیک داشتند، ابتدا شعرهایی با گرایشهایی فردی و با موضوعاتی نظیر عشق میسرود، اما تحت تاثیر اتفاقات سیاسی و اجتماعی بود که او این مضامین را به کناری گذاشت و شعر خود را به ارزشهای انسانی و مسائل مردم معطوف کرد. شاید به همین علت است که در مقایسهی اشعار نصرت رحمانی در زمانهای گوناگون ممکن است تناقضها و تضادهای زیادی را اعم از ایدئولوژی کلی و … شاهد باشیم. مسیر شعری نصرت از غزل شروع شده و بعد به چهارپاره و بعد به شعر نیمایی رسید. او پس ار انتشار مجموعهی کوچ شهرت پیدا کرد و این مجموعه مورد استقبال فراوان قرار گرفت.
سه مجموعهی نخست به نامهای کوچ، کویر و ترمه دارای ساختار چهارپاره هستند و از نظر مضمون بسیار تاریک و عصیان گرهستند. در این مجموعهها اولین دیدگاهها و ایدئولوژی نصرت رحمانی را شاهد هستیم که البته همانطور که گفته شد بعدها تغییرات زیادی پیدا میکند. در این سه مجموعه، رحمانی عشق زمینی را با تمام خصایص زمینی خود به تصویر میکشد. به طور کلی شعر چهارپاره بیشتر نکات عاطفی و فردی را بیان میکند و با گفتن از درونیات فردی مخاطب خود را به خوبی تحت تاثیر این احساسات و هیجانات قرار میدهد. به هیمن دلیل است که شاعران رمانتیک قالب چهارپاره را بسیار مورد استفاده قرار میدهند.
اغلب شعرهای این دوره شعرهایی محزون و تاریک هستند.
نصرت رحمانی نیز مانند بسیاری از شاعران که گرایشهای رمانتیک داشتند، ابتدا شعرهایی با گرایشهایی فردی و با موضوعاتی نظیر عشق میسرود، اما تحت تاثیر اتفاقات سیاسی و اجتماعی بود که او این مضامین را به کناری گذاشت و شعر خود را به ارزشهای انسانی و مسائل مردم معطوف کرد. شاید به همین علت است که در مقایسهی اشعار نصرت رحمانی در زمانهای گوناگون ممکن است تناقضها و تضادهای زیادی را اعم از ایدئولوژی کلی و … شاهد باشیم. مسیر شعری نصرت از غزل شروع شده و بعد به چهارپاره و بعد به شعر نیمایی رسید. او پس ار انتشار مجموعهی کوچ شهرت پیدا کرد و این مجموعه مورد استقبال فراوان قرار گرفت.
سه مجموعهی نخست به نامهای کوچ، کویر و ترمه دارای ساختار چهارپاره هستند و از نظر مضمون بسیار تاریک و عصیان گرهستند. در این مجموعهها اولین دیدگاهها و ایدئولوژی نصرت رحمانی را شاهد هستیم که البته همانطور که گفته شد بعدها تغییرات زیادی پیدا میکند. در این سه مجموعه، رحمانی عشق زمینی را با تمام خصایص زمینی خود به تصویر میکشد. به طور کلی شعر چهارپاره بیشتر نکات عاطفی و فردی را بیان میکند و با گفتن از درونیات فردی مخاطب خود را به خوبی تحت تاثیر این احساسات و هیجانات قرار میدهد. به هیمن دلیل است که شاعران رمانتیک قالب چهارپاره را بسیار مورد استفاده قرار میدهند.
نصرت رحمانی نیز با این قالب شروع کرد و با همین قالب بود که مشهور شد. او با اینکه قالبهای دیگر مانند قالب نیمایی و شعر نو را نیز مورد استفاده قرار داد، اما همواره شناختهترین آثار خود را در قالب چهارپاره سرود و همواره تا پایان عمذ به این قالب علاقه داشت. شعر نصرت رحمانی را علی رغم تمام تاریکیها در کل میتوان شعری خوش آهنگ و نرم دانست که میتواند دل مخاطب خود را به راحتی بدست آورد. این خصیصه نیز یکی از خصایص شاعران رمانتیک است. رحمانی توانایی بالایی در ترکیب واژهها به شکلی آهنگین و موضون دارد. او واژههایی دلنشین را جوری ترکیب کرده که به مضامینی تازه و نو رسیده است.
بر سینههای تفتهی یک دشت گمشده
در زیر نیزههای طلایی آفتاب
آنجا که موج آتش شن پرسه میزند
دیریست دیر لیلی من رفته است خواب
***
در پشت آن سراب، رهی دوردست، گم
یک داستان فتاده؛ کسی ناشنوده است
آنجا که چشم قبله نما گیج میشود
لیلی پرگناه! در آنجا غنوده است
نصرت رحمانی همچنین توانست با شناختن خوب و عمیق زبان مردم جامعه، اصطلاحات و حتی افعال رایج در جامعه را وارد شعر کند. او خود نیز به این موضوعات اذعان دارد و تاکید دارد که عامدانه محاوره را به درون شعر خود کشیده است. میتوان گفت که نصرت رحمانی در دورهی اول زندگی شعری اش که بیشتر فردگرا بود، با شعر خود تصاویری وهم انگیز و خیال گونه را تصویر میکند که در نهایت شعر او به مثابه یک اثری انتزاعی به چشم مخاطب میآید. او به گونهای انتزاعی مضامینی، چون مرگ و وحشت را به قلم میآورد.
آن شب درید سینهی مردی را
مردی که شادمانی اش ازغم بود
مردی که دربه درپی خودمی گشت
مطالب خواندنی:
زندگینامه افضلالدین کاشانی
مرداد ۵, ۱۳۹۹
زندگینامه فریدالدین گنج شکر
مرداد ۵, ۱۳۹۹
مردی که قفل بان ِ. جهنم بود
یکی دیگر از ویژگیهای نصرت رحمانی که شاید مشهورنرین ویژگی اشعار وی نیز باشد، مبارزهی او با اصول اخلاقی و عرف جامعه است. او مدام تلاش کرده که از زیر قیود اخلاقی جامعهی خود شانه خالی کند و به نوعی دست به تابو شکنی در اشعار خود میزند. او عشقهای گناه آلود و مضمون شهوت را به درون شعر خود میکشاند. در اشعار او نام افیون و حتی تریاک نیز به چشم میخورد. دلیل استفاده از این واژهها و مضامین میتواند این باشد که شاعر ترجیح میدهد که شعری ملموس را به مخاطب خود عرضه کند. یکی دیگر از مضامینی که همواره از ابتدا و تا انتهای شعر نصرت رحمانی وجود دارد مضمون مرگ و اندوه است.
این مرگ طلبی و اندوه جاری در اشعار نصرت رحمانی ریشههای فلسفی، سیاسی و اجتماعی دارد که تحت تاثیر دوران خود بوجود آمده است. پس از کودتای سال ۳۲ نصرت رحمانی نیز نحولات زیادی را در شعر خود میگذراند. در آثار او سمبولیسم یا نماد گرایی را به وضوح میتوان شاهد بود. او در این دوران بود که شعر نو را مورد توجه قرار داد و حتی شعر نوی حماسی را نیز تجربه کرد.
رحمانی در مجموعهی “میعاد در لجن” وزنهای شعر را نیز به چالش میکشد و به نوعی با آن بازی میکند. او در میعاد در لجن به نوعی از فردیت به طور کامل رها میشود و به یک جمع میپیوندد. او در این مجموعه نشان میدهد که احساس را دیگر با احساس نمیآمیزد بلکه احساس را با اندیشه و تفکر آمیخته است.
آن شب درید سینهی مردی را
مردی که شادمانی اش ازغم بود
مردی که دربه درپی خودمی گشت
مردی که قفل بان ِ. جهنم بود
در این اشعار میبینیم که نصزت رحمانی دیگر به هیچ وجه د
نصرت رحمانی نیز مانند بسیاری از شاعران که گرایشهای رمانتیک داشتند، ابتدا شعرهایی با گرایشهایی فردی و با موضوعاتی نظیر عشق میسرود، اما تحت تاثیر اتفاقات سیاسی و اجتماعی بود که او این مضامین را به کناری گذاشت و شعر خود را به ارزشهای انسانی و مسائل مردم معطوف کرد. شاید به همین علت است که در مقایسهی اشعار نصرت رحمانی در زمانهای گوناگون ممکن است تناقضها و تضادهای زیادی را اعم از ایدئولوژی کلی و … شاهد باشیم. مسیر شعری نصرت از غزل شروع شده و بعد به چهارپاره و بعد به شعر نیمایی رسید. او پس ار انتشار مجموعهی کوچ شهرت پیدا کرد و این مجموعه مورد استقبال فراوان قرار گرفت.
سه مجموعهی نخست به نامهای کوچ، کویر و ترمه دارای ساختار چهارپاره هستند و از نظر مضمون بسیار تاریک و عصیان گرهستند. در این مجموعهها اولین دیدگاهها و ایدئولوژی نصرت رحمانی را شاهد هستیم که البته همانطور که گفته شد بعدها تغییرات زیادی پیدا میکند. در این سه مجموعه، رحمانی عشق زمینی را با تمام خصایص زمینی خود به تصویر میکشد. به طور کلی شعر چهارپاره بیشتر نکات عاطفی و فردی را بیان میکند و با گفتن از درونیات فردی مخاطب خود را به خوبی تحت تاثیر این احساسات و هیجانات قرار میدهد. به هیمن دلیل است که شاعران رمانتیک قالب چهارپاره را بسیار مورد استفاده قرار میدهند.
نصرت رحمانی نیز با این قالب شروع کرد و با همین قالب بود که مشهور شد. او با اینکه قالبهای دیگر مانند قالب نیمایی و شعر نو را نیز مورد استفاده قرار داد، اما همواره شناختهترین آثار خود را در قالب چهارپاره سرود و همواره تا پایان عمذ به این قالب علاقه داشت. شعر نصرت رحمانی را علی رغم تمام تاریکیها در کل میتوان شعری خوش آهنگ و نرم دانست که میتواند دل مخاطب خود را به راحتی بدست آورد. این خصیصه نیز یکی از خصایص شاعران رمانتیک است. رحمانی توانایی بالایی در ترکیب واژهها به شکلی آهنگین و موضون دارد. او واژههایی دلنشین را جوری ترکیب کرده که به مضامینی تازه و نو رسیده است.
بر سینههای تفتهی یک دشت گمشده
در زیر نیزههای طلایی آفتاب
آنجا که موج آتش شن پرسه میزند
دیریست دیر لیلی من رفته است خواب
***
در پشت آن سراب، رهی دوردست، گم
یک داستان فتاده؛ کسی ناشنوده است
آنجا که چشم قبله نما گیج میشود
لیلی پرگناه! در آنجا غنوده است
نصرت رحمانی همچنین توانست با شناختن خوب و عمیق زبان مردم جامعه، اصطلاحات و حتی افعال رایج در جامعه را وارد شعر کند. او خود نیز به این موضوعات اذعان دارد و تاکید دارد که عامدانه محاوره را به درون شعر خود کشیده است. میتوان گفت که نصرت رحمانی در دورهی اول زندگی شعری اش که بیشتر فردگرا بود، با شعر خود تصاویری وهم انگیز و خیال گونه را تصویر میکند که در نهایت شعر او به مثابه یک اثری انتزاعی به چشم مخاطب میآید. او به گونهای انتزاعی مضامینی، چون مرگ و وحشت را به قلم میآورد.
آن شب درید سینهی مردی را
مردی که شادمانی اش ازغم بود
مردی که دربه درپی خودمی گشت
مطالب خواندنی:
زندگینامه افضلالدین کاشانی
مرداد ۵, ۱۳۹۹
زندگینامه فریدالدین گنج شکر
مرداد ۵, ۱۳۹۹
مردی که قفل بان ِ. جهنم بود
یکی دیگر از ویژگیهای نصرت رحمانی که شاید مشهورنرین ویژگی اشعار وی نیز باشد، مبارزهی او با اصول اخلاقی و عرف جامعه است. او مدام تلاش کرده که از زیر قیود اخلاقی جامعهی خود شانه خالی کند و به نوعی دست به تابو شکنی در اشعار خود میزند. او عشقهای گناه آلود و مضمون شهوت را به درون شعر خود میکشاند. در اشعار او نام افیون و حتی تریاک نیز به چشم میخورد. دلیل استفاده از این واژهها و مضامین میتواند این باشد که شاعر ترجیح میدهد که شعری ملموس را به مخاطب خود عرضه کند. یکی دیگر از مضامینی که همواره از ابتدا و تا انتهای شعر نصرت رحمانی وجود دارد مضمون مرگ و اندوه است.
این مرگ طلبی و اندوه جاری در اشعار نصرت رحمانی ریشههای فلسفی، سیاسی و اجتماعی دارد که تحت تاثیر دوران خود بوجود آمده است. پس از کودتای سال ۳۲ نصرت رحمانی نیز نحولات زیادی را در شعر خود میگذراند. در آثار او سمبولیسم یا نماد گرایی را به وضوح میتوان شاهد بود. او در این دوران بود که شعر نو را مورد توجه قرار داد و حتی شعر نوی حماسی را نیز تجربه کرد.
رحمانی در مجموعهی “میعاد در لجن” وزنهای شعر را نیز به چالش میکشد و به نوعی با آن بازی میکند. او در میعاد در لجن به نوعی از فردیت به طور کامل رها میشود و به یک جمع میپیوندد. او در این مجموعه نشان میدهد که احساس را دیگر با احساس نمیآمیزد بلکه احساس را با اندیشه و تفکر آمیخته است.
آن شب درید سینهی مردی را
مردی که شادمانی اش ازغم بود
مردی که دربه درپی خودمی گشت
مردی که قفل بان ِ. جهنم بود
در این اشعار میبینیم که نصزت رحمانی دیگر به هیچ وجه د
رگیر فرد و من نیست بلکه او به نوعی با پیرامون و اطراف خود یکی شده است. البته این نکته که یک شاعر رمانتیک هرگز خصوصیات شعر رمانتیک را رها نمیکند تنها؛ آنها را به شکلی دیگر و با نگاهی دیگر در شعر خود جاری میسازد. به طوریکه شعرهای اجتماعی رحمانی به وضوح خصایص عاطفی و احساسی دارد. اما در کل میتوان گفت که تحول نصرت رحمانی از من به ما و از فردگرایی به جمع گرایی دارای اندیسه و تفکر بود و طبعا نتیجهی آن نیز موفقیت آمیز بود. آثار دیگر نصرت رحمانی عبارتند از:
• کوچ ۱۳۳۳
• کویر ۱۳۳۴
• ترمه ۱۳۳۴
• میعاد در لجن ۱۳۳۶
• حریق باد ۱۳۴۹
• درو
• شمشیر معشوقه قلم
• پیاله دور دگر زد
• در جنگ باد
همچنین او یک اتوبیگرافی دارد که نام این کتاب “مردی که در غبار گم شد” است.
رقصید
پر زد، رمید
از لب انگشت او پرید
[ سکه]گفتم: خط
پروانهٔ مسین
پرواز کرد
چرخید، چرخید
پر پر زنان چکید؛ کف جوی پر لجن.
تابید، سوخت فضا را نگاهها
برهم رسید
در هم خزید
در سینه عشقهای سوخته فریاد میکشید:
ـ.ای یاس،ای امید!
آسیمهسر بسوی ” سکه ” تاختیم
از مرز هست و نیست
تا جوی پر لجن
با هم شتافتیم
آنگه نگاه را به تن سکه بافتیم.
پروانهٔ مسین
آیینه وار! بر پا نشسته بود در پهنهٔ لجن!
وهر دو روی آن
خط بود
خطی بسوی پوچ، خطی به مرز هیچ
اندوه لرد بست
در قلبواره اش
و خنده را شیار لبانش مکید و گفت:
ـ. پس … نقش شیر؟
رویید اشک
خاموش گشت، خاموش
گفتم:
ـ. کنام شیر لجن زار نیست، نیست!
خط است و خال
گذرگاه کرمها
اینجا نه کشتگاه عشق و غرور است
میعادگاه زشتی و پستی ست.
از هم گریختیم
بر خط سرنوشت
خونابه ریختیم.
• کوچ ۱۳۳۳
• کویر ۱۳۳۴
• ترمه ۱۳۳۴
• میعاد در لجن ۱۳۳۶
• حریق باد ۱۳۴۹
• درو
• شمشیر معشوقه قلم
• پیاله دور دگر زد
• در جنگ باد
همچنین او یک اتوبیگرافی دارد که نام این کتاب “مردی که در غبار گم شد” است.
رقصید
پر زد، رمید
از لب انگشت او پرید
[ سکه]گفتم: خط
پروانهٔ مسین
پرواز کرد
چرخید، چرخید
پر پر زنان چکید؛ کف جوی پر لجن.
تابید، سوخت فضا را نگاهها
برهم رسید
در هم خزید
در سینه عشقهای سوخته فریاد میکشید:
ـ.ای یاس،ای امید!
آسیمهسر بسوی ” سکه ” تاختیم
از مرز هست و نیست
تا جوی پر لجن
با هم شتافتیم
آنگه نگاه را به تن سکه بافتیم.
پروانهٔ مسین
آیینه وار! بر پا نشسته بود در پهنهٔ لجن!
وهر دو روی آن
خط بود
خطی بسوی پوچ، خطی به مرز هیچ
اندوه لرد بست
در قلبواره اش
و خنده را شیار لبانش مکید و گفت:
ـ. پس … نقش شیر؟
رویید اشک
خاموش گشت، خاموش
گفتم:
ـ. کنام شیر لجن زار نیست، نیست!
خط است و خال
گذرگاه کرمها
اینجا نه کشتگاه عشق و غرور است
میعادگاه زشتی و پستی ست.
از هم گریختیم
بر خط سرنوشت
خونابه ریختیم.
"مادر"
مادر منشین چشم به ره بر گذر امشب
بر خانۀ پرمهر تو زین بعد نیایم
آسوده بیارام و مكن فكر پسر را
بر حلقۀ این خانه دگر پنجه نسایم
با خواهر من نیز مگو: او به كجا رفت؛
چون تازهجوان است و تحمل نتواند
با دایه بگو : «نصرت» مهمان رفیقیست؛
تا بستر من را سر ایوان نكشاند
فانوس به درگاه میاویز! عزیزم
تا دختر همسایه سر بام نخوابد
چون عهد در اینباره نهادیم من و او
فانوس چو روشن شود آنجا بشتابد
پیراهن من را به در خانه بیاویز
تا مردم این شهر بدانند كه بودم
جز راه عزیزان وطن ره نسپردم
جز نغمۀ آزادی، شعری نسرودم
اشعار مرا جمله به آن «شاعره» بسپار
هر چند كه كولیصفت از من برمیدهست
او پاك چو دریاست تو ناپاك ندانش
«گرگ دهنآلوده و یوسفندریده»ست
بر گونۀ او بوسه بزن، عشق من او بود
یك لالۀ وحشی بنشان بر سر مویش
باری گلهای گر به دلت مانده ز دستش
او عشق من است آه... میاور تو به رویش!
خرداد ۳۳ - تهران
#نصرت_رحمانی
📙 «کوچ وکویر»
( زاده سال ۱۳۰۸ تهران -- درگذشته ۲۷ خرداد
۱۳۷۹ رشت )
#شاعر_نوگرا
#یک_سلام_سبز
#هدیه_امروز_ما
مادر منشین چشم به ره بر گذر امشب
بر خانۀ پرمهر تو زین بعد نیایم
آسوده بیارام و مكن فكر پسر را
بر حلقۀ این خانه دگر پنجه نسایم
با خواهر من نیز مگو: او به كجا رفت؛
چون تازهجوان است و تحمل نتواند
با دایه بگو : «نصرت» مهمان رفیقیست؛
تا بستر من را سر ایوان نكشاند
فانوس به درگاه میاویز! عزیزم
تا دختر همسایه سر بام نخوابد
چون عهد در اینباره نهادیم من و او
فانوس چو روشن شود آنجا بشتابد
پیراهن من را به در خانه بیاویز
تا مردم این شهر بدانند كه بودم
جز راه عزیزان وطن ره نسپردم
جز نغمۀ آزادی، شعری نسرودم
اشعار مرا جمله به آن «شاعره» بسپار
هر چند كه كولیصفت از من برمیدهست
او پاك چو دریاست تو ناپاك ندانش
«گرگ دهنآلوده و یوسفندریده»ست
بر گونۀ او بوسه بزن، عشق من او بود
یك لالۀ وحشی بنشان بر سر مویش
باری گلهای گر به دلت مانده ز دستش
او عشق من است آه... میاور تو به رویش!
خرداد ۳۳ - تهران
#نصرت_رحمانی
📙 «کوچ وکویر»
( زاده سال ۱۳۰۸ تهران -- درگذشته ۲۷ خرداد
۱۳۷۹ رشت )
#شاعر_نوگرا
#یک_سلام_سبز
#هدیه_امروز_ما
«کویر»
ای رهگذر، درنگ! که چون مار تشنهکام
خوابیدهام کنار گونهای نیمهراه
زنجیر تن به زهر هوس آب دادهام
تا پیچمت به پای در این دوزخ سیاه
ابلیسم، آی رهگذر! ابلیس زندگی
مردمفریب و رهزن خودخواه خونپرست
خورشید من سیاهی و فریاد من سکوت
هستی من تباهی و پیروزیام شکست
بر سینهام مکاو کویریست جای دل
تف کرده از لهیب نفسهای کرکسان
امّیدهای من همه در او فنا شدند
جز جای پا نمانده از آنها بهجا نشان
در دیدهام مخواب که گوریست جای چشم
در آن نگاههای مرا خاک کردهاند
هرگه که طرح عشق کشیدم، بهگونهای
با زهر کینه، طرح مرا پاک کردهاند
تابوت من کجاست که در انتظار مرگ
در این کویر شبزده تنها غنودهام
ای مرگ، سر گذار دمی روی شانهام
شعری برای آمدنت من سرودهام
#کویر
#نصرت_رحمانی
از دفتر: #کوچ_و_کویر
۲۷ خردادماه سالمرگ #نصرت_رحمانی
ای رهگذر، درنگ! که چون مار تشنهکام
خوابیدهام کنار گونهای نیمهراه
زنجیر تن به زهر هوس آب دادهام
تا پیچمت به پای در این دوزخ سیاه
ابلیسم، آی رهگذر! ابلیس زندگی
مردمفریب و رهزن خودخواه خونپرست
خورشید من سیاهی و فریاد من سکوت
هستی من تباهی و پیروزیام شکست
بر سینهام مکاو کویریست جای دل
تف کرده از لهیب نفسهای کرکسان
امّیدهای من همه در او فنا شدند
جز جای پا نمانده از آنها بهجا نشان
در دیدهام مخواب که گوریست جای چشم
در آن نگاههای مرا خاک کردهاند
هرگه که طرح عشق کشیدم، بهگونهای
با زهر کینه، طرح مرا پاک کردهاند
تابوت من کجاست که در انتظار مرگ
در این کویر شبزده تنها غنودهام
ای مرگ، سر گذار دمی روی شانهام
شعری برای آمدنت من سرودهام
#کویر
#نصرت_رحمانی
از دفتر: #کوچ_و_کویر
۲۷ خردادماه سالمرگ #نصرت_رحمانی
این روزها اینگونهام، ببین
دستم چه کُند پیش میرود
انگار هر شعر باکرهای را نوشتهام
پایم چه خسته میکشدم
گویی کت بسته از خم هر راه رفتهام
تا زیر هر کجا
حتی شنودهام هر بار شیون تیر خلاص را
ای دوست این روزها با هر که دوست میشوم
احساس میکنم آنقدر دوست بودهام که
وقت خیانت است
انبوه غم حریم و حرمت خود را از دست داده است
دیریست هیچکار ندارم
وقتی که هیچ کار نداری
تو هیچ کارهای
مانند یک وزیر
من هیچ کارهام
یعنی که شاعرم
آغاز انهدام چنین است...
اینگونه بود
آغاز انقراض سلسۀ مردان
تنها بر سنگ گور من بنویسید
یک جنگنجو که نجنگید
اما شکست خورد
#نصرت_رحمانی
#مردی_که_در_غبار_گم_شد
دستم چه کُند پیش میرود
انگار هر شعر باکرهای را نوشتهام
پایم چه خسته میکشدم
گویی کت بسته از خم هر راه رفتهام
تا زیر هر کجا
حتی شنودهام هر بار شیون تیر خلاص را
ای دوست این روزها با هر که دوست میشوم
احساس میکنم آنقدر دوست بودهام که
وقت خیانت است
انبوه غم حریم و حرمت خود را از دست داده است
دیریست هیچکار ندارم
وقتی که هیچ کار نداری
تو هیچ کارهای
مانند یک وزیر
من هیچ کارهام
یعنی که شاعرم
آغاز انهدام چنین است...
اینگونه بود
آغاز انقراض سلسۀ مردان
تنها بر سنگ گور من بنویسید
یک جنگنجو که نجنگید
اما شکست خورد
#نصرت_رحمانی
#مردی_که_در_غبار_گم_شد
..
شیرین!
سوگلی عشق!
بالا بلند!
گیسوکمند!
از لابهلای جنگل مژگانام،
از ماورای منشورهای سرشکام
رنگینکمان مرمر عریانات
تطهیر میکند، امواج چشمه را...
شیرین!
جام شرابِ پیر!
ای طاقهی حریر!
این چشمهسار، راهی دراز بُریده
از شیب تا نشیب پریده
تا مرمر بدنات را در بازوان تشنه کشیده.
قلباش با قلب تیشهی فرهاد، بیشکیب تپیده.
بنگر به چشمهسار،
فریاد آتش است.
خون خورده تیشهای
با صخرههای سخت بهحال نیایش است.
زیباییات مدام به حد ستایش است.
از قطره تا حباب
از برکه تا سراب
خواهان خواهش است.
چون بیستون که زیر تیشهی فرهاد
در کار کاهش است.
شیرین!
قفل طلایی!
ای بازتاب رهایی!
جام چهل کلید بختگشایی!
زیباییات
در تاب نظم «نظامی» نیست؛
در اعتبار حرمت زیباییات کلامی نیست؛
سرخ لبات آویزبند هیچ پیامی نیست.
شیرین!
ای لایلای باد!
آوازهای تیشهی فرهاد
راه گریز نیست؛
جای ستیز نیست.
مشکن مرا
هشدار... هان!
«پرویز» تاجدار،
تیرش گذشت از چلهی کمان
اما صدای شیهه «شبدیز»
رعد است و برق بر تار و پود خرمن رویایام.
ای نازنینترین
در کار مرگ نیز شکیبایام
ایوای من
ایوای
وای به شبهایام
شیرین!
عشق است و زخم؛
زخم است و خون؛
خونآبه و جنون.
دیگر نه کوه مانده نه اندوه.
دیگر نه عشق مانده و نه مرگ پُر شُکوه.
دیگر نه بیستونی و نه لذتِ ستوه.
شیرین!
وقتی دلی نمانده برای عشق،
با من بگوی:
«بر فرق خود بکوب گُلتاج تیشه را»
اینک منام
فرهاد کوهکن
فوارهای بلند
و رنگینکمان نور
#نصرت_رحمانی
شیرین!
سوگلی عشق!
بالا بلند!
گیسوکمند!
از لابهلای جنگل مژگانام،
از ماورای منشورهای سرشکام
رنگینکمان مرمر عریانات
تطهیر میکند، امواج چشمه را...
شیرین!
جام شرابِ پیر!
ای طاقهی حریر!
این چشمهسار، راهی دراز بُریده
از شیب تا نشیب پریده
تا مرمر بدنات را در بازوان تشنه کشیده.
قلباش با قلب تیشهی فرهاد، بیشکیب تپیده.
بنگر به چشمهسار،
فریاد آتش است.
خون خورده تیشهای
با صخرههای سخت بهحال نیایش است.
زیباییات مدام به حد ستایش است.
از قطره تا حباب
از برکه تا سراب
خواهان خواهش است.
چون بیستون که زیر تیشهی فرهاد
در کار کاهش است.
شیرین!
قفل طلایی!
ای بازتاب رهایی!
جام چهل کلید بختگشایی!
زیباییات
در تاب نظم «نظامی» نیست؛
در اعتبار حرمت زیباییات کلامی نیست؛
سرخ لبات آویزبند هیچ پیامی نیست.
شیرین!
ای لایلای باد!
آوازهای تیشهی فرهاد
راه گریز نیست؛
جای ستیز نیست.
مشکن مرا
هشدار... هان!
«پرویز» تاجدار،
تیرش گذشت از چلهی کمان
اما صدای شیهه «شبدیز»
رعد است و برق بر تار و پود خرمن رویایام.
ای نازنینترین
در کار مرگ نیز شکیبایام
ایوای من
ایوای
وای به شبهایام
شیرین!
عشق است و زخم؛
زخم است و خون؛
خونآبه و جنون.
دیگر نه کوه مانده نه اندوه.
دیگر نه عشق مانده و نه مرگ پُر شُکوه.
دیگر نه بیستونی و نه لذتِ ستوه.
شیرین!
وقتی دلی نمانده برای عشق،
با من بگوی:
«بر فرق خود بکوب گُلتاج تیشه را»
اینک منام
فرهاد کوهکن
فوارهای بلند
و رنگینکمان نور
#نصرت_رحمانی